در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
میگویم برای آگهیتان مزاحم شدهام. فقط چند ثانیه طول میکشد تا مینویسد: «سلام در خدمتم». سرعت در پاسخگوییاش طوری است انگار کمین کرده باشد در مسیر شکارهایش. ابتدا از شرایط کار میپرسم، از اینکه چقدر زمان میبرد و چقدر میشود روی درآمدش حساب کرد: «زمان زیادی نمیگیره. درآمد داره اما بعد معرفیت به پروژه.» پاسخ سوال بعدی را که میدهد بیش از پیش مطمئن میشوم که پروژهای در کار نیست: «خب چه تضمینی هست برای پروژههای بعدی؟ -تضمین نیاز نیس که من دارم به شما یاد میدم که کار کنین خب».
مزون؟ نه، کار برهنه است!
شاید کمی به من شک کرده باشد از اینکه آنقدر جسورانه وارد گفتوگو شدهام و سوالهایم به جای اینکه درباره نوع عکاسی باشد درباره جزئیات درآمد و میزان ساعت کار و اینهاست. پس از اینکه میپرسم: «پروژههای بعدی با خودتونه یا معرفی میشم به کسی دیگه؟» تردیدش بیشتر میشود که سوالم را با سوال جواب میدهد: «البته کار من عکاسی برهنه هست، آگهی رو خوندی که؟» پیش خودم فکر میکنم باید گفتوگو را حسابشدهتر پیش ببرم تا همه سوالهایی را که این گزارش به پاسخشان نیاز دارد، پیدا کنم. از همان ابتدا حواسم را جمع کردهام که جملاتم، گزارههای شستهرفته یک روزنامهنگار نباشد؛ مثلا سعی کردهام نیمفاصلهها را رعایت نکنم، برای الفهایی که کلاه میخواهند کلاه نگذارم، از علائمی مثل علامت سوال و نقطهویرگول و اینها کمتر استفاده کنم و.... از این ملاحظات فراتر میروم و میپرسم: «ببخشید انقدر سوال میپرسما. میدونی که تو ایران یه کارایی سخت و پیچیدهس». کمی ژست اپوزیسیونگرفتن شاید افاقه کند!
بعد باید با وجود اینکه در متن آگهی قید شده که از چهره افراد عکس نمیگیرند با تاکید بپرسم که آیا از چهرهام صیانت میشود یا نه؟ اینطوری کمی مطمئنتر و حواسجمعتر به نظر میرسم و در نتیجه باورپذیرتر. اما طرف مقابل وقیحتر این حرفهاست و همه مناسبات گفتوگو را اینطور به هم میزند: «نه چهره نیست، کار برهنهس».
خودم را کمی نگران نشان میدهم که شک نکند و میپرسم: «من فکر میکنم به مزونها و اینا معرفی بشم بعدش. این کار لباس و آرایش که گفتی تو همین فازهاست؟» اینها را میپرسم که فکر کند راضی نیستم به عکاسی برهنه. اما بزرگوار اصرار دارد و میگوید با لباس هم میشود و البته فقط با لباس زیر! میگوید زیاد هم پیشنهاد دارد برای عکاسی نیمه برهنه. نهایتا هم برای اینکه برای همان گزینه مورد علاقه خودش راغبم کند میگوید این دومی درآمدش خوب نیست و بهتر است به همان گزینه اول فکر کنم!
پروژهای در کار نیست. مزونی در کار نیست. مدلینگ لباسی در کار نیست. اصلا لباسی در کار نیست! خیلی با اینکه خودم را کامل ببازم فاصله ندارم. با اینکه پیشبینی کردهام وارد پروسهای کاملا منحط و وقیحانه شدهام و انتظار هر حرفی را باید میداشتم، اما اشمئزاز رهایم نمیکند. میخواهم بروم دستشویی و لجنی را که این گفتوگو در ذهنم تهنشین کرده بالا بیاورم. اما من میخواهم ته ماجرای این گروههای کثیف را دربیاورم؛ شاید با انتشار این گزارش، چند دختر جوان کمتر به چنین ورطهای بیفتند.
کار کجا انجام میشود؟
در آگهی قید شده که حتی آقای عکاس در محل شما هم میتواند حاضر شود! لطف میکنند واقعا! منت میگذارند! میپرسم کار کجا انجام میشود؟ حالا یا برای اینکه من را زودتر به دام بیندازد یا برای دلایلی دیگر میگوید جایی برای عکاسی گرفته اما فردا باید تحویلش بدهد و بعد مکان دیگری را معرفی میکند.
قبلا هم شنیدهام که اینها کارشان را یکجا انجام نمیدهند و مدام محلشان را عوض میکنند، به خاطر ملاحظات امنیتی کارشان.
اینها واقعا عکاس هستند؟
خودم را زدهام به کوچه علیچپ و ادای کسی را درمیآورم که خیالش راحت شده است. راحت از این بابت که میداند عکسی از چهرهاش منتشر نخواهد شد و باقی ماجراها برایش چندان مسالهای نیست.
البته تا همینجا هم مطمئن شدهام «علاقهمندی به هنر مدرن» و عکاسی و کار هنری و اینها همه پوششی است که در این رابطه برای اغفال دختران به کار برده میشود، اما خب هر جمله که پاسخم را میدهد مطمئنترم میکند. مثل همین: «خیالت راحت، برهنه فقط خودم کار میکنم. و اونم فقط با یه نفر میخوام کار کنم. من دارم واسه دل خودم عکس میگیرم، بیای ببینی متوجه میشی. دنبال یه آدم راحت همیشگیم فقط که خودم اتودامو بزنم».
چقدر کاسب میشویم؟
میگویند پیوستن به اینگونه مدلینگ، بسیار درآمدزاست. از همین رو وقتی میپرسم چقدر میتوانم روی درآمد ماجرا حساب کنم، ابتدا طفره میرود و میگوید آرامآرام میتوانم به درآمد خوب فکر کنم؛ آرامآرام وقتی رزومهام بالاتر برود. کدام رزومه؟!
اصرار میکنم تا به رقمی مشخص یا دست کم حدودی برسم. میگوید فوقش هر پروژه 400-300. اول فکر میکنم لابد برای یک روز درآمد مناسبی است. اما وقتی میپرسم منظورش از پروژه چیست میگوید: «200عکس میگیرم و این میشود یک پروژه». خب برای ثبت این همه عکس، یک روز کافی نیست. کدام پروژه؟ کدام کشک!
این آگهی رسمی است؟
هنوز یکی از مهمترین سوالها در این رابطه این است که چطور این آقا توانسته آگهیاش را که آشکارا با همه موازین ممکن، نه فقط در کشور اسلامی ما بلکه حتی در بسیاری از کشورهای غیرمسلمان هم مغایرت دارد منتشر کند.
همین را سعی میکنم طوری که مشکوک نشود بپرسم: «یه چیز دیگه. راستش چون آگهی رو توی دیوار دیدم یه کوچولو ترس دارم دیگه. میخوام بدونم دردسری نمیشه. مثلا پای پلیس و اینا بیاد وسط. چند ماه پیش یه مورد بود دوستم همینجوری درگیر شد. یه مقدار استرس دارم». البته دوستی را که میگویم، خیالی است. میخواهم هراسم را باور کند و پاسخ قانعکنندهای بدهد. پاسخی که از لابهلای آن، بفهمم چطور سایت دیوار راضی میشود چنین آگهیهایی را در رسته «هنری و رسانه» منتشر کند. پاسخش چیزی را عوض نمیکند: «چون این آگهیا رسمی نیست دیگه. خودت بهتر میدونی چیه شرایط».
بله، همین است. رسمی نیست. اما وقتش رسیده که در این باره تمهیدی اساسی اندیشیده شود. وقتی دیوار و سایتهای مشابه آرامآرام از انتشار آگهیهای مسکن و خودرو منع میشوند تا بازار این دو تنظیم شود و قیمتها را دلالها نتوانند زیادی اینسو و آنسو کنند، لابد میشود جلوی چنین آگهیهای شنیع و شرمآوری را هم گرفت. تنظیم بازار مسکن و خودرو از جان و آبروی دخترانمان که واجبتر نیست... هست؟جا دارد مسؤولینی که پی در پی هشتک حق الناس را فضای مجازی منتشر می کنند، مسؤولیت خود را در این زمینه انجام دهند که حتما در ادامه این سوژه سراغ مدیران دیوار و مسؤولان فضای مجازی، وزارت ارتباطات و پلیس هم میرویم.
عکسها را چه میکنند؟
از جایی به بعد پاسخهایش برایم صرفا جنبه جمعآوری داده دارد. میدانم که نه مدلینگی در کار است، نه شغلی و نه کشکی... بدیهی است همهاش نمایشی پوچ و مبتنی بر شهوترانی است. با این حال میپرسم تا ببینم با چه پوششهایی اینها میتوانند دختران را به لانههایشان بکشانند.
میگوید برای اینکه به پروژههای بعدی معرفی شوم باید آموزش ببینم. درباره جزئیات این آموزش چیزی نمیگوید و موکولش میکند به اینکه بروم و کار را شروع کنم.
دوباره کمی لازم است اعتمادسازی کنم و خودم را به سادگی بزنم؛ میپرسم: «یعنی جایی چاپ نمیشن؟» میگوید: «بهترین عکسهام که میشه پنج تا عکس از ۲۰۰تا رو فقط تو نمایشگاه عکس اروپایی میذارم که باز اونم چهره نداره». سرآخر میخواهد از خودم برایش عکس بفرستم. قولش را میدهم و وقت میخواهم تا فکر کنم، اما مدام اصرار میکند که وقت کم است و باید زودتر تصمیمم را بگیرم: «نمیخوای تو فککردن کمکت کنم؟»، «چطور کمک کنی؟»، «ببین اولین چیزی که باید بش فکر کنی اینه که تو قراره پیش من بدون لباس باشی»، «من اولین کسیام که میام باهات اوکی میشم یا قبل من با کس دیگه هم بودی؟»، «اولین نفری. هرکس که پیام داده یا نود نمیدونست چیه، یا فحش داده»...
فحش نمیدهم، بلاکش میکنم و آب دهانم را قورت میدهم. چه خبر است؟ این گفتوگو میتوانست بین دختری نوجوان و کمتجربه و این کلاش وقیح برگزار و قرار و مدار کار بهراحتی انجام شود. دود از سرم بلند میشود و تا مدتها توی تحریریه مینشینم و نمیتوانم به چیزی فکر کنم.
درباره این آگهی [یک]
عکاسی Nude چیست؟
خلاصهاش میشود عکاسی از مدلهای برهنه؛ طی فرآیند این عکاسی، بر سوژه و رفتار مدل برهنه نسبت به تمایلات جنسیاش تأکید میشود. برعکس عکاسی پرتره که صورت را مدنظر دارد، در عکاسی نود، بدن فرد و محتواهای جنسی که میسازد ارجحیت دارد.
درباره این آگهی [دو]
عکاسی BDSM چیست؟
بیدیاسام به نوعی از تمایلات غیرطبیعی در روابط جنسی اشاره دارد که در آن شرکای جنسی با توافق رابطه خود را براساس نوعی خشونت شکل میدهند. عکاسی از این رابطه یا از هرگونه رابطه نامتعارف میشود همین عکاسی که از آن حرف میزنیم.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد