در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
به گزارش جام جم آنلاین از باشگاه خبرنگاران جوان، آمریکا شیفته قاتلین سریالی و داستانهای آن هاست؛ علاوه بر آن، ۶۷٫۴۱ درصد قاتلین سریالی جهان در ایالات متحده بوده اند که رقم باور نکردنی ۲٫۷۰۰ مورد به ثبت رسیده را شامل میشود. ترکیب این دو فاکتور، عواقب غیرمنتظرهای دارد، یعنی اینکه مشهورترین و هولناکترین قاتلین سریالی دیگر کشورها معمولاً در سایه همکاران آمریکایی خود قرار میگیرند.
یکی از این افراد یک قاتل سریالی پاکستانی به نام جاوید اقبال است که علیرغم جنایات باورنکردنی که مرتکب شده بود توجه چندانی را در رسانهها و حتی اینترنت به خود جلب نکرد. دلیل هر چه که باشد، جاوید اقبال هیولایی بسیار فراتر از بسیاری از قاتلین سریالی ایالات متحده بود. در ادامه این مطلب داستان جاوید اقبال، مخوفترین قاتل سریالی پاکستان را در ۱۰ بخش بررسی خواهیم کرد.
۱۰- تاریخچه
اطلاعات بسیار کمی در مورد زندگی قبل از جنایات جاوید اقبال وجود دارد، قاتل سریالی که تعداد قربانیان او حتی تد باندی را به نیز به خجالت وا میدارد. باور عمده بر این است که اقبال در سال ۱۹۵۶ به دنیا آمده است هر چند برخی منابع این تاریخ را سال ۱۹۶۱ عنوان میکنند. او یکی از ۴ پسر و ششمین فرزند خانواده بود. پدرش، محمد علی موقال، تاجر و به شکل قابل توجهی ثروتمند بود.
در سال ۱۹۷۸، اقبال در کالج محل زندگی اش پذیرفته شده و در همان دوران تحصیل کسب و کار شخصی خود را راه اندازی کرد. پدر اقبال چندین ویلا داشت و او کسب و کار بازیافت فولاد خود را در همین ویلاها انجام میداد. به غیر از این اطلاعات زیادی دیگری در مورد مردی که به یکی از مخوفترین قاتلین سریالی تاریخ تبدیل شد در دست نیست.
۹- ۱۰۰ کودک
چیزی که باعث شد جاوید اقبال از دیگر قاتلین سریالی متمایز باشد تنها این نبود که وی جنایات خود را در پاکستان، کشوری که تعداد قاتلین سریالی در آن بسیار اندک است، مرتکب شده بود بلکه تعداد و غیرمعمول بودن قربانیان او بود که توجه بسیاری را جلب کرد. جاوید اقبال ۱۰۰ کودک را به قتل رسانده یکی کمتر و نه یکی بیشتر و برای این تعداد نیز دلیل خاص خود را داشت.
اقبال بعدها و پس از دستگیری در بازجوییها و مصاحبههای خود با غرور اعلام میکرد که میتوانست ۵۰۰ بچه و حتی بیشتر را به قتل برساند، اما در عدد ۱۰۰ متوقف شد، زیرا به خودش قول داده بود که دقیقاَ ۱۰۰ کودک را بکشد و میخواست که به قولی که به خود داده بود وفادار بماند. وقتی که این قاتل سریالی دیوانه به عدد ۱۰۰ رسید دست از کشتارهایش برداشت که نشان از خونسردی، بی تفاوتی و حسابگر بودن شخصیت اقبال داشت.
۸- اتهامات
تمامی سرنخها آنجا بود، اما ظاهراً کسی به آنها توجهی نداشت. بعد از بالا گرفتن کسب و کار اقبال، شایعات و اتهامات در مورد تجاوز و دیگر جنایات جنسی متوجه اقبال شد، اما وی در تمام این مدت توانست از دستگیری و زندان فرار کند. او در سایههای جامعه پاکستان هولناکترین جنایات جنسی را مرتکب میشد، درست همانجایی که مقامات پلیس پاکستان تمرکز داشتند. در نهایت یکی از اتهامات گریبانگیر اقبال شده و برای مدت طولانی به اتهام تجاوز وی را به پشت میلههای زندان فرستاد هر چند او از بی گناهی اش در این ماجرا میگفت.
۷- فانتزیها
جاوید اقبال بعدها فاش کرد که مدتها بوده در مورد قتل رویاپردازی میکرده است، از همان دوران کودکی. با این وجود وی پس از آزادی از زندان به شدت درگیر افکار آدمکشی شد. مادرش در دوران حبس او درگذشته و جاوید فکر میکرد که توسط پلیس در حق او ظلم شده است. جاوید و مادرش به شدت به یکدیگر نزدیک و وابسته بودند و مرگ مادر، جاوید را در مسیر خشم و عصبانیت از دنیا قرار داده و او بدترین راهها را برای نشان دادن خشم خود انتخاب کرد. مطمئنیم که از این زمان به بعد جاوید اقبال کشتن دقیقاً ۱۰۰ کودک را مهمترین تمرکز زندگی خود قرار داد. او بعدها گفت که میخواسته «صد مادر زاری کنند».
۶- نقشه دقیق
نقشه انجام قتلهای جاوید اقبال به طرز ترسناکی دقیق بوده و او پس از دستگیری این نقشه را با جزییات فراوان که برای قتل ۱۰۰ کودک ۶ تا ۱۶ ساله به کار گرفته بود تشریح کرد. او در آن زمان وارد کسب و کار جدیدی شد و آن عرصه بازیهای ویدیویی بود که مشخص شد بهترین زمینه برای انجام قتلهایی که جاوید خیال انجام آنها را داشت بود. تنها چیزی که او لازم داشت یک حقه هوشمندانه بود، حقهای که بارها و برای مدت طولانی به آن فکر کرده بود. در طی یک بازی موش و گربه پیچیده و تاریک، اقبال شانس انجام بازیهای ویدیویی را با تخفیف یا رایگان به کودکان پیشنهاد میداد. سپس مقداری پول را روی زمین سالن بازی رها کرده و منتظر میماند تا یکی از کودکان آنها را بردارد.
سپس بعد از مدتی اعلام میکرد که مقداری از پول هایش دزدیده شده و جیب همه کودکان حاضر در سالن را میگشت. سپس کودکی که پولها را برداشته بود به اتاق پشتی میبرد و به او تجاوز میکرد. ظاهراً در برخی از موارد او احساس بدی نسبت به این کار داشته و در مواردی به قربانیان خود اجازه میداد آنجا را ترک کنند و حتی پولها را به آنها پس میداد. در موارد دیگر آنها را به ویلایش برده و در آنجا خفه میکرد. او همچنین در خیابانهای لاهور پرسه میزد و پسران فقیری که از خانواده هایشان فرار میکردند را شکار میکرد.
۵- نامه
در برههای از دسامبر ۱۹۹۹، جاوید اقبال تصمیم میگیرد نامهای نوشته و شرح جنایت هایش را با جزییات کامل در آن درج نماید و آن را برای اداره پلیس و یک روزنامه محلی ارسال نماید. او جزییات تمام جنایاتی که انجام داده بود را ثبت کرده بود، درست مانند همان کاری که بسیاری از قاتلین سریالی برای نوعی مرور تجربیاتشان انجام میدهند. حتی این تصمیم ظاهراً ناگهانی نیز در کمال خونسردی و محاسبه گرانه گرفته شده بود، زیرا تعداد قتلهای اقبال همانطور که به خود قول داده بود را به ۱۰۰ مورد رسانده و دیگر نیازی به افزایش این تعداد یا مخفی کردن جنایاتش نمیدید. او آماده شده بود که خودش را گیر بیاندازد. او سعی نکرد هویت خود را مخفی کند بلکه یک اعتراف کامل و علنی را انتخاب کرد و تمامی جنایاتیش را به عهده گرفت. بدنبال دریافت این نامه عملیات پلیس برای شکار جاوید اقبال آغاز گردید، اما او خود را در ۳۰ دسامبر در دفتر روزنامه Daily Jang تسلیم نیروهای پلیس کرد.
۴- دادگاه
دادگاهی که چند ماه بعد از دستگیری صورت گرفت بسیاری را غافلگیر و حتی فراتر از آن، حیرت زده ساخت. جاوید اقبال خیلی واضح و با جزییات به جنایتاش اعتراف میکرد، اما وقتی که زمان مواجهه او با مردم در دادگاه فرا رسید، اعترافاتش را پس گرفته و اعلام بی گناهی کرد. او اعلام کرد که دخالتی در ۱۰۰ مرگی که در نامه اش عنوان کرده نداشته است. او به توضیحاتی عجیب و غریب در مورد علت اعتراف دروغین خود دست زده و ادعا کرد که نامه را به عنوان ترکیبی از هنر و بیانیه سیاسی نوشته و در آن از داستان کودکان گمشده و فراری که تقریباً تمام قربانیان اقبال از آنها بودند استفاده کرده است. جایگاه اجتماعی معمولی و ساده اقبال و ناشناخته بودن او باعث فرارش از قانون در این مدت طولانی شده بود. در دادگاه مدارک تصویری و خاطرات ۳۲ صفحهای که او از قتل هایش در آن نوشته بود ارائه شد. بدین ترتیب سرنوشت جاوید اقبال به مقدار زیادی بسته شد.
۳- باقیمانده اجساد
یادداشتها دقیق اقبال در مورد هر کدام از جنایت هایش در طول دادگاه به عنوان مدرک مورد استفاده قرار گرفت که در آنها فرآیند قتل تک تک پسربچهها و سرنوشت اجساد آنها به طرز بسیار دقیقی شرح داده شده بود. او توصیفات دقیقی از نحوه استفاده خود از خمرههای پر از اسید هیدروکلریک (همان مایع اسیدی که جفری دامر نیز برای هدفی مشابه به کار گرفت) برای حل کردن اجساد قربانیان در شرح قتل هایش آورده بود. علاوه بر این دو خمره متعلق به اقبال نیز که هنوز بقایای اجساد قربانیان اقبال در آنها قرار داشت توسط پلیس پیدا شده و این کشف مهر تایید دیگری بر گناهکار بودن جاوید اقبال بود. بعدها از اسید هیدروکلریک برای یک هدف شیطانی دیگر استفاده شد و آن اینکه قاتل سریالی پاکستانی به سرنوشت قربانیان خود دچار شود.
۲- همدستان جاوید اقبال
به ندرت پیش میآید که قاتلین سریالی از همدست برای جنایات خود استفاده کنند، اما این موضوع در مورد جاوید اقبال صحت داشت که نه یک بلکه ۳ همدست را در جنایاتش شریک کرده بود. مغز متفکر یکی از هولناکترین قتلهای سریالی این همه جنایت هولناک را به تنهایی انجام نداده بود. البته او از استخدام مردان بالغ برای این کار خودداری کرد، زیرا میترسید چنین مردانی او را لو دهند به همین دلیل به سراغ افرادی رفت که تحت تاثیر شیطانی او قرار بگیرند. او چنین شرایطی را در گروهی از پسران فراری یافت که با قربانیانش تفاوت داشتند. ساجد احمد تنها ۱۷ سال سن داشت، اما همدست اصلی اقبال در جنایاتش بود. دو نفر دیگر نیز به جرم همدستی با اقبال به دادگاه کشانده شدند. محمد ندیم ۱۵ ساله در ۱۳ قتل گناهکار شناخته شده و برای هر قتل به ۱۴ سال زندان محکوم شد که در کل به ۱۸۲ سال بالغ میشد. محمد صابر نیز که هنگام برگزاری دادگاه تنها ۱۳ سال داشت نیز در کل به ۶۳ سال زندان محکوم گردید.
۱- محکومیت
جاوید اقبال نیز مانند همدستانش گناهکار شناخته شده و خیلی زود حکم اعدام او صادر شد. بر اساس قانون شریعت اسلامی، قاضی حکم داد که جاوید نیز باید به همان شکلی که قربانیانش را به قتل رسانده مجازات شود، به شکلی بسیار هولناک که بسیاری بر این باورند اقبال سزاوار آن بوده است. مقرر شد که جاوید اقبال با همان زنجیری که قربانیانش را با آن خفه میکرد اعدام شود. بدنش باید به ۱۰۰ تکه تقسیم میشد، یک قطعه برای هر قربانی، و سپس در مقابل چشم والدین قربانیان در خمرهای از اسید هیدروکلریک گذاشته شود. اما این سرنوشتی بود که جاوید اقبال هیچ وقت فرصت تجربه آن را پیدا نکرد. در ۸ اکتبر ۲۰۰۱، جاوید اقبال و همدستش ساجد احمد که در سلولهای مجاور به سر برده و انتظار اجرای حکمشان را میکشیدند با هم دست به خودکشی زدند. جنازه این دو در حالی که خود را با استفاده از ملافههای تختشان حلق آویز کرده بودند صبح زود در سلول هایشان پیدا شد. هیچگاه مشخص نشد که آیا این دو واقعاً خودکشی کرده یا نگهبانان زندان به خاطر جنایات هولناک این دو آنها را به قتل رسانده بودند. ساجد و اقبال در هنگام مرگ به ترتیب ۲۰ و ۴۰ سال سن داشتند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد