یک گروه فرهنگی برای فرزندان شهدای مدافع حرم جشن تولد گرفت

شمعی روی مزار، شمعی روی کیک

همزمان با میلاد حضرت زینب(س)، روزی که روی تقویم روز پرستار نام گرفته، یک گوشه از کشورمان یک جشن تولد متفاوت‌تر از بقیه جشن تولد‌ها برگزار شد؛ تولدی که مثل خیلی ازتولدها هم کیک داشت، هم شمع و هم بادکنک‌های رنگی، اما هیچ‌کدام از آن جمع 18 نفره‌ای که روی صندلی و مقابل جمعیت، روبه‌روی کیک تولد نشستند و در هیاهوی زیاد تولدشان جشن گرفته شد، تولد واقعی‌شان نبود! تفاوت ماجرا هم دقیقا همین جا بود، همین جا که درست در روز تولد حضرت زینب‌(س)، برای بچه‌هایی جشن گرفته شد که همگی فرزندان شهدای مدافع حرم حضرت زینب‌(س) بودند، بچه‌هایی که پدرانشان ارادت خاصی به حضرت زینب(س) داشتند آن‌قدر که کیلومترها آن طرف‌تر از مرزهای کشورمان برای دفاع از حرم حضرت زینب (س)، به جنگ با تکفیری‌ها بروند و یک گوشه از خاک سوریه، جایی مثل خان طومان، لاذقیه، شهرک العیس، دیرالزور، درعا یا دمشق، آسمانی شوند و دیگر برنگردند. این تولد متفاوت، شب میلاد حضرت زینب(س) و به همت تعدادی از بچه هیاتی‌های شیراز ، سومین حرم اهل بیت(ع) برگزار شد، بهانه‌ای که باعث می‌شود پای حرف‌های سیدغفار حسینی بنشینیم، کسی که می‌گوید یکی از خادمان این هیات است.
کد خبر: ۱۱۸۴۳۸۷

آقای حسینی از ماجرای تولدی که برای بچه‌های شهدای مدافع حرم گرفتید بگویید، با چه هدفی این کار را انجام دادید؟
واقعیتش این که تا وقتی جنگ در سوریه داغ بود، همیشه نامی از این شهدای مدافع حرم برده می‌شد، اما از وقتی که آتش جنگ در سوریه رو به خاموشی رفت، از این شهدا هم که حق بزرگی به گردن همه ما دارند کمتر نام برده شد، برای ما بچه هیاتی‌ها هم بحث همین بود که ارتباطمان با خانواده این شهدا و فرزندانشان قطع نشود و یاد و خاطره این شهدا و رشادت‌هایشان را زنده نگه داریم و در این بین کاری هم بکنیم که بچه‌هایشان احساس تنهایی و فراموشی نکنند. چراکه اگر امروز ما امن‌ترین کشور خاورمیانه هستیم و با آرامش کنار خانواده‌هایمان زندگی می‌کنیم، همه‌ را مدیون رشادت و از خودگذشتگی این مدافعان حرم و بقیه رزمندگان هستیم. برنامه تولد را هم در همین راستا تدارک دیدیم و خوشبختانه خیلی‌ها برای برگزاری این جشن پای کار آمدند. البته این دومین سالی است که ما برای این بچه‌ها تولد می‌گیریم.

درباره جشن بگویید، چندتا از بچه‌ها دعوت بودند؟
از جمع شهدای مدافع حرم استان فارس که بیش از 60 شهید هستند، بعضی‌ها مجرد بودند، بعضی‌ها هم متاهل بودند و فرزندی نداشتند و در نتیجه ما برای 18 بچه که پدرشان شهید مدافع حرم بود تولد گرفتیم، بچه‌هایی که همگی زیر 14 سال بودند، اما فکر کنم حدود شش نفر دیگر هم بالاتر از 14 سال بودند که در جشن ما حضور نداشتند و در مجموع خانواده 30 شهید مدافع حرم در این مراسم حضور داشتند.

چه کسانی به جشن تولد فرزندان شهدای مدافع حرم دعوت شده بودند؟
همه مردم، این جشن در مجتمع شلمچه در خیابان زند برگزار می‌شد و با این‌که ما اصلا دعوت نامه رسمی برای هیچ نهاد یا ارگانی نفرستادیم و فقط به پخش پوستر تولد در فضای مجازی اکتفا کردیم، تمام ظرفیت 2000 نفری سالن پر شده بود از جمعیتی که فارغ از مقام و منصب و... خودشان داوطلبانه می‌خواستند در این شادی شریک باشند، حتی اگر مسؤولی هم در این جشن حضور داشت خودش آمده و بین مردم نشسته بود.

پس برنامه کاملا خودجوش بوده؟
بله دقیقا، بگذارید این طور بگویم که مثلا ما برای ایاب و ذهاب این خانواده‌ها فراخوان زدیم و از راننده‌های متعهد دعوت کردیم که در این کار با ما شریک بشوند و خوشبختانه خیلی‌ها داوطلب شدند، سر ساعت مقرر به در خانه این خانواده‌ها رفتند، آنها را به مراسم رساندند و بعد هم دوباره به خانه برگرداندند. یا مثلا کار نورپردازی جشن را که خیلی ویژه برگزار شد، گروهی به عهده داشتند که به صورت حرفه‌ای در مجالس کار نورپردازی می‌کنند، اما اینجا به صورت دلی حضور داشتند و واقعا هم از این کار احساس رضایت می‌کردند.

بچه‌ها خبر داشتند قرار است برایشان تولد بگیرید؟
نه اصلا. ما بچه‌ها را غافلگیر کردیم و از ماجرای تولد چیزی به خانواده‌هایشان نگفته بودیم و این تفکر وجود داشت که فقط جشن میلاد حضرت زینب‌(س) است. برنامه هم به این منوال بود که بعد از این‌که سالن پر از جمعیت شد، این خانواده‌ها در حالی که سرود معروف «ز کودکی خادم این تبار محترمم، چونان حبیب مظاهر مدافع حرمم» وارد سالن شدند و مورد استقبال شدید حضار هم قرار گرفتند. بعد هم بچه‌ها به اتاق گریم منتقل شدند تا با گریم‌های کودکانه روی سن برگردند و در این بین مراسم تجلیل از خانواده‌ها برگزارشد، اول مادران شهدا دعوت شدند و بعد هم همسرانشان که واقعا اسوه‌های صبر و ایثار در این روزگار هستند. بعد از این تجلیل‌ها نوبت به بچه‌ها رسید.

چند تا از این بچه‌ها دختر و چندتا پسر بودند؟
در مجموع ما برای 7 دختر و 11 پسر تولد گرفته بودیم که پنج نفر از آنها از خانواده شهدای فاطمیون شیراز و بقیه هم از خانواده شهدای ایرانی مدافع حرم بودند، اما تولد برای همه مشترک بود. برای تک‌تک‌شان به صورت جداگانه کیک سفارش داده بودیم و روی هر کیک تصویر خودشان چاپ شده بود، وقتی نوبت جشن تولد بچه‌ها شد، چراغ‌های کل سالن را خاموش شد و بچه‌ها با آهنگ تولدت مبارک وارد سالن شدند، بعد هم چراغ‌ها روشن شد و هرکسی مقابل کیک خودش ایستاد و واقعا فضا و جو شاد و خاطره انگیزی بود. بعد هم که نوبت به اهدای هدیه به بچه‌ها رسید که برای همه آنها تا سقف 150 هزارتومان اسباب بازی ایرانی و تولید ملی تهیه کرده شده بود.

درباره گروهی که متولی اجرای این کار قشنگ بود، یعنی بچه هیاتی‌های سومین حرم اهل بیت(ع) هم توضیح می‌دهید؟
بله. این گروه متشکل از چند هیات فعال شهر است، اسمش را هم از بیانات رهبر انقلاب که از این شهر با عنوان «سومین حرم اهل بیت(ع)»، یاد کرده‌اند، انتخاب کردیم. اما اسم مجموعه هیات ما کافه شهداست که مسؤول انجام فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی در مناسبت‌های مختلف در سطح شهر است، اصل برنامه‌های ما غروب روزهای جمعه در گلزار شهدای شیراز است با پذیرایی ویژه از حاضران در گلزار شهدا با هات چاکلت و کاپوچینو. حتی یک بار هم 3000 لیتر هاتچاکت در سطح شهر بین مردم توزیع کردیم. در ایام خاصی مثل ماه مبارک رمضان هم در یک گوشه از شهر پاتوق داریم، همراه با جزءخوانی قرآن کریم، نماز جماعت و پخش افطار بین 300 نفر از مردم. اعضای هیات هم همگی جزو جوانان پایه کار شهر هستند از 16 سال تا هرسنی که شما جوان حساب کنید.

رزمنده‌ای که مدافع حرم شد

رضا رودکی از کهنه سربازهای جنگ است، از همان‌ها که وقتی جنگ شروع شد، بی‌توجه به سن و سال، پا به جبهه گذاشته و شده یکی از آن 14 ساله‌هایی که اسلحه به دست گرفتند و مقابل دشمن ایستادند. این ایستادگی و مبارزه برای او ده سال طول کشیده، روزهایی که درباره‌اش می‌گوید: «جنگ بود دیگر، همه می‌رفتند، همه واجب می‌دیدند که در جنگ شرکت کنند، من هم یکی از همان مردم بودم و حتی دو سال هم بعد از قطعنامه در جبهه ماندم، چون ضرورت داشت بمانیم و از کشورمان دفاع کنیم.»
این رزمنده قدیمی البته یکی از مدافعان حرم کشورمان هم هست؛ مردی که چندماهی را در جبهه سوریه علیه تکفیری‌ها و در دفاع از حرم جنگیده و با تعداد زیادی شهدای مدافع حرم شیراز همرزم بوده، او البته یکی از مهمان مراسم جشن تولد فرزندان شهدای مدافع حرم هم بوده، اتفاقی که درباره‌اش می‌گوید: «من همه این بچه‌ها را می‌شناسم، خانواده‌هایشان را می‌شناسم، خیلی از بچه‌هایی که از شهید شدند از دوستان و همرزمان قدیمی من بودند، مثلا در همین مراسم من همسر سردار شهید عبدا... اسکندری را دیدم، این شهید از رفقای 30 ساله من بود. ما با هم همکار بودیم، سردار اسکندری وقتی رفت سوریه، دو روز بعد سرش بالای نیزه بود، داعشی‌ها گفتند سر سردار ایرانی را بریدیم، همه جا به این افتخار می‌کردند و این سر را بالای نیزه در شهرهای سوریه می‌چرخاندند و جایزه جمع می‌کردند. من در دوران دفاع مقدس در همه جنگ با ایشان بودم و یک کلام بگویم که خیلی مرد خوبی بود.»
برای این رزمنده قدیمی هم ضرورت حضور در سوریه به یک هدف بزرگ می‌رسد، به این‌که دفاع از اسلام مرز نمی‌شناسد؛ هدفی که انگیزه خیلی‌ها شد برای حضور در سوریه و آسمانی شدن‌شان.

مینا مولایی
جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها