گروه «کودکان اربعین» عروسک‌های «وُداد» را به خادمان کوچک عراقی هدیه می‌دهد

سفیر خوشگل دوستی

آه که با کمی آنغوره، مقداری نمد، چند کاموای رنگی، مشتی الیاف و چند دکمه ریز و پرکلاغی چه معجزه‌ها می‌شود، کرد. می‌شود چیت‌های گل درشت را قیچی زد، انداختشان زیر چرخ خیاطی، دایره‌ای دوخت و چسباند به تنه، برایش چشم و دهان دوخت و گونه‌اش را گلی کرد و بعد هم موهای کاموایی‌اش را بافت و برای این فرشته کوچولوی بانمک دو بال ناز دوخت و بعد تا پیاده‌روی اربعین توی لفاف مشمایی نگهش داشت و آن وقت، وقت هروله رفتن به سمت کربلا آن را داد دست دخترکانی که مخلصانه درموکب‌ها هرچه بلدند می‌کنند برای زوار ایرانی.
کد خبر: ۱۱۷۳۱۱۱
سفیر خوشگل دوستی

داستان وُداد فقط داستان یک عروسک نیست، او یک سفیر است که پیغام عشق و دوستی را از دست و دل زنان جوانی که صد روز مانده به اربعین دوخت و دوزش را شروع میکنند، میرساند به سرزمین همسایهمان که مردمی مخلص و خادم بچههای خالص دارد. این گفتوگو درباره وُداد است، عروسکی که گروه «کودکان اربعین» با هزینههای مردمی آن را میدوزند تا برسد به دست دختربچههای عراقی و پیام صلحی باشد از ملتی به ملتی دیگر. این گفتوگو از زبان فاطمه عالی، عضو اتاق فکر این گروه است که ماجرای نخ و دل و دست را برایمان روایت میکند.

وداد امسال چند ساله میشود؟

وداد سال 93 متولد شد، الان پنج ساله است.

دوخت عروسک و توزیعش درپیاده روی اربعین فکر بکری است. این فکر از کجا آمد؟

سال 91 که برای اولینبار به پیادهروی اربعین رفتم و دیدم مردم عراق چقدر از جان مایه میگذارند و چه اندازه به زائران خدمت میکنند. سال بعدش تصمیم گرفتم بهعنوان هدیه و تشکر با خودم یکسری
گل سر و مقداری خوراکی ببرم تا به بچههای عراقی بدهم. از آن سفر که برگشتم یکی از دوستانم گفت که خیلی دوست دارد سال آینده برای بچههای عراقی هدیه ببرد و چون دغدغهاش با من مشترک بود به این فکر افتادیم با خود چیزی ببریم که هدیهای مناسب باشد. دست آخر نتیجه این شد که با یکسری از دوستانمان عروسکهایی نمدی درست کردیم و برای بچهها بردیم. اما متوجه شدیم متاسفانه جنس این عروسکها خوب نیست و ماندگاری ندارد، همین شد که کم کم رفتیم سمت تولید وداد.

این عروسک های نمدی چه شکلی بودند؟

کمی قدبلندتر از وداد بودند و لباسهای عربی بلندی داشتند، پا هم نداشتند که دخترها از ما میپرسیدند پس پاهایشان کجاست و ما ناچار میگفتیم زیر دشداشههایشان است.

سال اول چند عروسک دوختید؟

کار را با 200 عروسک شروع کردیم و آن را توسعه دادیم تا سال گذشته که هزار عروسک دوختیم. البته امسال بهخاطر شرایط خاص اقتصادی و گرانیها فقط توانستیم 800 عروسک بدوزیم.

ساخت این همه عروسک کم خرج ندارد. هزینهها را از جیب خودتان میدهید؟

بله، اعضای گروه کودکان اربعین و البته مردمی که به نیت نذر کمک میکنند هزینهها را تامین میکنند. از سال گذشته هم شروع کردهایم به فروش عروسکها در فضای مجازی تا سود حاصلش را خرج ساخت عروسکهای مخصوص اربعین کنیم.

از سال گذشته تا امسال چقدر از فروشش عایدتان شد؟

حدود 600 هزار تومان.

وداد قیافه عربی ندارد اما اسمش عربی است، چه حکمتی دارد؟

ما برای ساخت وداد از خود عراقیها مشورت گرفتیم و فهمیدیم دختران عراقی عروسکهایی با لباسهای گل گلی و موهای رنگی دوست دارند. از طرفی اسمش را از کتاب اول دبستان این کشور برداشت کردیم تا بچهها با آن ارتباط برقرار کنند، در ضمن معنی وداد، دوستی است که با هدف ما که تولید دست ساختهای ایرانی که واسط صلح و دوستی باشد نیز همخوانی دارد.

چرا تصمیم گرفتید به دختربچهها هدیه بدهید؟

من این شعر را خیلی دوست دارم: از رفتن حسین به مقتل که بگذریم / داغِ بزرگِ قلبِ عقیله، رقیه است. انگار هم و غم همه حاضران کربلا رقیه بوده است، از طرفی دختر موجودی است که بیش از همه به حمایت و محبت نیاز دارد. ما هم در گروهمان به نیت حضرت رقیه که هیچ وقت نتوانست کودکی کند کار میکنیم.

شنیدهام برای پسرها هم هدیههایی دارید؟

بله، چون نمیشود تبعیض قائل شد. ما برای پسرها پیکسل و سربند درست میکنیم.

این هدیهها را دوست دارند؟

بله خیلی زیاد. مخصوصا سربندها را که خودمان برایشان ببندیم.

طبیعتا شما تعداد محدودی عروسک و سربند و پیکسل در اختیار دارید و بچههای حاضر در طول مسیر خیلی بیشتر از هدایا هستند. بچهها را چطور انتخاب میکنید؟

بله، بچه خیلی زیاد است. ما دوست داریم به همهشان هدیه دهیم و بچههای حاضر در پیاده روی اربعین وقتی مراسم تمام شد کلی هدیه داشته باشند که از خالهها و عموهای ایرانیشان گرفتهاند اما به هر حال حجم کار ما محدود است. حقیقتش من احساس میکنم این ما نیستیم که بچهها را انتخاب میکنیم بلکه بچهها انتخاب میشوند. البته یک قاعده کلی داریم که به دو گروه از بچهها هدیه دهیم. اول آنهایی که از فرط خستگی بهانه گیر شدهاند و دوم بچههای خادمی که با شور و هیجان و ارادت به زائران خدمت میکنند.

این بچههای خادم دقیقا برای زائران چه کار میکنند؟

شما بگویید چه کار نمیکنند. با همان جثههای کوچکشان هر کاری از دستشان بربیاید انجام میدهند. مثلا میبینید یک دختر دوسه ساله چادر سرش کرده و دستمال کاغذی میدهد به زائران یا یک کم بزرگتر شده و میگردد در موکب ببیند چه کسی آب میخواهد تا بدود و آب برساند یا گوش میدوزد به دهان رئیس موکب تا هرچه او بگوید انجام دهد.

دخترها بیشتر خدمت میکنند یا پسرها؟

عراقیها برای حضور دخترها چارچوبهای خاصی قائلاند برای همین پسرها بیشتر توی چشم هستند ولی چون ما خودمان خانم هستیم چشممان بیشتر دختربچهها را میگیرد.

وقتی عروسکها را به دخترها میدهید واکنششان چیست؟

بشدت ذوق میکنند، عروسک را روی دستشان بلند میکنند و خوشحال میدوند تا به دوستانشان نشان دهند.

واکنش پدر و مادرهایشان چیست؟

خیلی خوشحال میشوند و لبخند میزنند. دوسه سال پیش بود که عروسکها را بمبگذاری کرده بودند. خیلیها به ما پیام دادند که مراقب باشیم، در واقع توی دلمان را خالی کردند و ما فکر کردیم با این همه عروسک که دوختهایم چه کار کنیم. جالب بود در مسیر پیاده روی، ایرانیها عروسکها را قبول نمیکردند ولی عراقیها با روی باز آنها را میپذیرفتند و ایرانیها وقتی واکنش عراقیها را میدیدند برای گرفتن عروسک میآمدند. در بین عراقیها اصلا فضای بدبینی وجود ندارد. آنها هرچه دارند خالصانه تقدیم زوار میکنند و اصلا از جان مایه میگذارند، ما هم دوست داریم برای تشکرهم که شده با این هدایا خوشحالشان کنیم.

شده عراقیها بجز خوراکیهایی که توزیع میکنند به رسم یادبود هدیهای به شما بدهند؟

من در چند سال پیادهروی اربعین با برخی عراقیها دوست شدهام. یکی از دوستانم مریم است که سال گذشته یک شال به من هدیه داد و در خانهاش به گرمی از من پذیرایی کرد.

کجای مسیر پیاده روی اربعین به شما بیشترخوش میگذرد؟

من همیشه از مسیر نجف به کربلا میروم. آخرهای مسیر واقعا خستگی بر تو مستولی میشود و احساس میکنی دیگر در پاهایت رمق نداری. آن وقت است که مسیر یک پیچ میخورد و تو گلدستههای ابوفاضل را میبینی و احساس میکنی خون دوباره توی پاهایت دویده است.

وقتی تو را سر بریدند

سالی که داعش سیطره کامل برعراق داشت عراقیها این شعار را برای پیاده روی اربعین انتخاب کرده بودند که اگر از آسمان داعش هم ببارد ما بازهم به زیارت حسین(ع) میرویم. آن سال خیلی از جنگزدهها در موکبها اسکان داشتند. یک روز جایی برای استراحت ایستادم و دختربچهای را دیدم که بسیار دمغ بودم. با همین عروسک وداد به سراغش رفتم و آن را با هیجان به او دادم، او عروسک را گرفت، نگاهی به آن انداخت، لبخندی تلخ زد و بعد رفت. فکر کردم دختر بچه از عروسک خوشش نیامده بنابراین از مادرش علت آن لبخند تلخ را سوال کردم. مادرگفت که او این تغییر چهره را بعد از مدتها در صورت دخترش دیده و خوشحال است که بالاخره لبخندی هرچند تلخ درصورت او نقش بسته.
ماجرا این بود که آنها اهل روستایی بودند که داعش به آن حمله کرده بود. روزی که داعشیها به این روستا آمدند زنها و بچهها را در یک صف کردند و مردها و پسرها را در صفی دیگر، بعد جلوی چشم دخترک سر برادر و پدرش را بریدند. اگر وداد بتواند حتی برای لحظهای لبخندی روی لب کودکانی که به آنها ظلم شده است، بیاورد ما به هدفمان رسیدهایم.

مریم خباز

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها