مردی برای استحمام داخل گرمابه‌ای شد. پس از آن‌که خودش را شست و خشک کرد و لباس‌هایش را پوشید و خواست از گرمابه بیرون برود، فریاد زد: «هیچ‌کس از گرمابه خارج نشود.‌ کلاه من نیست.»
کد خبر: ۱۱۷۲۰۴۹

گرمابهدار از پشت دخل بیرون آمد و گفت: «داداش، ما اینجا دزد، مُزد نداریم. آنوقت آیا تو اساسا کلاه داشتی؟»

مرد دستش را به سمت کلهاش برد و کلاهگیس خود را از سر برداشت و گفت: «ناموسا این سر از آن سرهاست که بشود بیکلاه آن را حمل ونقل کرد؟»

گرمابهدار گفت: «الان که دقت میکنم میبینم راست میگویی. آیا از ریزش مو رنج میبری؟» مرد کچل گفت: «معلوم نیست؟»

گرمابهدار گفت: «معلوم است.» وی افزود: «آیا میدانید با استفاده از شامپوهای معجزهآسای [...] میتوانید رنج خود را تسکین دهید و موهایی جدید داشته باشید؟»

مرد کچل گفت: «واقعا؟»

گرمابهدار گفت: «بلی» و تصویر مرد کچلی را که هنوز از شامپوهای [...] استفاده نکرده و مرد خوشتیپی را که از شامپوهای [...] استفاده کرده بود به وی نشان داد. مرد کچل که شدیدا تحتتاثیر قرار گرفته بود، یکی از شامپوهای [...] را از گرمابهدار خرید و وقتی دست در ساکش کرد که وجه شامپو را بپردازد، کلاهش را ته ساکش پیدا کرد و از همگان عذر خواست که موجب مزاحمت و تشویش اذهان عمومی شده است. همگان نیز از جنبه خصوصی جرم وی را بخشیدند و از جنبه عمومی جرم با لگد به او حملهور شدند ودستهجمعی وی را خاموش کردند!

امید مهدینژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها