پرستوها به خانه بازمی‌گردند. پرستوهای نازنین. امشب ساعت دو نیمه‌شب فرودگاه غلغله است و در آن، جماعتی به استقبال پرستوها آمده‌اند که تمام آرزوهاشان را با فوتبال گره زده‌اند. می‌دانم باید برای تک‌تک‌شان گاو کشت،‌ اسپند دود کرد و دانه به دانه‌شان را باید روی دوش گرفت. اما اگر شب را در میان آن جماعت‌ِ مستقبلین بلولی، مطمئنم متوجه این نکته نیز می‌شوی که دل این مردمِ دلخوش برای دو نفرشان بیشتر از بقیه لک زده است.
کد خبر: ۱۱۵۰۰۴۶

اولی کیروش است؛ «آمیکو»ی عالیجناب فوتبال ما که دوباره شخصیت کلاسیک خود را نشان داد و دیگری دروازهبان لُر تیمملی که حالا بعد از مهار پنالتی رونالدو، برای خودش مردی شده است. امشب وقتی طیاره بچهها در آسمان تهران دور میزند، شاید بیرانوند را ببینی که از آن بالابالاها نگاهی به میدان آزادی میاندازد و حسرت روزهایی را به یاد میآورد که تازه سبیلهایش سبز شده بود و در نقش یک مهاجر بیخانمان روی چمنهای همین آزادی آجری زیر سرش گذاشته و خوابیده بود. آن روزها او مهار پنالتی رونالدو را در خواب هم نمیدید. اما بعد از این مهار، حالا دنیا رسما به رویش خندیده است. انگاری این جهانِ هولوگرافیک، لبریز از موقعیتهایی غیرمترقبه است برای مردمانی که در زندگیشان مسیر فرش تا عرش ـ یا برعکس ـ را پیمودهاند یا باید بپیمایند. این جهانِ هولوگرافیک که در آن فقط فوتبال میتواند محل عصیان و شورش باشد و مردمان را به پلکزدنی وارد مسیر تاریخسازی کند.

فرق بازگشت این پرستوها با اولین پرستوهای ایران در جامجهانی 1978 این است که آنها نمیدانستند هنگام بازگشت به تهران با چه واکنشی مواجه خواهند شد. تیمی که جمعه 26 خرداد 57 وارد مهرآباد شد هنوز نمیدانست که در تهران روزنامهها کلی به بیهمتیشان توپیده و همه شکستها را گردن غفور بیچاره انداختهاند که در تیمملی، کس و کاری نداشت. آن روزها روزنامه اطلاعات با تیتر «وحشت پرستوها» نوشت: «بچهها با دلهره و اضطراب به خانه میآیند و در قلبشان وحشت پرستویی هست که بعد از یک زمستان سرد، به خانه برمیگردد ولی بهدرستی نمیداند که آیا آشیانهاش برجاست یا توفان، آن را ویران کرده است؟» آن روز هم بچهها وقتی از طیاره پایین میآمدند موهای بدنشان سیخ سیخ شد. آنها همان پای پلههای طیاره، هزاران مردمی را دیدند که برای استقبال از ستارههای شکستخوردهشان، به دست و پا افتادهاند. تنها بوسهباران مردم بیافتخار بود که بر صورت قهرمانان رَد میانداخت و تنها حلقهگلهای بود که گردنشان را زینت میداد. ما قهرمانان خود را در سراسر تاریخ بیش از آنچه که استحقاقشان را دارند دوست داشتهایم و خواهیم داشت. قهرمانانی با ساقهای طلایی و برخاسته از تودههای بینشان. قهرمانانی که آنها را فقط باید در نقش یک توپچی ساده به خاطر آورد و نقش نجاتبخشها را بر دوش نحیف و سینههای بیکتابشان نگذاشت.

وای اگر آن توپ دقیقه 94 طارمی گل می‌شد. اگر... اگر... اگر گل می‌شد. این نیز از قواعد جهان‌ِ هولوگرافیک است که بازیکنانی در حد طارمی، آن موقعیت‌ها را بزنند به سمت باقالی‌ها و شمشادها و بنشینند زار بزنند. این سهل‌ترین موقعیت برای فورواردهایی‌ است که در یک لحظه یا باید در کنار بازیکنانی چون بیرانوند ـ گیرنده پنالتی رونالدو ـ به تاریخ بپیوندند و یک عمر نانش را بخورند یا در هیبت یک هدر‌دهنده شیرینی‌های غیرقابل پیش‌بینی فوتبال، بزنند به گاراژ. گیرم تنها سوال مهم این روزهای غریب، این است که در جهان هولوگرافیک آیا اگر بیرانوند پنالتی رونالدو را مهار می‌کند، باید انتظار آن گل دقیقه 94 را هم از طارمی داشت؟ یا به عدالت مستتر در فوتبال هم باید سهمی قائل شد؟

البته ما عدالت را می‌خواهیم چکار؟ با این گل ما می‌توانستیم تا مدت‌ها به ریش این دنیا بخندیم. به ریش دنیایی که فوتبال را وجه المصالحه می‌کند تا از گرانی‌ها و مشکلات به تنگ نیایی. اگر طارمی تا یک ربع بعد از بازی، چمن را چنگ می‌زد و می‌گریست حق داشت. اگر کی‌روش برای مدتی اداره اقتصاد این مملکت را به گردن می‌گرفت حق داشت. آنگاه ما نیز چمن‌ها را چنگ می‌زدیم. گاهی گمان می‌کنی اگر اقتصاد ایران هم یک کی‌روش داشت اوضاع‌مان چنین نبود.

ما بیرانوند را تا ابد برای مهار پنالتی رونالدو تحسین خواهیم کرد ولی وای به روزی که این جماعت بخواهد نقش یک مصلح اجتماعی را روی شانه‌های نحیف و سینه بی‌کتاب او بگذارد و به او ببخشد، آنگاه همان بهتر که ما از هم‌اکنون دراز به دراز بیفتیم و بگوییم دنیا دیگر جای سر به آسمان ساییدن نیست خواهر!

ابراهیم افشار
روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها