در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
محمد که سالهاست مدال جانبازی برسینهاش میدرخشد، سال 1351 در شهر بازرگان از توابع شهرستان ماکو در استان آذربایجان غربی به دنیا آمد. تا 20 سالگی جسمی سالم داشت، اما سرنوشت برایش اینطور مقرر کرد که در این سن، پایش روی مین برود و از ناحیه دو دست و یک چشم مجروح شود.
وقتی این حادثه رخ داد، 17 ماه از شروع سربازی محمد میگذشت. او بهعنوان یک تخریبچی در سپاه کردستان خدمت میکرد و مسئول خنثی کردن مین بود. البته نه در زمان جنگ، بلکه چهار سال بعد از آن، یعنی زمانی که پای دشمن از خاک میهن قطع شده بود و در شهرها و روستاهای غرب و جنوب غرب کشور، فقط یادگاریهای این تجاوز، یعنی آوار و خرابی و مینهای شوم جامانده در دل خاک دیده میشد.
بعد از این حادثه، محمد تا چند روز بیهوش بود و وقتی به هوش آمد، از برادرش خواست رک و راست توضیح دهد چه اتفاقی برای او افتاده. اوضاعش را که فهمید، غمگین شد ؛ ولی افسرده نه، چراکه میدانست کار، کار خداست و با تقدیر نباید در افتاد. بنابراین به خدا توکل کرد و دستان مصنوعیاش را بر زانو گذاشت، از جا بلند شد و تصمیم گرفت با وجود همه ترکشهایی که هنوز هم در قفسه سینه و پاهایش جا خوش کرده و جز درد و رنج برایش ارمغانی نداشتهاند، برای ساختن زندگی تلاش کند.
ایمان، امید و اراده سبب شد تلاشهای محمد به ثمر بنشیند و او را به بالای مرتفعترین قلههای ایران و جهان برساند. امروز که 26 سال از زمان مجروحیتش میگذرد، تقریبا کوه بلندی در ایران نمانده که محمد به قلهاش صعود نکرده باشد. او همچنین چند صعود برونمرزی هم داشته و بارها بهترین کوهنوردان جهان را به تحسین تواناییهایش واداشته است. از جمله این افتخارات، میتوان به فتح قله 5900 متری کلیمانجارو در زمستان سال گذشته و ایستادن بر بام آفریقا اشاره کرد. این شاهکار نیز مانند صعودهای دیگر محمد، به همه ثابت کرد اگر انسان تلاش کند، هیچ محدودیتی نمیتواند مانع رسیدن او به خواستههایش است.
خوشبختی با دستان مصنوعی
محمد حبیبزاده از همان کودکی به ورزش علاقهمند بود و با دوستانش در کوچه پسکوچههای شهرستان ماکو فوتبال بازی میکرد. بزرگتر که شد، فوتبال را به صورت حرفهای دنبال کرد و به عضویت تیمهای منتخب شهرستان و بعد، منتخب استان درآمد و حتی در مسابقات فوتبال آموزشگاههای کشور هم بازی کرد.
علاقهاش به فوتبال، باعث شد بعد از جانبازی نیز برای حفظ روحیه، دوباره به همین ورزش روی آورد. محمد با وجود استفاده از دستان مصنوعی، تا چند سال بعد از مجروحیت هم به فوتبال بازی کردن در کنار افراد سالم ادامه داد و حتی با دوستانش به مقام نایبقهرمانی جام رمضان شهرستان ماکو در سال 78 نیز رسید.
سنش که بالاتر رفت، فوتبال را کنار گذاشت و تصمیم گرفت مانند همه جوانهای همسن و سالش بهدنبال کار و زندگی برود. این بود که پی شغل گشت و بعد از چند ماه پیگیری، به استخدام اداره گمرک استان آذربایجان غربی درآمد. بعد از آن، به خانوادهاش گفت که قصد ازدواج دارد و آنها هم دختری از آشنایانشان اهل چالدران را به محمد معرفی کردند. خانواده دختر نیز تقاضای او را پذیرفتند و مانعی برای ازدواج محمد با دخترشان نتراشیدند.
امروز که 20 سال از این ازدواج میگذرد، محمد از زندگی خوش و خرمی که در کنار همسر و فرزندانش دارد، ابراز خرسندی میکند و میگوید: همیشه خدا را بابت همسر مهربانی که در همه سختیها کنارم است و همواره برایم دعا میکند، شکر میکنم و از او بابت تربیت صحیح
فرزندانم ممنونم.
هدیه خداوند به این زوج خوشبخت دو فرزند بوده که هم عصای دست و پدر و مادر هستند و هم مایه افتخارشان. یکی از آنها، پسری 17 ساله است که امسال دیپلمش را میگیرد و مانند پدر از همان نوجوانی بهدنبال ورزش رفته و در رشتههای رزمی فعالیت میکند و دیگری، دختری 14 ساله که در مقطع متوسطه اول، سال آخر را میگذراند.
سهند تا سبلان، دماوند تا تفتان
محمد حبیبزاده فرزند کوهستان است و از همان کودکی در دل کوههای پرشمار استان آذربایجان غربی بزرگ شده و بسیاری از آنها را در نوجوانی با کمک پدرش فتح کرده است. بعد از جانبازی اما، فکر میکرد دیگر نمیتواند کوهها را زیر پا بگذارد و آرامش حقیقی را در دامان طبیعت بکر این نمادهای صلابت و استقامت جستوجو کند.
این فکر سالها همراه محمد بود، تا این که روزی از روزهای سال 82، یکی از همرزمانش که هنوز هم به ملاقاتش میآمد، به او پیشنهاد کرد عضو گروه کوهنوردیشان شود و به همراه اعضای این گروه قلههایی را فتح کند که همیشه آرزویش را داشته. محمد هم با این که اسیر معلولیت بود، به محدودیت فکر نکرد و پیشنهاد دوستش را پذیرفت.
به این ترتیب او به عضویت گروه کوهنوردی شبکه بهداشت ماکو درآمد و تا سال 87 به چند قله در استانهای آذربایجان غربی و شرقی صعود کرد. همراهی محمد با این گروه ادامه داشت تا این که در سال 88 به واسطه یکی دیگر از دوستانش، با یک گروه کوهنوردی حرفهایتر به نام گروه ساوالان ماکو آشنا شد.
خودش میگوید اعضای گروه ساوالان ماکو، گلچینی از بهترین کوهنوردان این شهرستان هستند و حتی در این گروه، تعدادی از اعضای پیشین تیم ملی کوهنوردی هم حضور دارند. این جانباز 70 درصد توضیح میدهد وقتی اعضای گروه ساوالان ماکو فهمیدند او با وجود معلولیت، کوهنوردی میکند، شگفتزده شدند و از او برای صعود به قله سهند در خرداد 88 دعوت کردند.
وقتی محمد به ارتفاع 3700 متری، قله سهند رسید، اعضای گروه جدیدش فهمیدند هیچ قلهای برای او دستنیافتنی نیست و به همین دلیل، محمد را برای فتح قله 4800 متری سبلان در پاییز همان سال همراه خود بردند و بعد از این صعود هم، برایش دورههای آموزشی ویژهای برگزار کردند تا او را برای فتح قلههای سختتری مثل تفتان و دماوند در ایران و دیگر قلههای مرتفع جهان آماده کنند.
ارادهای بالاتر از بلندترین قلههای جهان
اعضای گروه ساوالان ماکو برای این که آمادگی جسمانی خود را برای صعودهای دشوار حفظ کنند، به صورت هفتگی تمرینهای دو و میدانی و اردوهای شبمانی در شرایط سخت برگزار میکنند. محمد حبیبزاده نیز که اکنون به یکی از اعضای ثابت اصلی کوهنوردی ساوالان ماکو تبدیل شده، باید در این تمرینات شرکت کند تا هرچه بیشتر بتواند مهارتهای کوهنوردی خود را
تقویت کند.
امروز نزدیک به ده سال از عضویت محمد در این گروه و در واقع، حدود یک دهه از شروع فعالیتهای حرفهای محمد در رشته کوهنوردی میگذرد. این قهرمان فاتح تا کنون بجز علمکوه که دارای دیوارههای سنگی بسیار بلند است، همه قلههای مرتفع ایران را فتح کرده. علاوه بر این، محمد باوجود درد و رنج ناشی از مجروحیت، به قلههای متعددی در کشورهای ترکیه، گرجستان و قرقیزستان صعود کرده است.
بیگمان صعود به قلههای مرتفع جهان، صرف نظر از اراده استوار، علاقه فراوان به کوهنوردی را هم میطلبد. محمد حبیبزاده نیز درباره علاقهاش به این رشته میگوید: میتوانستم در رشتههای دیگری مانند دو و میدانی هم کار کنم، اما کوهنوردی را بیشتر دوست دارم، زیرا هم دشوارتر است و هم انسان را به دل طبیعت و مناطق بکر زمین میبرد. ضمن این که کوهنوردی رشتهای است که تماشاگر ندارد و من بهدلیل شرایط جسمیام، ترجیح میدهم که دور از چشم دیگران ورزش کنم.
این جانباز کوهنورد بزرگترین حسرتش در این رشته صعود به قله 7100 متری لنین است.
منظور او کوهی است در مرز تاجیکستان و قرقیزستان که پیش از روی کار آمدن حکومت کمونیستی در شوروی سابق، به نام کوه کافمن شناخته میشد و بعدها به خواست مقامات این رژیم، نام رهبر انقلاب سرخ روی آن گذاشته شد. البته بعد از فروپاشی شوروی، مقامات تاجیکستان نام ابن سینا را روی این کوه گذاشتند، ولی مردم این کشور، همچنان از این کوه بهعنوان کوه لنین یاد
میکنند.
به هر حال، نام این کوه چه کافمن باشد چه لنین یا ابن سینا، محمد یک بار تا ارتفاع 6100 متری آن صعود کرده، ولی با توجه به شرایط آب و هوایی و مشکلات خانوادگی که در آن مقطع برایش پیش آمد، نتوانسته این صعود را درکارنامه اش ثبت کند. او البته امیدوار است روزی بتواند این قله را هم فتح کند تا همانطور که در زندگی هیچ آرزویی نبوده که به آن دست پیدا نکرده باشد، در کوهنوردی هم هیچ حسرتی برایش باقی نماند.
الگوی محبوب
محمد حبیبزاده را همه میشناسند، چه در محل زندگیاش، ماکو و چه در زادگاهش، بازرگان. اهالی این منطقه همه از او مثل یک اسطوره یاد میکنند و معتقدند محمد در قیاس بسیاری از همشهریانش که دچار معلولیت نیستند به موفقیتهای بیشتری رسیده است.
علاوه بر این، محمد در اینجا به الگویی دوستداشتنی برای دیگر معلولان تبدیل شده، چراکه او همواره تجربیات خود را در اختیار کسانی میگذارد که بر اثر تصادف یا دیگر حوادث دچار نقص عضو میشوند. خودش در این باره خاطرهای را از جوانی به یاد میآورد که در یک تصادف پایش را از دست داده و به همین دلیل افسرده شده بود. محمد تعریف میکند: به ملاقات این جوان رفتم و به او گفتم خداوند همه بندگانش را دوست دارد و بدون حکمت و مصلحت، آنها را به دردسر نمیاندازد.
البته جوان آسیبدیده به این راحتی حرف محمد را قبول نمیکند، اما وقتی میبیند او میتواند با دستان مصنوعی غذا بخورد و بسیاری از کارهای شخصیاش را به تنهایی و بدون هیچ مشکلی انجام دهد، کم کم با موضوع کنار میآید و تصمیم میگیرد راه رسم زندگی در شرایط دشوار را از این قهرمان فرا بگیرد.
موفقیتها و افتخارات محمد در کنار رفتارهای اجتماعی شایسته او، شهرت و محبوبیتی بینظیر برای مرد کوهنورد در محل زندگی و زادگاهش به ارمغان آورده است. همین شهرت و محبوبیت محمد، سبب شد برخی اهالی شهر بازرگان از او برای عضویت در شورای این شهر در سال 92 دعوت کنند.
البته خودش میگوید قصد عضویت در شورای شهر را نداشت و حتی با وجود اصرار دوستان و فامیل، تا روزهای آخر در انتخابات دوره چهارم شوراهای شهر در حوزه انتخابیه بازرگان ثبت نام نکرد. تا این که یکی از دوستان جانبازش که مسئول ثبت نام بود، به محمد گفت که میخواهد اسمش را برای نامزدی انتخابات رد کند و از او خواست مدارکش را بیاورد. محمد هم چون از آن شخص حرفشنوی بسیاری داشت، درخواست او را قبول کرد و نامزد شورای شهر شد. بازرگانیها نیز در انتخابات آن سال به همشهری معروف و موفقشان اعتماد کردند و او را برای عضویت در شورای شهر برگزیدند. البته این انتخاب، دیگر تکرار نشد، چراکه محمد ترجیح داد به دلیل مشغولیتهای شخصی و برای تمرکز بیشتر روی رشته کوهنوردی، دوره بعد نامزد انتخابات شورا نشود.
محمد حسین خودکار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم