یک پرونده واقعی، یک هشدار

اعتماد خانه‌مان سوز

14 ساله‌ام و یک خواهر بزرگ‌تر دارم و از لحاظ اقتصادی در حد ضعیف جامعه هستیم، از وقتی فهمیدم در اطرافم چه خبر است، خانواده‌ام با هم درگیری داشتند. پدرم معتاد بود و مادرم برای این‌که مخارج زندگی را پرداخت کند مجبور بود به نظافت خانه‌های دیگران بپردازد.
کد خبر: ۱۱۲۷۳۸۱

نگرانی مادرم این بود که آبرویش پیش فامیل و اطرافیان نرود ولی پدرم این موضوع برایش مهم نبود، هروقت که مادرم به پدرم پول نمی‌داد که برای خودش مواد تهیه کند مادرم را تا حد مرگ کتک می‌زد و من و خواهرم شاهد این رفتارها از طرف پدرم بودیم.

به هر طریقی بود زندگی ما سپری شد تا این‌که من با پسری به نام مهرشاد آشنا شدم. آشنایی من و مهر‌شاد از طریق یکی از همکلاسی هایم بود. دوستم چون می‌دانست من خیلی تنها هستم به من گفت: با مهرشاد تلفنی حرف بزن.

گوشی تلفن همراه نداشتم و دفعات اول با گوشی دوستم با مهرشاد حرف زدم که بعد از چند مدت مهرشاد برای تولدم یک سیمکارت و گوشی هدیه گرفت تا راحت‌تر با هم در ارتباط باشیم.

هر روز که می‌گذشت من بیشتر به مهرشاد علاقه‌مند می‌شدم و ارتباط من و مهرشاد بیشترشد تا این‌که یک روز مهرشاد به من گفت: می‌خواهم امروز حضوری تو را ببینم؛ قبول کردم و در راه مدرسه با او قرار گذاشتم.

مهرشاد گفت: قرار است در مورد یک موضوع مهم حرف بزنم وخانه برادرم کسی نیست، به آنجا برویم و راحت حرف بزنیم.

اولش مقاومت کردم وگفتم نمی‌آیم، ولی مهرشاد به من گفت: اگر من را دوست داری و اعتماد داری بیا.

دلم نمی‌خواست که مهرشاد از من ناراحت شود. قبول کردم و با مهرشاد قرارگذاشتم. مهرشاد به دنبالم آمد و به خانه برادرش رفتیم. وقتی وارد شدیم، هیچ کس نبود و مهرشاد با من حرف زد تا این‌که صدایی شنیدم و پرسیدم این صدا چه بود؟ مهرشاد گفت: نگران نباش صدای همسایه هاست. بعد هم به من حمله ور شد و در برابر التماس‌هایم مرا مورد آزار قرار داد و بعد از چند دقیقه متوجه شدم دو پسر دیگر هم در اتاق خواب هستند وآنها هم از من فیلم گرفتند.

مهرشاد مانع کار آنها نشد و تهدید کردند که هر وقت به تو گفتیم باید بیایی، وگرنه فیلمت را پخش می‌کنیم.

من با اوضاع جسمی و روحی خیلی سخت به خانه برگشتم. چند روز بعد دوباره مهرشاد با من تماس گرفت و تهدید کرد که اگر نیایی فیلمت را پخش می‌کنم و من گوشی را خاموش کردم.

ولی مهرشاد دست بردار نبود ودر مسیر مدرسه مزاحمم می‌شد. دیگر از رفتارش خسته شده بودم یک روز به کلانتری محل رفتم و همه چیز را برای افسر نگهبان تعریف کردم. بعد از آن، ماموران با دستور قضایی مهرشاد و دوستانش را دستگیر کردند.

سخن کارشناس

سیر بروز مشکل: مشکل از سه ماه پیش شروع شده وتاکنون ادامه داشته و ازعوامل موثرآن ترس مینا بوده است.

آمادگی برای ارتکاب جرم: با توجه به کمبود محبت مینا ازطرف والدین و اعتماد بیجا به جنس مخالف این حادثه رخ داد. در مورد فرزندان بخصوص دختران اگر این دو مشکل حل نشود، احتمال فرار از خانه و ارتباط با جنس مخالف وجود دارد.

راهکارهای حل مساله: اعتماد‌‌سازی برای او و فراهم کردن شرایطی که بتواند این تجربه تلخ را از ذهنش پاک کند و به آینده امیدوار شود. معرفی او و پدر و مادرش نزد مشاور برای آموزش مهارت‌های زندگی .

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها