راپورت‌های میرزا ادریس‌

این فقره را کجای دلمان بگذاریم...

بعد از صلاه ظهر نخوابیدیم. بیدار ماندیم مقداری گُل آب دادیم. مقداری برگ از روی آب حوض جمع کردیم، مقداری نرمش کرده، نهار خورده، خوابیدیم. مست و منگ خواب بودیم که با صدای انکر الاصوات خشایار الدنگ با تلفن از جا پریدیم. با لحنی التماس گونه لابه می‌کرد به کسی آن طرف که: هوشنگ جون، جون مادرت نه نگو! من چیکار کنم شب عیدی؟ اصلا من هماهنگ می‌کنم یه روز که میرزا ادریس خان نیستن یواشکی بیا خونه انجام بده.
کد خبر: ۱۱۲۶۲۳۳

صبر کردیم مکالماتش تمام شد با عصای تعلیمی از پشت سر رفتیم سراغش، همانطور که داشت حرص میخورد با عصا کوبیدیم توی کمرش. عن قریب بود که عصای اجدادیمان دو نیم شود که خدا رحم کرد. نیم‌‌ساعتی نفس نمیکشید و غش کرده بود. الحمدلله هنوز ضرب دستمان ناکار میکند. باعث شعف است. بالای سرش داد زدیم زندهای؟ با کله تکان داد: بلی!

فرمودیم: بلند شدی بیا اندرونی کارت داریم.

فرمود: چشم .

لختی بعد دقالباب کرد اذن دادیم شرفیاب شد .

عارض شد: چه کردیم؟ امر بفرمایید.

فرمودیم: ما نیستیم چه غلطی میخواستی بکنی؟ که داشتی پشت تلفن میگفتی ادریس خان نباشد بیا ؟ تو نمیفهمی ما پشت سرمان هم چشم داریم ؟ خدا رحم کرد قیمه قیمه ات نکردیم. قصد چه توطئهای داشتی نانجیب؟

عارض شد: ما؟ کجا؟ کی؟

فرمودیم: همان هوشنگ گور به گور شده کی است که التماسش را میکردی؟

عارض شد: به خدا سلمانی است! کار پیرایش آقایان میکند.

فرمودیم بر پدر و مادر دروغگو لعنت؛ پیرایشگر را صدا میکنند بیاید توی خانه؟ التماسش میکنند؟

عارض شد: نه برای ناخن میخواستم بگویم بیاید .

فرمودیم: چه؟

عرض کرد: برای تمیز و مرتب کردن ناخن!

فرمودیم: مگر مرد جماعت ناخنش را تیشان فیشان میکند؟

عرض کرد: بلی ولی خدا ازشان نگذرد ممنوع کرده اند توی آرایشگاه آقایان این کار انجام شود و کلی مردم را شب عیدی زابراه کردند و جماعتی از نان خوردن افتادهاند .

فرمودیم: مگر تا حالا مانیکور در این مراکز انجام میشد؟

گفت: در بعضی مراکز بلی .

فرمودیم: تو هم میرفتی برای این جلافت بازیها؟

عارض شد: جلافت بازی چیه قربان، توی این خانه میشوریم، میپزیم، میسابیم، خب ناخنهایمان خراب میشود. میدهیم ترمیمشان میکنند، گناهش چیست؟

یک استکان اجدادی کمر باریک دم دستمان بود به طرفه العینی زدیم خورد به کمرش. از اتاق خارج شد و پیش خودمان آه کشیدیم که چه رفته بر این خاک غریب که یک زمانی مردانش در رزم دستشان به قبضه شمشیر بود و ماشه برنو و در بزم زخمه بر تار و سه تار میبرد و به نوازش گیسوی یار مشغول بود و اینک اینچنین مزلف و بیهویت ناخن به ترمیم و مانیکور و پدیکور بپردازند. کم مانده سرخاب سفیداب برصورت بمالند در بساط عروسی قر بدهند و شاباش جمع کنند... یک تار موی بلند ریش و سبیل و سر میرزا کوچک خان شرف دارد به کرور کرور جوان رعنای ژیگولی و مامانم اینا که هنرشان این است که به
قر و فرشان برسند. دریغا از جماعتی که مرد بودن را مساوی دانسته اند با نر بودن... زیاده فرمایش نداریم... .

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها