قاضیمرادی را بیشتر با کارهای طنزش میشناسیم، اما وقاری میگوید، در رشته ساخت تابلو با صدف هم تبحر دارد و شاید ساخت همین تابلوهای صدفی باعث شده قاضی مرادی دچار بیماری دیسک کمر شود و کارش به عمل بکشد و بعد از جراحی تقریبا زمینگیر شود.
با وقاری همصحبت شدیم تا برایمان کمی از فراز و فرود زندگیاش بگوید.
آنطور که شنیدهایم آقای قاضیمرادی اوضاع مالی خوبی دارند، صراف هستند و این شغل پول خوبی دارد؟
نه صراف نیست! هر دوی ما بازنشسته آموزش و پرورش هستیم. صرافی برای دورهای کوتاه بود که حدود سال 68 بازنشسته شد، اما احساس کرد هنوز آنقدر پیر نشده که خانهنشین شود. به طور اتفاقی آگهیای در روزنامه دید که به صرافها مجوز میدادند. این آگهی در زمانی بود که صرافیهای قدیمی را تعطیل کرده بودند و دولت ترجیح میداد به کسانی مجوز جدید بدهد که تجربه زیادی در این زمینه ندارند و وارد دلالی و... نمیشوند. خیلی اتفاقی درخواست مجوز دادیم، موافقت شد و ما برای مدت کوتاهی صاحب صرافی شدیم، اما بعد از چند سال تعطیلاش کردیم.
همسرتان مرد پر انرژیای بوده و چند شغل را تجربه کرده است؟
بله! هر دوی ما تلاش زیادی میکردیم. من همزمان که در آموزش و پرورش درس میدادم، بازیگری هم میکردم و تدریس خصوصی هم داشتم. زمانی که ازدواج کردیم، اوضاع مالی خوبی نداشتیم و باید بشدت کار میکردیم. روحیه من هم اینطور نبود که بگویم همه چیز را همسرم باید تهیه کند. وقتی ازدواج کردیم روی کمک هیچکس حساب نکردیم و تصمیم گرفتیم دوتایی زندگی مشترکمان را بسازیم. هر دو خیلی تلاش کردیم و به اصطلاح جیبمان یکی بود و درآمدمان را مشترک خرج میکردیم.
برخی جوانهای امروزی زمان ازدواج از هم توقعات نامعقولی دارند، اما شما به قول خودتان از صفر شروع کردهاید و نزدیک به 40 سال است در کنار هم زندگی میکنید، راز این زندگی مشترک چیست؟
من آن اندازه که با دیگران مهربانم، شاید با خودم نباشم! برای دوستان و اعضای خانوادهام وقت و انرژی زیادی میگذارم. آدمی نیستم که از انسانها عبور یا ترکشان کنم. هنوز هم با برخی از دوستان دوران بچگیام در ارتباط هستم. آدمهایی با این روحیه وقتی وارد زندگی مشترک هم میشوند، اهل رفتن یا ناسازگاری نیستند. در اوایل زندگیمان اگر شرایط سخت میشد، محسن میگفت اگر نمیتوانی، برو! این جمله مرا اذیت میکرد و میرنجاند، میگفتم مگر آدم چند بار امکان زندگی و ازدواج پیدا میکند که براحتی بگذارد و برود. همیشه میگفتم اگر سختی و زجری است، باید هر دو نفر در کنار هم تحمل کنند تا بگذرد. هیچ وقت قهر نکردم، چون بر این باور بودم که زندگی مبارزه است و باید با سختیها چنان بجنگی که پیروز شوی! این که الان باب شده میگویند باید خودت هم برای خودت مهم باشی و همه چیز را فدای دیگری نکنی، چندان با ساختار ذهن من جور درنمیآید! من میگویم زن و مرد باید در کنار هم باشند و هر کاری که میکنند با این باور باشد که برای خودشان و زندگی مشترکشان انجام دادهاند. هر چند نگاه من در اینباره آنقدر افراطی است که میگویم بعد از ازدواج شریک زندگی معنا ندارد، چون دو نفر با هم یکی میشوند !
از این رفتار و منشی که داشته و دارید احساس رضایت درونی دارید؟
بله ! چند روز قبل یک پیشنهاد بازی خوب به من شد که رد کردم چون نتوانستم خودم را راضی کنم که برای ساعات طولانی در خانه نباشم. مدام به این فکر میکردم اگر نباشم محسن چطوری کارهایش را انجام دهد؟ بخصوص اینکه بشدت به من وابسته شده و هیچکدام از کارهای شخصیاش را حتی به تنهایی انجام نمیدهد که این موضوع کمی مرا نگران کرده است چون به مرور خودش ناتوانتر میشود. گاهی دوستانم به من میگویند کمی به فکر خودت باش از خانه بیرون برو تا محسن مجبور شود کارهایش را انجام دهد اما وقتی پیشنهاد کار میشود، نمیتوانم خودم را راضی کنم به این فکر میکنم اگر سر کار بروم همه حواسم پیش محسن است و نمیتوانم تمرکز کنم و این بیشتر اذیتم میکند پس بهتر است در خانه بمانم.
چقدر خوب که شما اینقدر به فکر همسرتان هستید و از او مراقبت میکنید؟
دلیل قانعکنندهای برای خودم دارم؛ انرژی مثبت این مراقبت، همدلی و همراهی به خودم برمیگردد.
نداشتن فرزند، آیا زندگی شما را تحتتاثیر قرار نداده؟
نه! چون ما هیچوقت بچه نداشتیم که بدانیم بچهدار شدن چه حسی دارد. اما از زمانی که محسن به کمک و پرستاری نیاز دارد به این فکر میکنم شاید اگر بچه میداشتیم به ما کمک میکرد اما گاهی فکر میکنم اگر بچه هم میداشتیم الان سر خانه و زندگی خودش بود و زیاد فرصت نمیکرد به ما سر بزند. راستش ما به فرزند نداشتن، عادت کردیم برای همین تصوری از بچه داشتن ندارم و نمیتوانم ارزیابی درباره آن داشته باشم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد