داستان نمایش کلنل در سالهای مشروطه دوم (مشروطه صغیر ـ استبداد محمدعلیشاه قاجار) روایت میشود و داستان عزیز، جوان 35 ساله متمول و جاهطلب از خاندان قجر است که به دنبال پوشیدن ردای حاکمیت تهران است. عزیز عاشق دختر عموی خود است، اما سالها قبل دختر عمویش را به عقد پسر سید که مورد اعتماد و احترام جامعه مذهبی است درآوردهاند. با این حال پسر سید به عنوان یک مصلح ناچار به اختفاست و در این میان عزیز که دلباخته است و شیدا، با دسیسهچینی و وعده اعطای باغ ولنجک و انبوهی هبههای دیگر به شیخ ظاهرا دیانت مدار، او را مجاب میکند در روضههایش در دهه محرم بر ضدپسر سید بالای منبر برود و او را مرتد و مشرک جلوه دهد. شیخ با بازی سیروس مسلمی که بیشک درخشانترین بازی این نمایش را ایفا میکند، چنین میکند و در قرائتی تفسیری از دین، پسر سید را که همان شوهرِ عقدی دختر عموی عزیز است پای چوبه دار میکشاند، اما زمانی این اتفاق میافتد که دیگر دختر عموی عزیز مرده است. عزیز، حاکم تهران میشود، اما باز هم او دیر به وصال رسیده است؛ مشروطه خواهان تهران را تصرف کردهاند و سرانجام عزیز کشته میشود.
در کلنل، ما سودای یک جوان جاهطلب را در دو عرصه میبینیم: نخست عرصه عشق و وصال به معشوق و دیگر در عرصه رسیدن به قدرت. عزیز به این هر دو نائل میشود، اما درست زمانی که خیلی دیر است. در خلال پردههای نمایش، به گذشته عزیز میرویم؛ جایی که در شهر پیچیده مادرش بدکاره است و پدرش کلنل. شاید همین عقده نداشتن پدر و بزرگ شدن در دامان مادری که او را بدکاره مینامند، باعث شده حتی عمویش هم حاضر نباشد دخترش را به عزیز بدهد. اما جایی درمییابیم که عموی عزیز، به این علت دخترش را به جای برادرزاده، به پسر سید داده که چون از آه سید، اولاد پیامبر میترسیده و نتوانسته به او جواب نه بدهد.
کلنل لبریز از روایتهایی در نقد خرافات است؛ خرافاتی که از پچپچههای زنان جیجی باجی در میان سفرههای عزاداری اباعبدالله(ع) شروع میشود و در شهر میپیچد و عصمت انسانها را نشانه میرود. خرافاتی که به اسم دین، تبدیل به ضددین میشود. یاوهگوییهایی که از دهان زنان در مجالس غیبت، آغاز میشود و به رسوایی و بدنامی میانجامد. و این یاوهها در بستر آن روزهای کشور، چنان پژواک مییابد که شیخ دینش را به زمین ولنجک میفروشد، سید اولاد پیغمبر به چوبه دار آویخته میشود، و مردان زد و بند باز، به قدرت میرسند. کلنل روایت مرگ ارزشها در جامعهای است که فساد حتی در دین و ایمان مردمش هم رسوخ کرده است.
با این حال باید گفت کارگردان نتوانسته قصه را آنقدر منطقی پیش ببرد که بتواند پیامش را با تاثیرگذاری بیشتر به مخاطب برساند. پردههای نمایش گویی «کلیپی» از رویدادهاست و جز بار درخشان صحنهپردازی، خود داستان و روایت نمیتواند مخاطب را جذب کند. بازیها هم (جز سیروس مسلمی و شهرام حقیقت دوست و البته دو زن بذلهگوی مجالس روضه) درخشان نیستند. حسین پاکدل بازی بدون نوسان یکنواخت نهچندان خیرهکنندهای را نمایش میدهد. مونا فرجاد بازیاش بیشتر تصنعی است. اتابک نادری حتی صدایش به تماشاچیان نمیرسد. حتی آهنگهای سالار عقیلی هم گویی وصله ناجوری بر نمایش و صحنه اعدام پسر سید هستند. شاید از همین رو ما عبارت کلیپ را بیشتر برای این نمایش بپسندیم.
سجاد روشنی
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد