گفت‌وگو با مرتضی آتش زمزم، کارگردان «مالیخولیا»

مشکل سینمای ایران فیلمنامه است

«مالیخولیا» عنوان چهارمین فیلم بلند سینمایی مرتضی آتش زمزم در مقام کارگردان است. فیلمی که به سبب نوع خاص روایت، حضور بازیگران شناخته‌شده و لوکیشن‌های چشم‌نوازش تجربه جدیدی در کارنامه آتش زمزم محسوب می‌شود. داستان این فیلم به بخشی از مردم توجه دارد که خودشان از بیماری‌ای که به آن گرفتار شده‌اند، خبر ندارند. به عبارت بهتر داستان فیلم درباره آدم‌هایی است که دچار دوگانگی هویتی‌اند.
کد خبر: ۱۰۵۶۱۹۳
مشکل سینمای ایران فیلمنامه است

پای صحبت‌های مرتضی آتش زمزم، کارگردان جوان سینما و تلویزیون ایران نشسته‌ایم تا گفت‌وگویی در خصوص آخرین ساخته‌اش داشته باشیم.

از چگونگی شکل‌گیری فیلم و فیلمنامه «مالیخولیا» برایمان بگویید؟

اگر قصه خوب داشته باشید، می‌توانید آن را به یک فیلم خوب تبدیل کنید. من هم برای مالیخولیا از ابتدا دلم می‌خواست فیلمی متفاوت بسازم، منتها فکر این‌طور غیرخطی ساختن را هم نمی‌کردم. بالاخره از بین داستان‌هایی که به دستم رسید، این داستان را پسندیدم و بعد آن را با کمک دوستان فیلمنامه‌نویس پرورش داده و بازنویسی کردیم تا رسید به این فیلم. به هر دلیل باور من این است که مشکل سینمای ما اساسا فیلمنامه است.

نوع روایت نامتعارف مالیخولیا، احتمالا مهم‌ترین ویژگی مورد بحث فیلم است. چرا تصمیم گرفتید فیلمی با فرم و محتوای متفاوت از آنچه در سینمای امروز رایج است، بسازید؟ نگران گیشه نبودید؟

من شخصا آدم تجربه‌گرایی هستم و هیچ ترسی از تجربه‌های جدید ندارم. ضمن این‌که این فیلم متعلق به قشر فرهنگی و کتابخوان جامعه است و منهای مناسبات ناعادلانه‌ای که در مقوله اکران سینمای ایران وجود دارد، توقعی برای پسندیدنش از سوی عامه مردم نداشتم.

در مورد داستان فیلم توضیح می‌دهید؟

مالیخولیا، درباره آدم‌هایی است که دچار دوگانگی هویتی شده‌اند و در واقع به بخشی از مردم توجه دارد که خودشان از بیماری‌ای که به آن گرفتار شده‌اند، خبر ندارند. فیلم در مورد زاویه نگاه ما به زندگی و اتفاقات اطرافمان است و این‌که شاید چیزی که ما می‌بینیم، واقعیت نداشته باشد و چه بسا همین نوع نگاه ما به زندگی دیگران تاثیر زیادی بر سرنوشت آنها داشته باشد.

این فیلم همان‌طور که خودتان هم گفتید، فیلم متفاوتی است که فضای ذهنی یک زن را به تصویر می‌کشد. خودتان آن را در چه ژانری قرار می‌دهید؟

مالیخولیا، یک فیلم اجتماعی است و دقیقا لب مرز واقعیت و توهّم قرار دارد. قصه این داستان در جایی بین رئال و سوررئال پیش می‌رود.

ساخت فیلمی در فضایی ابهام گونه چه تفاوتی با ساخت فیلم‌هایی در سایر گونه‌های سینمایی دارد؟

قطعا کار فیلمساز در ساخت این‌گونه آثار سخت تر است. این فیلم بر خلاف کارهای متداول و فست فودی امروزی یک کار چالشی و فرمی بود. من از اول هم می‌دانستم که در حال ساخت یک کار غیرمعمول هستم که شاید بعضی از مردم آن را نپسندند. چون ذائقه مخاطب ما به دیدن یک‌سری فیلم‌های خاص عادت کرده است.

چرا اصفهان را برای این امر در نظر گرفتید و چقدر از زیبایی‌ها بصری اصفهان برای جذب مخاطب بهره گرفتید؟

من از اصفهان شناخت کامل دارم و کلا فضای داستان طوری بود که باید در شهری که از معماری غنی برخوردار است آن را می‌ساختم. اگر اصفهان هم برای فیلمبرداری فراهم نمی‌شد، من در یزد یا شهری که بافت سنتی دارد، این فیلم را می‌ساختم. چون مفاهیمی در معماری سنتی ماست که این مفاهیم در فیلم ما جایگاه دارد. ضمن این‌که به هر حال وقتی این فیلم به جشنواره‌های خارجی می‌رود، نماینده‌ای از فرهنگ، تاریخ و سنتمان هم هست. ما تمام تلاشمان را کرده‌ایم تا به سلیقه تماشاگر احترام بگذاریم و فیلم چشم‌نواز و محترمی بسازیم که از نظر بصری هم زیبا باشد و مخاطبان از دیدن قاب‌ها و صحنه‌های زیبای فیلم لذت ببرند.

فیلمتان در کدام جشنواره‌های خارجی حضور داشته است؟

در بخش مسابقه جشنواره بلغارستان پذیرفته شده که قرار است به اتفاق عوامل فیلم اول شهریور به آنجا برویم و در جشنواره کازان روسیه هم ظاهرا حضور دارد که هنوز دعوت‌نامه‌اش به دستم نرسیده است.

برای ترسیم این داستان نامتعارف از بازیگران چهره بهره گرفتید و دو بازیگر اصلی شما یعنی لاله اسکندری و محمدرضا هدایتی جزو چهره‌های شناخته شده در عرصه تصویر هستند! چرا این بازیگران؟

من وقتی فیلمنامه را می‌نوشتم به فکر سوپراستار بودم، اما چون سینمای خصوصی با هزینه شخصی ساخته می‌شود و بودجه کافی ندارد به گزینه‌های دیگر رسیدم. شاید دلم می‌خواست برای شخصیت اولم سراغ شهاب حسینی می‌رفتم، اما چون بودجه‌ام کافی نبود، سراغش نرفتم و از آنجا که شناخت نسبی نسبت به آقای محمدرضا هدایتی داشتم و می‌دانستم آدم اهل فرهنگی است، سراغ ایشان رفتم که خوشبختانه در فیلم نشسته و مخاطب آن را باور می‌کند. الان که به حاصل کارم نگاه می‌کنم از مجموع بازیگرانم خیلی راضی‌ام.

برای این‌که بازیگران را در حال و هوای فضای فیلم قرار دهید چه کار کردید؟

مدت‌ها روی فیلمنامه صحبت کردیم و با این‌که چالش‌هایی در فیلمنامه داشتیم، اما با اعتماد به یکدیگر پیش رفتیم.

ما در روند روایت قصه با ریتمی کند مواجه هستیم، از چرایی این موضوع در فیلمتان بگویید؟

ما در مالیخولیا هر ده دقیقه یک‌بار نقطه عطف داشتیم. همیشه هم البته ریتم تند، نشانه کار خوب نیست. در فیلم ما جاهایی، ریتم تند و پرتنش می‌شود و بعد از آن دوباره آرامش برمی‌گردد که بیننده درباره فیلم فکر کند. پایان فیلم هم پایان بازی نیست و بیننده بر اساس تجربیات خودش می‌تواند انتخاب کند که کدام پرده و زاویه درست و واقعی است.

برای معرفی فیلمتان در شرایطی که فیلم‌های کمدی گوی سبقت را در جذب مخاطب گرفته‌اند، چه کردید؟

فیلم ما در گروه آزاد اکران شد و در چهار سالن تهران! آن‌ هم مثلا از صد سئانس، 90 تای آنها قبل از ساعت 17 تمام می‌شد! به نظر شما این سئانس و ساعت اکران چه اندازه می‌تواند در گیشه فروش داشته باشد؟ از آن‌طرف در شهرستان‌ها هم مسلما تمام سینمادارها راغب به اکران فیلم‌های طنز هستند. به‌طور کل از شرایط اکران راضی نبودم و الان می‌گویم ای‌کاش فیلمم را در گروه هنر و تجربه اکران می‌کردم.

ساناز قنبری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها