شب‌های قدر و مینی سریال‌های تلویزیون

روی ماه خداوند را ببـوس

در شب‌های قدر و ایام شهادت امیرالمومنین حضرت علی(ع)، شبکه‌های تلویزیونی هم پخش ویژه‌برنامه‌های ماه مبارک رمضان را متوقف کرده و آثاری متناسب با این روزها را روی آنتن می‌برند که از آن میان مجموعه‌های تلویزیونی سهم مهمی را در جذب مخاطبان به خود اختصاص می‌دهند.
کد خبر: ۱۰۴۱۶۶۶

به همین بهانه نگاهی به سه سریال پخش شده در این ایام در سال‌های اخیر می‌اندازیم.

حسین مهکام که خود فیلمنامه‌نویس سرشناسی در حوزه سینما به حساب می‌آید، در دومین تجربه کارگردانی خود سراغ موضوعی کاملا آشنا رفته و قصه خود (کشیک قلب) را حول محور ماجرایی عجیب و غیرمنتظره شکل داده است. مردی میانسال (حاج حیدر) که در هیاتی قدیمی مراسم عزاداری برگزار می‌کند، شب نوزدهم ماه مبارک رمضان دچار ایست‌قلبی شده و پس از انتقال به بیمارستان فوت می‌کند. تقاضای حاج حیدر برای انتقال او به بیمارستانی دورتر از هیات، نقطه عطف نخست فیلمنامه کشیک قلب است که ذهن مخاطب را به خود مشغول داشته و برای پی بردن به آن به تماشای ادامه‌اش ترغیب می‌کند. در طرف دیگر دکتر جوان مومن و معتقدی قرار دارد که لحظات پایانی عمر حیدر را بالای سرش بوده و قادر به فراموش کردن نگاه خاص و عمیق او به خود در لحظه مرگ نیست. یوسف رستمی برای پی بردن به این راز به تکاپو افتاده و از طریق داماد حیدر (مسعود) به مرور سرنخ‌هایی در این رابطه پیدا می‌کند. در مینی سریال‌هایی از این جنس نمی‌توان شخصیت‌های زیادی را وارد داستان کرد و به سروسامان رساند و به همین دلیل مهکام تلاش زیادی برای محدود کردن شخصیت‌ها به خرج داده است. شخصیت‌های اصلی کشیک قلب شامل: یوسف، مسعود، حاج حیدر و همسر یوسف هستند که هر یک باری از قصه را به دوش کشیده و آن را به حرکت در می‌آورند. یوسف برخلاف نمونه‌های کلیشه شده پزشکان در مجموعه‌های تلویزیونی داخلی، لایه‌های بیشتری داشته و از تیپ فاصله زیادی گرفته است. تاکید مهکام روی علایق دینی و باورهای مذهبی او نیز ریشه در گذشته‌ای دارد که در فلاش‌بک‌ها به آن پرداخته شده و بخش مهمی از شخصیت یوسف را شکل داده است. وی در برخورد با بیماران هم پزشک متعهدی است که برای بیمار خود بسیار احترام قائل بوده که نمونه آن را در اصرار به بستری کردن مریضی میانسال از ارامنه تهران مشاهده می‌کنیم. مسعود دیگر شخصیت مهم و کلیدی کار است که در عین رفتارهای کلیشه شده‌اش رگه‌هایی از شخصیت‌پردازی هم در آن مشاهده می‌شود. برای مثال می‌توان به بی‌تابی او برای حضور در مراسم شب قدر هیات حاج حیدر و کلافگی و دلخوری‌اش از شریک جوان خود برای قرار شبانه فروش برج‌اش اشاره کرد. او در حقیقت از آن دسته جوان‌هایی است که ریشه‌های مذهبی داشته، اما در گیرودار زندگی و تجارت این وجه از وجودشان کمرنگ شده است. مهکام در انتخاب بازیگرانش هم خوب عمل کرده و ترکیب دلنشینی را به وجود آورده است که نمونه آن را در انتخاب آتیلا پسیانی و محسن کیایی برای نقش‌های حاج حیدر و یوسف شاهد هستیم.

بازگشت به خویشتن در ساعت صفر

بازگشت به خویشتن را می‌توان تم اصلی فیلمنامه ساعت صفر به حساب آورد که قصه اصلی براساس آن شکل گرفته و دیگر تم‌های فرعی در حاشیه آن قرار گرفته‌اند. ایده مرکزی این مجموعه شباهت‌های زیادی به نمونه‌های مشابه خود در سه دهه گذشته دارد که به اشکال گوناگون به مساله تحول درونی پرداخته‌اند. عبداللهی و سلطانی در مقام نویسنده فیلمنامه و کارگردان در ساعت صفر تلاش زیادی برای نمایش جنبه‌های درونی تحول سام شکرچیان به خرج داده و در این مسیر تا حدود زیادی هم موفق بوده‌اند. دیگر نکته مهم در این رابطه خلق الساعه نبودن این تغییر و تحول است که تنها یک حادثه آن را کلید می‌زند، اما در ادامه شکرچیان با مکاشفه درون خود به این تحول عمیق دست پیدا می‌کند. عبداللهی که سابقه خوبی به عنوان فیلمنامه‌نویس در سینما و تلویزیون دارد در ساعت صفر دست به ریسک بزرگی زده و از یک داستان کلیشه‌شده به عنوان خط اصلی قصه خویش بهره گرفته است. جالب این که از همین کلیشه‌ها در پیشبرد داستانش بهره گرفته، اما در نهایت قصه‌اش را از آسیب کلیشه‌های ذکر شده مصون نگه داشته است. برای مثال می‌توان به قضیه تصادف و فراموشی ناشی از آن یاد کرد که بلافاصله ذهن مخاطب را به سمت موجی از مجموعه‌های تلویزیونی با محوریت فراموشی شخصیت اصلی می‌برد، اما عبداللهی از فراموشی قهرمان داستان به شکل دیگری بهره گرفته و او را در برابر دکتر صبا (همکلاسی سابق دانشکده‌اش) قرار می‌دهد و داستانک جذابی را خلق می‌کند؛ داستانکی که به دل مخاطبان نشسته و نقش مهمی هم در پیشبرد داستان و رساندنش به نقطه اوج دارد. او در این بخش علاقه شکرچیان به صبا را در گذشته پیش کشیده که به دلایلی مبهم به نتیجه نرسیده و به یک زخم کهنه در قلب این دو تبدیل شده است. ابهام اشاره شده، گره و تعلیق خوبی به این قسمت بخشیده که در قسمت آخر با اعتراف دوست صبا باز شده و به سروسامان می‌رسد. داستانک مربوط به حبیب و همسرش ستاره نیز با وجود تکراری بودنش بخوبی در دل داستان اصلی جای گرفته و به آن پیوند خورده است.

نیاز؛ روایتی پر افت و خیز از قصه‌ای آشنا

حسین سهیلی‌زاده در نیاز سراغ قصه‌ای آشنا و تکراری رفته و تلاش کرده تا از آن مینی سریالی جذاب بسازد. پیمان پس از ورشکست شدن همراه همسر جوان خود (کمند) از سوئد به ایران بازگشته و به خانه پدری خود می‌روند. مادر خانواده که دختر دیگری را برای پیمان در نظر داشته با کمند رفتار خوبی نداشته و تنش‌هایی را به وجود می‌آورد. در قسمت نخست سعی شده به کمند خصوصیاتی مثبت داده شود و مخاطب به او احساس نزدیکی کند. دلیل این امر نیز زمینه‌چینی برای غافلگیر کردن مخاطب در قسمت‌های بعدی با رو کردن لایه‌های دیگر این شخصیت است که در تضاد کامل با فرم اولیه‌اش قرار دارد. کمند شخصیتی خاکستری است که برای رسیدن به ثروت همسر سابقش از طریق حضانت دخترش (نیاز)، وارد ایران شده و پیمان هم کوچک‌ترین خبری از نقشه او ندارد. پروسه تبدیل این شخصیت با توجه به کوتاهی زمان کار تقریبا به‌خوبی طی شده و تا حدود زیادی باورپذیر جلوه می‌کند. در کنار سوگند، دخترعمویش (سمیرا) قرار دارد که به سقط جنین به شکل غیرقانونی می‌پردازد و این شخصیت مکمل خوبی برای سوگند در جبهه شخصیت‌های منفی است. در نقطه مقابل، محسن و حدیث که نیاز را بزرگ کرده‌اند، قرار گرفته اند که خصوصیاتی کاملا تیپیک دارند. سهیلی‌‌زاده در قسمت پایانی و باز کردن گره‌ها چندان موفق عمل نکرده و مخاطب پیشاپیش قادر به حدس زدن آن به نظر می‌رسد.

محمد جلیلوند

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها