در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
افرادی که در دوران میانسالی و پیری با وجود داشتن فرزند، نوه و... تن به طلاق میدهند در دوران گذشتهشان روی بسیاری از مسائل چشمپوشی کردهاند، اما با گذشت سالها زندگی مشترک و افزایش سن، طاقت و تحمل آنها کمتر شده و با پدیدار شدن هر مسأله کوچک بهانهگیریهایشان را شروع میکنند و به خود میگویند چرا باید به این زندگی مشترک ادامه دهم؟! حالا که دیگر فرزندانمان راهی خانه بخت شدهاند مجبور نیستم این رابطه را حفظ کنم.
زوجهای میانسال که برای طلاق راهی دادگاه خانواده میشوند همان زوجهای دیروزی هستند که خود را ملزم به حفظ رابطهشان کرده بودند و اکنون صبرشان لبریز شده و تصمیم به جدایی گرفتهاند.
به سن 40 تا 45 سالگی دوره بحران میانسالی میگویند، دراین دوران افراد زندگی و هویت خود را تحت عنوان «من که هستم» مرور میکنند و اقداماتشان تاکنون را از انتخاب همسر گرفته تا شغل بازنگری میکنند و ممکن است حتی شغل خود را عوض کنند و ادامه تحصیل دهند. بسیاری از آدمهایی که در دوره میانسالی یا سالمندی هستند ازدواجهایشان با یک سری شرایط و موقعیتهای خاص بوده است اما امروز این آدمها به واسطه کار، تجربه و تغییرات اجتماعی که از جامعه گرفتهاند و حتی با مشاهده زندگی فرزندانشان به این نتیجه رسیدهاند که نتیجه ازدواجشان آن چیزی که دوست داشتند نبوده است. بنابراین، این آدمها گاهی تصمیم جدیدی میگیرند، یکی از کارهایی که انجام میدهند این است که در انتخاب همسری که داشتهاند، تجدیدنظر میکنند و تصمیم میگیرند از زندگی فعلی بیرون بیایند. حال این بازبینی میتواند ناشی از تحرک اجتماعی باشد یعنی اینکه موقعیت اقتصادی که داشتند پیش از این ضعیفتر بوده و حالا توانمندتر شدهاند که این موضوع بیشتر درباره آقایان رخ میدهد. در جامعه ما خصوصا در زمان گذشته افراد خود را ملزم میکردند تا در بدترین شرایط به زندگیشان ادامه دهند. بهعنوان مثال زندگی با یک مرد معتاد، بیکار و خشن خیلی سخت و طاقتفرساست اما اگر نگاهی به آن دوران بیندازیم متوجه میشویم که زنان در بیشتر موارد سعی در حفظ این رابطه داشته که همین امر تأثیرات منفی و آسیبهای روحی- جسمی و اجتماعی بسیاری روی اعضای خانواده به یادگار گذاشته است. شاید در این شرایط اگر خانوادهها از همان ابتدا زندگیشان را از هم جدا میکردند آسیبهای کمتری به فرزندان و اعضای خانواده وارد میشد.
تاخیر این جداییها در بسیاری از مواقع به خاطر فرهنگ نادرست ما ناشی از وجود فرزندان است. گاهی یکی از طرفین به این نتیجه میرسد که این زندگی زناشویی را دوست ندارد و میخواهد قید این زندگی را بزند. زمانی که این امر را با کسی یا اعضای خانوادهاش مطرح میکند، آنها عموما این جمله را میگویند «به خاطر بچهات بساز». این افراد به خاطر فرزندانشان از هم جدا نمیشوند و فرزند را در یک خانواده پر تنش نگه میدارند، فقط به خاطر حرف اطرافیان. آنها این زندگی را تحمل میکنند اما وقتی بچهها از آب و گل در میآیند، تصمیم به جدایی میگیرند چرا که با خود فکر میکنند دیگر فرزندانشان آسیبهای دوره کودکی را نخواهند دید و حالا میتوانند بهترین تصمیم را بگیرند.
گاهی زن ومرد به مروز زمان به دلیل تعاملات اجتماعی سطح فکر و نگرششان تغییر میکند. اختلاف فکری بین نگرش زوجین باعث میشود طرفین احساس کنند همدیگر را درک نمیکنند خصوصا فردی که رشد اجتماعی، فکری و افق دید گستردهتری پیدا کرده و اینجاست که احساس میکند همسرش گزینهای مناسب نیست و در نهایت تصمیم میگیرد در این انتخاب تجدید نظر کند.
گاهی بزرگان علاوه بر این که خودشان تمایل به طلاق پیدا میکنند، یادشان میرود به فرزندانشان آموزش دهند، زندگی مشترک و ازدواج کردن شرایط و ضوابط خاص خودش را دارد. به بیان دیگر اگر بدون آن توانایی ازدواج صورت بگیرد، منتهی به آسیب میشود. دو طرف در ابتدا همدیگر را تحمل میکنند به خاطر این که فکر میکنند به یکدیگر تعلق خاطر دارند، یا اجباری احساس میکنند و مجبورند ادامه دهند و راه گریزی وجود ندارد.
بتدریج دوست داشتنهای زندگی خرج نداشتهها میشود و این فرآیند به جایی میرسد که سپرده حساب دوست داشتن خالی میشود و بعد از این دوره فرد از رابطه احساس خستگی و انزجار میکند. وقتی این احساس انزجار به وجود میآید که سالیان سال از زندگی مشترک گذشته و تنها در شرایطی که فرد احساس میکند توانایی لازم را برای جدا شدن دارد تصمیم میگیرد از این زندگی بیرون بیاید که شاید در آن زمان یک خانم یا آقای 50 ساله باشد ولی تفاوتی ندارد؛ چرا که این فرد آنقدر خسته است که تحمل ماندن در زندگی مشترک را ندارد.
روزگارانی نه چندان دور چیزی به نام جدایی از همسر به هیچ وجه مرسوم نبود و زن باید با پیراهن سفید به خانه بخت میرفت و با کفن هم از آنجا خارج میشد، اما امروزه آمار طلاق افزایش یافته و به همین دلیل قبح طلاق هم برای خانوادهها ریخته است. متاسفانه امروزه در هر فامیلی تعدادی دختر و پسر طلاقگرفته دیده میشود و این به معنای آن است که باید هر روز شاهد افزایش این رخداد تلخ در زندگی زوجها باشیم. اگر زوجها در طول سالهای زندگی با هم همراه میشدند و هر دو مسئولیتهایشان را تقسیم میکردند میتوانستند باهمدلی و همیاری زندگی آرامی را در کنار هم بگذرانند؛ زیرا طلاق دردی را درمان نمیکند و در سن میانسالی باعث بروز مشکلاتی از جمله افسردگی، تنهایی، شکست و... میشود. همچنین طلاقهای دوران میانسالی یکی از خطرناکترین انواع جداییهاست. فرزندان در این شرایط یا طرفدار یکی از والدین یا نسبت به هردوی آنها دلزده میشوند. فرار از خانه، افت تحصیلی و حتی ترک تحصیل، ازدواجهای اجباری و اعتیاد از عوارض اصلی طلاق در دوران میانسالی بر فرزندان است.
برای کاهش این پدیده در اجتماع، افراد میتوانند توقعات خود را از زندگی کاهش دهند؛ زیرا افزایش توقعات از یکدیگر یکی از دلایل طلاق در میان زوجهای میانسال است. علاوه بر این مهارتآموزی اجتماعی و همراه بودن افراد با یکدیگر میتواند بر کاهش طلاق دوره میانسالی تأثیرگذار باشد. برای پیشگیری از جدایی در دوران میانسالی از همان ابتدا لازم است زوجین با شناخت مناسب یکدیگر را انتخاب کنند. در مرحله دوم از انباشت نارضایتیها جلوگیری و به حل و فصل مشکلات خود اقدام کنند و این هدف با مراجعه به مشاوران باتجربه و کارآمد امکانپذیر است.
دکتر بهروز مهاجری
قاضی دادگستری تهران
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد