جملات قصار
کریستیان بوبَن، (به فرانسوی: Christian Bobin) نویسنده مشهور فرانسوی با بیش از 60 اثر می باشد
کد خبر: ۱۲۸۲۷۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۰۴
کد خبر: ۷۶۶۲۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۳
درست است... ما با همه موجودات روی کره زمین فرق داریم. عقل داریم. آیندهنگریم. محیط زیست خود را دوست میداریم؛ و البته مهارتهای بسیاری در سخنرانی و انشانویسی و از آن مهمتر نادیده گرفتن پیرامونمان داریم!
کد خبر: ۷۵۷۹۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
برپایی جشن بادبادکها در اصفهان
بچه که بودم بادبادکها را دوست داشتم. دلم میخواست یک دنیا بادبادک رنگارنگ داشته باشم تا همه را از بالا پشت بام بفرستم به آسمان، کنار ابرها. بالاتر از همۀ بادبادکهای بچههای محل! پدر مشغول بود: یا در اداره یا پشت کامپیوتر با چشمهایی سرخ وخسته. وقت و حوصلهاش را نداشت بنشیند با روزنامه و تکه پارچههای مادر برایم بادبادک درست کند. تازه فقط من نبودم، خواهر و برادر کوچکترم هم بودند؛ و این طوری بود که من همیشه در راه مدرسه چشمم به ویترین مغازهها بود و توی مدرسه، پشت نیمکتهای چوبی، نقشه میکشیدم که با پول توجیبی این هفته کدام یک از بادبادکها را بخرم؛ قرمز با دنبالۀ مشکی یا آبی با دنبالۀ صورتی؟
کد خبر: ۷۲۱۷۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۵
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزهای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار میگیرد و آدمهایی که سخت مشغول زندهها و مردهها هستند از کنارم میگذرند.
کد خبر: ۵۸۰۹۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۴/۲۹
شبهای شبزندهداری، شبهای تلاوت، شبهای انتظار برای شنیدن اذان آمد.
کد خبر: ۵۷۸۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۴/۱۹
نگاه کن، به چشمهای من نگاه کن، تا آسمان بریزد در کنج دلم، تا هزار خورشید از سینهام جوانه بزند و برود تا... نمیدانم کجا.به من نگاه کن، به این چشمها که در انتظار رویش رویاست که به استقبال آمدنت تمام آسمان را نگاه شدهاند.
کد خبر: ۵۶۲۷۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۲/۲۴
من همسر توام، همان که به پایت میشکند، میریزد تا تو بیشتر قد بکشی و به آفتاب نزدیکتر بشوی.من همسر توام، با دستهایی که تا آسمان میرود و برمیگردد و لبریز از دعاهایی است که برای اولین بار زمزمه کرده است.
کد خبر: ۵۵۹۳۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۲/۱۴
با دستهای هم به تماشای بهار میرویم تا جوانترین جوانهها را باور کنیم و برویم تا آخر بهار.
با دستهای هم به تماشای فردایی میرویم که 24 ساعتش صبح است و آفتابی، و خدا میداند شب در کدام گیسو قدم خواهد زد که به تماشای ما نمیایستد.
کد خبر: ۵۵۹۳۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۲/۱۸
به سربازهایت بگو از من دور شوند ؛ خودم تسلیم خواهم شد! اما یادت نرود، من از اول هم میلی به بازی نداشتم.
کد خبر: ۵۵۸۶۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۲/۱۰
پسرک با موهای فرفری و مژههای بلند قهوهای و لبهای سرخ برجسته بیشتر به دختر بچهها میماند؛ و چنان که او در آغوش مادرش از هوش رفته، فکر میکنی تا صبح شب زندهداری کرده است.
کد خبر: ۵۵۸۰۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۲/۱۰
عجب زمانهای است؛ مدادها هم عروسک میشوند و میروند تا دل دخترکانی که هر شب خواب عروسشدن میبینند؛ خواب میبینند داماد با اسبی سپید از راهی دور رسیده و... اما صبح دوباره همان بساط عروسکهای دلخوشکنک و دخترانی که هنوز هر روز سفره نذر میکنند و به نیت خیر کوچه همسایه را رفتوروب میکنند.
کد خبر: ۵۴۹۱۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۱۲/۲۲