بنا به گفته کریستی، هری به اتاق خوابش رفت و کریستی نیز در اتاقی در پایین راهرو خوابید. کریستی گفت آن شب تنها صدای چند رعد و برق شنیده شد و هیچ صدایی از اتاق هری به گوش نرسید.
کد خبر: ۹۹۴۸۹۰
یک قتل و چند معما

زمانی‌که ساعت هفت صبح برای صرف صبحانه بیدار شد، به پشت اتاق هری رفت و او را دعوت به صبحانه کرد. پس از آن‌که هیچ پاسخی شنیده نشد، بناچار خودش داخل اتاق با صحنه بسیار دلخراشی رو‌به‌رو شد. تمام اتاق مملو از دود بود، اما هیچ آتشی در آن دیده نمی‌شد. سِر هری اوک به پشت روی تختخواب افتاده بود، خون تمام صورتش را پوشانده بود، جای چهار ضربه روی سرش دیده می‌شد و بخشی از شلوار راحتی‌اش نیز سوخته بود. او زنگ هشدار را به صدا در آورد و در عرض چند دقیقه به رئیس پلیس جزیره و آقای دوک تلفن زد.

پلیس جزیره هیچ تجربه‌ای در برخورد با چنین مرگ‌های ناگهانی و خشن نداشت و در نتیجه به هیچ وجه از این موضوع ناراحت نشد که دوک از اداره پلیس میامی درخواست کرد که خودکشی هری اوک را تائید کند. دوک با کاپیتان ادوارد ملچین، رئیس بخش قتل تماس گرفت. او یکی از دوستان نزدیکش بود و در زمان حضور در ماین به عنوان محافظ شخصی او کار می‌کرد. پس از چند ساعت، ملچین به همراه یکی دیگر از کارآگاهان معتمد خود به نام کاپیتان جیمز بارکر به ناسو رسیدند. این دو کارآگاه، جسد غرق خون هری را در آن اتاق پر از دود بررسی کردند. اولین حرف ملچین به دوک این بود: مطمئنا این نمی‌تواند یک خودکشی باشد.

روز بعد در حالی‌که آن دو کارآگاه مشغول گفت‌وگو با کارگران و افراد ساکن در آن خانه بودند، کریستی و دوک دائم از طریق تلفن با یکدیگر در ارتباط بودند. آن روز عصر خود دوک به محل جنایت رفت و حدود 20 دقیقه با جیمز بارکر صحبت می‌کرد. دو ساعت بعد، یک متهم به قتل دستگیر شد. متهم مردی 36 ساله و سیه چرده به نام آلفرد ماریگنی و داماد سِر هری اوک بود. او پیش از ازدواج با نانسی دختر 18 ساله هری، دو بار ازدواج ناموفق کرده بود. او از ازدواج دومش، ثروت زیادی به دست آورده بود و در زمان آشنایی با نانسی در یکی از خانه‌های مجلل شهر زندگی می‌کرد. رابطه او با پدر زنش چندان خوب نبود زیرا فقط دو روز پس از جشن تولد 18 سالگی نانسی (سنی که دختر دیگر نیازی به اجازه پدرش برای ازدواج نداشت) با او ازدواج کرده بود.

در زمان قتل، آلفرد برای مداوا به فلوریدا رفته و همان شب نیز در کنار دو نفر از دوستانش شام را صرف کرده و در ساعت یک نیمه شب خانه را ترک کرده‌بود و بازجویان گفتند احتمالا در مسیر بازگشت در نیمه‌های شب به خانه پدر زنش رسیده بود. اریک هالیمن، دادستان پرونده دلایلی نیز برای مرتبط دانستن او به این قتل داشت. هر فردی که هری را به قتل رسانده بود، سعی داشت برای برهم زدن صحنه جنایت آنجا را به آتش بکشد. هنگامی که پلیس آلفرد را مورد بازجویی قرار داد، موهایی روی بازوی راستش پیدا کرد که سوخته شده بود. مهم‌تر این‌که اثر انگشت او در اتاق محل جنایت پیدا شده بود. فرضیه موهای سوخته روی بازوی آلفرد توسط گادفری هیگز، وکیل دادگستری بسرعت رد شد زیرا یکی از مهمان‌ها در آن شب به او گفت که آلفرد در زمان روشن کردن شمع روی میز، دست خود را مجروح کرد.

مدرک اثر انگشت به نقطه عطفی در این پرونده تبدیل شد و وضعیت غیر قابل مشخص آن را نشان می‌داد. جیمز بارکر شهادت داد که او اثر انگشت را از روی یکی از میزهای آن اتاق برداشته بود. او از یک چسب برای به دست آوردن اثر انگشت استفاده کرده بود؛ البته آن چسب هرگونه اثر دائمی روی صحنه جرم را نیز از بین می‌برد. صحنه‌ای که اثر انگشت آلفرد از آن برداشته شده بود، کاملا پاک بود. بارکر اذعان کرد با دوربین مخصوص خود آن اثر انگشت را ثبت نکرده بود. بنا به گفته خودش، او برای تایید یک خودکشی آمده بود و تصور می‌کرد نیازی به آن دوربین نیست.

موریس اونیل، رئیس پلیس ایالت نیو اورلئان، اعتبار نظریه بارکر در مورد اثر انگشت را زیر سوال برد. او عکس منحنی‌های اثر انگشت آلفرد را بررسی و اعلام کرد که این اثر انگشت نمی‌تواند برداشته شود مگر این‌که با سطح ضخیم آن شیء تماس داشته باشد. او گفت که اثر انگشت آلفرد احتمالا از روی یک سطح صاف همچون زیر سیگاری برداشته شده و مربوط به زمانی بوده که او پیش از قتل پدر زنش به آنجا رفته بود. هارولد کریستی که در شب حادثه در آن خانه خوابیده بود، سوگند خورد که نه او و نه سِر هری در آن شب خانه را پس از ساعت 11 ترک نکردند. در ادامه از کاپیتان ادوارد سیرز که یکی از نیروهای پلیس شهری باهاماس بود، خواسته شد برای ارائه شهادت به دادگاه برود. او که کریستی را از زمان نوجوانی می‌شناخت، شهادت داد که در همان شب و در ساعت یک کریستی را در یکی از خیابان‌های ناسو دیده است. سیرز گفت که کریستی سوار یک ماشین بود اما او نتوانست به خوبی چهره راننده را ببیند.

هیات‌منصفه با شنیدن این جملات، دو ساعت وقت گرفت تا حکم نهایی را صادر کند. آنها به این نتیجه رسیدند که آلفرد ماریگنی، پدر زنش را به قتل نرسانده است. یک سر نخ برای پیدا کردن هویت مردی که سِر هری را به قتل رساند تا 10 سال پنهان ماند تا این‌که دسامبر 1952 کاپیتان جیمز بارکر در میامی به ضرب گلوله‌ای که از تفنگ شخصی‌اش شلیک شد، کشته شد. علت مرگ را پسر او فاش کرد که گفت پدرش به یک قاچاقچی مواد مخدر و فردی فاسد تبدیل شده بود. با توجه به این گفته، پلیس نظریه خودکشی را بیش از بقیه محتمل دانست. البته افرادی که بارکر را از قبل می‌شناختند چندان از این مساله متعجب نشدند. او سال‌ها بود برای مایر لانسکی، گانگستر و مافیای معروف در فلوریدا و کوبا کار می‌کرد. در زمان قتل هری، لانسکی به دنبال یک تائیدیه رسمی برای راه‌اندازی یک کازینو در باهاماس بود. او از هر حقه‌ای استفاده و سعی کرد در این مسیر حمایت افراد سرشناس در باهاماس را به دست آورد. او به نزدیکانش گفته بود که تنها یک نفر سد راه اوست و در ادامه درس خوبی به او می‌دهد. تا مدت‌ها مردم باهاماس در مورد قایق‌هایی صحبت می‌کردند که با سرعت تمام در ساحل جولان می‌دادند. آن قایق‌ها بخشی از ثروت لانسکی در این جزیره بود.

آیا هارولد کریستی در شب قتل هری که سوار یک ماشین دیده شد، یکی از همین قایق‌ها را دیده بود؟ آیا سِر هری با او بود؟ آیا جنازه خونین هری در پشت آن ماشین بود و بعد به خانه‌اش منتقل شد؟ آیا آن راننده‌ای که هویتش هیچ‌گاه مشخص نشد، یکی از نیروهای لانسکی بود که برای دادن درس به هری به باهاماس آمده بود؟ آیا کاپیتان جیمز بارکر برای پیدا کردن یک سپر بلا وارد این پرونده شده بود؟ آیا او قصد داشت آلفرد ماریگنی را قاتل جلوه دهد تا نگاه‌ها به سمت دیگری معطوف شود؟ اینها سوالاتی بود که برای همیشه بدون پاسخ ماند.

پس از پایان جنگ جهانی دوم، دوک به پاریس رفت و هیچگاه در مورد مرگ هری سخن نگفت. هارولد کریستی نیز که بعدها نشان درجه یک شهروندی باهاماس را گرفت، تا زمان مرگش سال 1973 در این مورد با کسی حرف نزد.

حسین خلیلی - ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
مجید
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۱۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۰
۰
۰
خدایی خوب سر كارمون گذاشتید..
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها