این زن که سرش باند پیچی شده و در راهروی دادسرا ایستاده بود، خود را ربابه معرفی میکرد و در جواب سوال خبرنگار ما که علت مراجعه او را پرسیده بود گفت که برای شکایت از شوهرش به دادسرا آمده، اما در اینجا تردید دارد که شکایت خود را به دادستان بدهد، زیرا فکر میکند پس از این که شوهرش تحت تعقیب قرار گرفت، زندگی مشترک آنها به چه صورت درمیآید!
ربابه میگفت 40 روز است ازدواج کرده و چون پدر و مادرش با این ازدواج مخالف بودهاند، شرم دارد برود و درددلش را با آنها در میان بگذارد. او میگفت که سرش را شوهرش با آجر شکسته و پریروز در بیمارستان سینا پانسمان کرده است.
دود غلیظ و بوی سوختگی
ربابه درباره علت اختلاف خود با شوهرش گفت: شوهرم از یک هفته پیش به من گفته بود که روز جمعه مهمان دارد و از من خواسته بود ناهار مفصلی درست کنم. من که تا به حال عادت به پختن این همه غذا نداشتم، خسته شدم و نزدیک ظهر به خواب رفتم. ساعت یک بعدازظهر شوهرم مرا از خواب بیدار کرد. دود غلیظی که همراه با بوی سوختگی از آشپزخانه بیرون میآمد، مرا متوجه کرد که غذاها سوخته است.
در آن حال نزدیک بود از غصه دق کنم. بالاخره شوهرم با ناراحتی از خانه خارج شد و به اتفاق مهمانانش که بیرون منتظر ایستاده بودند به رستورانی رفت.
ساعت 5 بعدازظهر شوهرم به خانه آمد و بدون این که از من علت سوختن غذا را بپرسد با هر چه در دسترس بود به من حمله کرد و سرم را شکست. او ضمن حرفهایش میگفت که به حساب غذای خانه از بانک پول نگرفته و ناچار شده ساعتش را گرو گذاشته و به دوستانش ناهار بدهد!
من از دست شوهرم فرار کردم و به خانه یکی از همشاگردیهایم که او نیز شوهر دارد؛ رفتم و حالا آمدهام از شوهرم شکایت کنم، اما قلبم راضی نمیشود و همین طور یک ساعت اینجا ایستادهام و فکر میکنم.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد