44 سال پیش، موسسه کهریزک با همت دکتر محمدرضا حکیمزاده، رئیس وقت بیمارستان فیروزآبادی در دو اتاق محقر در روستای کهریزک بنا شد، اما حالا این موسسه در جنوب تهران، آنقدر معروف و بزرگ شده که اوراقچیهای افغان ساکن کهریزک هم این موسسه را میشناسند و وقتی از آنها آدرس دقیق را میپرسیم، بلد مسیر ما میشوند. اینجا مددجویان با توجه به سن و وضعیت جسمیشان در بخشهای مختلفی زندگی میکنند، اما همه آنها سرنوشتی مشترک دارند: هیچکس بیش از مددکاران موسسه، یاد آنها نمیافتد.
کهریزک، خانه اول و آخر من است
در موسسه کهریزک، قدیمیها حق آب و گل دارند و حتی عدهای از آنها در همین موسسه مشغول کار شدهاند. حوریه شیخ الاسلام، 27 سال است در موسسه کهریزک زندگی میکند. حرکت با ویلچر باعث نشده، او منفعل شود و خودش را ببازد. حوریه میگوید، وقتی شش ماهش بوده، مادرش فوت میکند و وقتی کمی بزرگتر میشود با اصرار از پدر میخواهد وارد موسسه کهریزک شود تا از کنج اتاق رها شود: در آن سالها تقریبا مجبور بودم هر روز در خانه حبس شوم، چون هیچ جایی برای تردد معلولان، مناسب سازی نشده بود. به پدرم گفتم، به عنوان مهمان به کهریزک میروم تا حالم بهتر شود و حالا 27 سال است مهمانیام تمام نشده است.
وقتی از حال و روز الان زندگیاش میپرسم، راضی است و به قول خودش، کهریزک را خانه اول و آخرش میداند. اهالی کهریزک، محدودیتی برای بیرون رفتن از موسسه ندارند. حوریه میگوید: هر هفته در منطقه شیخ قلعه جنوب تهران به یکشنبه بازار میروم.
حالا او در نبود پدر و مادر، به قول خودش معتاد کهریزک شده و نمیتواند از دوستان چند سالهاش دل بکند.
جامعه، این معلولان را ندیده است
نداشتن حداقلهای رفاهی در خانواده و جامعه بالاخره باعث میشود حامد رضایی، حدود 10 سال پیش به کهریزک بیاید و زندگی تمام وقت در یک موسسه خیریه را تجربه کند. حالا او در 33 سالگی، کسب و کاری راه انداخته، ازدواج کرده و دیگر در موسسه کهریزک زندگی نمیکند. با وجود محدودیت حرکت با ویلچر، حامد بسکتبال و قایقرانی را هم به طور حرفهای انجام میدهد.
او یک نمونه از مددجویانی است که توانمند شده و توانسته روی پای خودش بایستد. حامد میگوید با وجود آنکه خانه و زندگیاش در کهریزک نیست، اما نمیتواند از دوستانش دل بکند و هرازگاهی، فیلش یاد هندوستان میکند و به کهریزک سر میزند.
صغری لاله عصر، مددجوی کهریزک هم با ویلچر حرکت میکند و سال هاست حامد را میشناسد. روایت زندگی صغری، شباهتی با گذشته حامد ندارد. وقتی صغری به دنیا میآید و پدر و مادرش، جثه بسیار ریز فرزندشان را میبینند، نوزاد را در بیمارستان رها میکنند و میروند. او از سال 75 تا الان در کهریزک زندگی میکند؛ بدون آنکه هرگز پدر و مادرش را دیده باشد.
صغری بدون آنکه دنبال هویت واقعی پدر و مادرش باشد، در هنرهای صنایع دستی، خبره شده و در مسابقات بوچیا (ورزشی ویژه معلولان شدید) هم شرکت میکند. وقتی پای حرفهای صغری مینشینیم، اصلا از پدر و مادر ندیدهاش بد نمیگوید و انگار ته دلش آنها را بخشیده است.
رضا خوشبخت هم مثل صغری، حدود 20 سال است در آسایشگاه کهریزک زندگی میکند. رضای 37 ساله بسختی میتواند حرف بزند. او میگوید: حتما بنویس سازمان بهزیستی برای ما معلولان شدید، کاری نکرده. حتی خیابانها هم برای رفت و آمد ما مناسب نیست.
پسرم قول داده باز هم به دیدنم بیاید!
مناعت طبع، صفتی است که در گوشه و کنار موسسه کهریزک، خودنمایی میکند. وقتی همکلام معلولان و سالمندان بیسرپرست این آسایشگاه میشوید، خیلیهایشان به شما میگویند خودشان دوست داشتهاند به این موسسه بیایند، در حالی که کم نیستند سالمندانی که فرزندشان به هر دلیلی آنها را به موسسه سپرده و پی زندگی خودش رفته است. بزرگواری مددجویان این آسایشگاه، مانع میشود کسی از خانوادهاش بد بگوید؛ آن هم خانوادهای که آنها را به دلیل معلولیت یا سالمندی رها کرده است.
ربابه، چهار سال است در موسسه کهریزک زندگی میکند. یک روز پسر و عروسش تصمیم میگیرند، مادر زمینگیرشان را به موسسه بسپارند. مادر هم بیهیچ مقاومتی، تسلیم تصمیم پسرش میشود، اما وقتی از ربابه میپرسم چرا به کهریزک آمدهای، با همان مناعت طبعی که از آن حرف زدیم، میگوید: پا و کمرم درد میکرد. پسرم مرا اینجا آورد تا از من بهتر مراقبت کنند. میگویم از او دلخوری؟ میخندد و میگوید، هر کاری بکند از او دلخور نمیشوم.
سکینه کیانی هم متولد 1318 تهران است. او خیلی خوش صحبت است و میگوید برای فرار از تنهایی به این موسسه آمده. میپرسم بچههایتان به شما سر میزنند. میگوید از دیدن خودم منعشان کردهام و دلیلش هم رازی است که دلم نمیخواهد فاش کنم.
سکینه دیگر آسایشگاه، سکینه محسنیان است که حدود 9 ماه پیش به کهریزک آمده و میگوید: برادرم و پسرش مرا به اینجا آوردهاند. میگویم دوست داشتی به آسایشگاه بیایی. میگوید چارهای نبود. سه ماه دوندگی کردند تا مرا اینجا پذیرفتند. بالاخره باید میآمدم تا از من مراقبت کنند.
پسرش 30 سال دارد. جدایی از همسرش باعث شده هیچوقت پسرش را نبیند، بجز همین یک ماه پیش که بالاخره پسر گمگشته، به دیدن مادر چشم به راه میآید. میگویم، حالا که پسرت را پیدا کردی، حتما دوباره سر میزند. انگار که حرف دلش را زده باشم، سریع دنباله حرفم را میگیرد و میگوید: حتما میآید، خودش قول داد که میآید.
فقط بیسرپرستها و بدسرپرستها پذیرش میشوند
در موسسه خیریه کهریزک، چند ساختمان مختلف، هر کدام پذیرای گروهی از مددجویان است. در ضلع غربی موسسه، سالمندان و بیماران اماس زندگی میکنند و در ضلع شرقی، معلولان حضور دارند.
این دو قسمت از طریق خیابانی کم عرض جدا شدهاند. بد سرپرست یا بیسرپرست بودن، دو معیار اصلی پذیرش مددجو در موسسه کهریزک است. بخشهای نگهداری سالمندان هم خود به دو قسمت اصلی تقسیم میشود.
قسمت اول، مربوط به سالمندانی است که توانایی حرکت و زندگی مستقل را ندارند و بخش دوم، مربوط به سالمندانی است که روی پا هستند و از پس کارهای شخصیشان برمی آیند. بیماران مبتلا بهام اس که سرپرست ندارند یا بیسرپرست هستند هم در بخش سالمندان نگهداری میشوند، چون هم ظرفیت بخش معلولان جوابگوی نگهداری از بیماران ام اس نیست و هم بیماران ام اس میتوانند در سکوت و آرامش بیشتری زندگی کنند.
ترحم مردود است کمک فقط با پیش شرط احترام
در آسایشگاه کهریزک، 13 زوج با یکدیگر آشنا شده، ازدواج کردهاند و در سوئیتهای 50 متری در یکی از ساختمان ضلع شرقی موسسه زندگی میکنند. روزهای جمعه، روز شلوغ کهریزک به حساب میآید که جمعیت قابل توجهی از مردم برای عیادت مددجویان به کهریزک میآیند. هر هفته هم حدود 80 نفر از شهروندان عاشق، وظیفه حمام بردن افراد ناتوان آسایشگاه را بر عهده گرفتهاند. در این میان، خدمات پزشکی رایگان هم هر هفته از سوی پزشکان نیکوکار در اختیار مددجویان قرار میگیرد.
در ضلع غربی آسایشگاه نیز کارگاه سفالگری، قالی بافی، معرق و صنایع دستی برپاست و کار دست مددجویان این کارگاه ها، هر چند وقت یکبار در بازارچههای کهریزک فروخته میشود.
در کهریزک، قانون نانوشتهای وجود دارد. اینجا هیچ مددجویی از ترحم و دلسوزی خوشش نمیآید. اینجا محبت کردن هم قاعده خودش را دارد و فقط باید با کلید احترام و لبخند به یاری مددجویان کهریزک آمد.
3 سکانس تلخ از نامهربانی فرزندان
در آسایشگاه خیریه کهریزک، حدود 1750 مددجو شامل معلولان، بیماران و سالمندان تنها و بیسرپرست زندگی میکنند.
قصه ناهید از آن دست قصههای ناب و تلخی است که براحتی کشش یک فیلمنامه قابل تامل را دارد. پسر و دختر ناهید، امضای مادر را جعل میکنند، خانه مادر را در خیابان شیخ بهایی تهران میفروشند و برای همیشه به آمریکا سفر میکنند. ناهید وقتی میبیند هیچکسی را ندارد، به آسایشگاه کهریزک پناه میآورد تا روزگار سالمندی را در این موسسه سپری کند. ناهید میگوید که نه بچههایم و نه اقوامم نمیدانند من کجا زندگی میکنم و اصلا هم دوست ندارم کسی از حال و روزم خبر داشته باشد.
آقای فرونچی هم داستانی مشابه زندگی ناهید دارد. او 14 سال است در کهریزک زندگی میکند. بچههای او در سوئد زندگی میکنند و احتمالا حالا دیگر چهره پدر را هم از خاطر بردهاند. سرتاسر تخت کوچک پیرمرد قصه ما مملو از عروسکهایی است که در طول این 14 سال، مردم برایش هدیه آوردهاند. میگویم من هم دفعه بعدی برایتان عروسک میآورم. میگوید به جایش برایم روزنامه جامجم بیاور: من اینجا نمیتوانم روزنامهتان را بخرم، ولی حتما برایم بفرست، مطمئن باش از صفحه اول تا آخرش را میخوانم.
عباس 72 ساله هم سرگذشتی مشابه ناهید و آقای فرونچی دارد. او تمام اموالش را به نام پسر و دخترش میزند، اما بچههایش با داراییهای پدر، برای همیشه مسافر ایتالیا میشوند. حالا عباس حدود دو سال است در کهریزک زندگی میکند؛ جایی که در آن به قول خودش، راحت است و جز محبت و احترام از کارکنانش ندیده است.
فقط بیسرپرستها و بدسرپرستها پذیرش میشوند
در موسسه خیریه کهریزک، چند ساختمان مختلف، هر کدام پذیرای گروهی از مددجویان است. در ضلع غربی موسسه، سالمندان و بیماران اماس زندگی میکنند و در ضلع شرقی، معلولان حضور دارند.
این دو قسمت از طریق خیابانی کم عرض جدا شدهاند. بد سرپرست یا بیسرپرست بودن، دو معیار اصلی پذیرش مددجو در موسسه کهریزک است. بخشهای نگهداری سالمندان هم خود به دو قسمت اصلی تقسیم میشود.
قسمت اول، مربوط به سالمندانی است که توانایی حرکت و زندگی مستقل را ندارند و بخش دوم، مربوط به سالمندانی است که روی پا هستند و از پس کارهای شخصیشان برمی آیند. بیماران مبتلا بهام اس که سرپرست ندارند یا بیسرپرست هستند هم در بخش سالمندان نگهداری میشوند، چون هم ظرفیت بخش معلولان جوابگوی نگهداری از بیماران ام اس نیست و هم بیماران ام اس میتوانند در سکوت و آرامش بیشتری زندگی کنند.
امین جلالوند
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد