زمانی که طوفان‌های زمستانی آب دریا را به موج‌های عظیم تبدیل کرده و در سراسر خلیج آن را می‌گستراند، ساکنان روستا در خانه‌های خود نشسته و به فکر جنایتی هستند که فکر و ذهن آنها را مشغول کرده است. افرادی هستند که قسم می‌خورند در میان صدای خروشان و شدید امواج دریا هنوز صدای فریاد مردان و زنانی را می‌شنوند که حدود 200 سال پیش در میان همین موج‌ها جان خود را از دست دادند.
کد خبر: ۹۷۰۸۵۲

اما هیچ کدام‌‌ قربانی یک جنایت وحشتناک نشدند، غیر از خانم مسافری ثروتمند که به دلیل جواهراتش به طرز فجیعی کشته شد و نام قاتلانش برای همیشه به صورت یک راز باقی ماند. در فصل تابستان سواحل تارلستون در جنوب انگلستان را صدای شادی و خوشحالی کودکان و خانواده‌یشان پر می‌کند. اما در فصل زمستان و موقعی که صدای غرش موج‌ها از اقیانوس اطلس به گوش می‌رسد، می‌توان آخرین لحظات از مسافران قایق تفریحی چانتیلوپ در سال 1772 را تصور کرد.

این قایق در حال حرکت به سمت بندرگاه بود که ناگهان امواج شدید به سمت آن حرکت کرد. این اتفاق چنان سریع و غیرقابل انتظار بود که کاپیتان این قایق هیچ راهی نداشت مگر آن‌که با سرعت به سمت آن حرکت کند. با نزدیک شدن به سمت موج‌های عظیم‌الجثه او مجبور شد تمام لنگرها را بیندازد. اما هیچ چیز نمی‌توانست مانع از حرکت این قایق به سمت امواج خروشان دریا شود. در نتیجه او تصمیم گرفت به دنبال راهی برای نجات مسافران و خدمه قایق باشد.

او با تغییر زاویه حرکت خود به آرامی به سمت تارلستون حرکت کرد. او آن‌قدر از این راهکار خود مطمئن بود که خطاب به مسافران گفت براحتی قایق را به ساحل رسانده و آنها می‌توانند در کمال آرامش از آن پیاده شوند. با شنیدن این حرف، مسافران سریع به سمت کابین‌های خود رفتند تا هر وسیله گرانبهایی را دارند، بردارند. یکی از این مسافران خانم جیمز بورک بود که بسرعت جواهرات گرانبهای خود را برداشت و روی عرشه آمد. برادرزاده این خانم یعنی آقای ادموند بورک یکی از سیاستمداران مطرح در آن زمان بود. قایق به آرامی روی موج‌ها و به سمت ساحل حرکت می‌کرد و به نظر می‌رسید ابتکار کاپیتان موثر بوده است. اما ناگهان یکی از امواج که از بقیه قوی‌تر بود به سمت این قایق آمد. همین یک موج بزرگ کافی بود که چانتیلوپ در عرض تنها چند ثانیه واژگون شود.

قایق و تمام وسایل آن اسیر امواج شد و بیشتر مسافران آن در عرض چند لحظه جان خود را از دست دادند. اما امواج خانم بورک را به سمت ساحل برد و او به طرز معجزه‌آسایی زنده به آنجا رسید. در آنجا چند فرد با دیدن او به سمت دریا رفتند و خانم بورک را به ساحل رساندند. اما این سه نفر ناجی او نبودند، در واقع آنها دزد و قاتل بودند که برای به دست آوردن جواهراتش به سمت او حمله کردند. خانم بورک آخرین فریادها را زد و در میان غرش امواج گم شد. اگر دو هفته بعد از این ماجرا یکی از اهالی محلی با سگش برای پیاده‌روی به ساحل نمی‌آمد، شاید هیچ‌گاه این جنایت فاش نمی‌شد. بنا به گفته این فرد، سگش ناگهان شروع به کنار زدن شن‌های ساحل کرد و جسد خانم بورک نمایان شد.

یکی از روزنامه‌های محلی، این جنایت را این‌گونه توصیف کرد: چند فرد بی‌رحم از روستاهای مجاور که بی‌صبرانه منتظر رسیدن بقایای این قایق بودند، با مشاهده خانم بورک لباس‌های او را دزدیده و برای سرقت جواهراتش حتی انگشت و گوش این خانم را بریدند تا به این ترتیب صحنه‌ای فجیع رقم بخورد. نتایج کالبدشکافی نشان داد این خانم در زمان رسیدن به ساحل زنده بوده است. تنها اطلاعات موجود نیز این بود که فرد یا افرادی در این قتل دست داشته‌اند. هیچ جای شک و شبهه‌ای وجود نداشت که ساکنان روستاهای مجاور هویت قاتلان را می‌شناختند. خود ادموند بورک برای پی بردن به حقیقت به این منطقه سفر کرد، اما باز هم نتیجه‌ای در بر نداشت.

حدود صد سال بعد، فرانک کوپ کشیش این منطقه بخش‌هایی از این جنایت رمزآلود را افشا کرد. او در این مورد نوشت: « در تمام مناطق اطراف، نام و هویت قاتلان برای ساکنان مشخص بوده است. سه نفری که در این جنایت فجیع نقش داشتند، سرنوشتی تلخ برایشان رقم خورد. یکی از آنها خود را در خانه حلق‌آویز کرد، دیگری در دریا غرق شد و نفر سوم هم در یک تصادف کشته شد». اما این سوال بی‌جواب ماند؛ آیا این حقیقت بود یا داستانی که این کشیش درست کرده بود.

حسین خلیلی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها