«سردار» به نویسندگی و کارگردانی نادر برهانی مرند، این روزها در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه می‌رود. نمایش به سرگذشت یکی از فرماندهان دفاع مقدس می‌پردازد که سال‌هاست به کما رفته و روحش همچنان درگیر مسائل آن دوران است.
کد خبر: ۹۶۹۹۲۹

مساله سردار، نمایش ذهن فرمانده‌ دوران دفاع مقدس در روزگار سرداری‌اش است، سرداری که به‌واسطه دستورش در زمان جنگ، رنج بسیاری را امروز در ذهن و روانش تحمل می‌کند. ازاین‌رو، بیشتر صحنه‌های نمایش با درگیری ذهنی و روحی سردار ـ با بازی هدایت هاشمی ـ پیش می‌رود و شخصیت‌ها و اتفاقات در ذهن سردار رخ می‌دهد. در نمایش کارگردان سعی دارد به طرح مساله‌ای در ذهن و روح یک فرمانده جنگ بپردازد که در منطق و خرد درونی و بیرونی اثر قابل‌درک نیست؛ فرمانده‌ای که از اعزام نیروهایش پشیمان است! یک پشیمانی بی‌مورد که مهم‌ترین گره داستان محسوب می‌شود.

روایت سیال ذهنی که کارگردان برای پیشبرد نمایش انتخاب کرده است، تناسبی با نوع انتخاب و چینش صحنه‌ها در روایت ذهنی ندارد. به‌گونه‌ای که صحنه مربوط به حضور دو سرباز در ذهن سردار که از سرنوشت آنها بیمناک است ـ با بازی فریدون محرابی و علی صالحی ـ مهم‌ترین پل تداعی معانی است که از فرط کلیشه بودن، پس از 20 دقیقه ابتدای نمایش دیگر کارکردی ندارند و این تکراری بی‌منطق و خسته‌کننده به نظر می‌آید. ضمن این که این نوع پل تداعی نمی‌تواند از عهده هدایت ذهن تماشاگر به ذهن سردار برآید. سرداری که نمی‌دانیم چه زمان در ذهن او هستیم و چه زمان قرار است آنچه می‌بینیم وقایع بیرون از آن باشد؛ اینجاست که نمایش پس از مدتی، تماشاگر آن هم از نوع عامش را سردرگم و در نهایت خسته می‌کند و صحنه‌های طنز پدر شهید برای جبران این خستگی مانند زائده‌ای گل‌درشت خودنمایی می‌کند و دیگر نمایش را به‌طورکلی از ژانر خودش خارج می‌کند. در واقع، کارگردان تدبیری برای تمایز فضای ذهنی سردار از درون و بیرون ذهن و اطراف او ندارد.

نکته دیگر شخصیت کامل‌کننده و در واقع یاری‌رسان سردار در طول سال‌های دفاع مقدس و البته امروز است. دکتر کامران مردانی به دلیل سختی کار و تعداد مجروحان بسیار در جنگ، پس از مدتی تصمیم می‌گیرد با استفاده از حل کردن تریاک در چای، بر بی‌خوابی غلبه کرده و در واقع خدمت‌رسانی به مجروحان را با مصرف مواد مخدر مقدر می‌سازد. اینجاست که هدفی مقدس، وسیله را برای او توجیه می‌کند! اما دکتر مردانی قهرمان اصلی نمایش است. اوست که فداکاری کرده و با تریاک خود را سرپا نگه‌داشته است، اوست که سردار را پس‌ از این سال‌ها رها نکرده و او را در بیمارستان نگه می‌دارد و در نهایت اوست که گره داستان را باز می‌کند و با حرکتی مرگ طلبانه به خواب سردار می‌رود تا او را از این عذاب وجدان نجات دهد.

در روایت و اجرای نمایش ـ برخلاف داستان نمایش ـ دکتر مردانی بیش از آن که یک رزمنده فداکار باشد، یک دکتر معتاد است. او به قهرمانی مبدل می‌شود که سال‌هاست به دلیل ترکشی که به سرش خورده نمی‌تواند بخوابد، تصمیم می‌گیرد با داروی خواب‌آور بخوابد و به خواب سردار برود. این تصمیم او دو نتیجه در پی دارد: یا دیگر از خواب بیدار نمی‌شود و می‌میرد یا زنده می‌ماند.

در اینجا بیان این نکته ضروری است که اگر نمایش خواسته از سرگذشت جانبازان سرافرازی چون رجب رشیدی نسب و غضنفر موسوی ـ که 20 تا 30 سال است نخوابیده‌اند ـ برای داستان دفاع مقدسی خود استفاده کند، از واقعیت فاصله گرفته است. نکته دیگر این که اگر دکتر بعد از خوابیدن دیگر به هوش نیاید و بمیرد، عملا خودکشی کرده است!

در جهان واقعی اثر، پدر و مادر یکی از این سربازهای شهید به دیدار سردار و البته زیارت امام رضا(ع) می‌آیند. پدر شهید با بازی میرطاهر مظلومی، با لهجه آذری و بازی قابل‌قبول خود، سعی دارد از این داستان تلخ و گزنده، تماشاگر را لحظاتی دور و با طنز و مطایبه، ریتم کند و تکراری حوادث را برایش قابل‌تحمل کند. او که به همراه همسرش به زیارت آمده داستان بچه‌دار شدن و توسل به امام رضا(ع) و حاجت گرفتنش را به شکلی روایت می‌کند که تنها بازخورد آن خنده تماشاگر است. و این سؤال را به ذهن متبادر می‌سازد که چرا باید این مسائل از خانواده معزز شهدا، دستمایه خنده گرفتن از تماشاگر شود؟

در نهایت نمایش سردار در نشان دادن رشادت‌ها و فداکاری‌های رزمندگان دوران دفاع مقدس ـ هم در زمان دفاع و هم در زمان حال ـ موفق نبوده است.

رویا سلیمی

جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها