بنیان‌های نظری اندیشه سیاسی «مجاهدین خلق»

تطور از «سازمان» به «کالت»

گروهی سیاسی که بعدها با نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» شهرت یافت سال 44 با هدف سرنگونی رژیم پهلوی تاسیس شد.
کد خبر: ۹۳۵۸۰۴

این سازمان در جریان تدوین استراتژی، «مبارزه مسلحانه» را به عنوان ابزار سرنگونی حکومت پهلوی برگزید و بتدریج، به تأثیر از نظریات رایج در میان سازمان‌های چریکی آمریکای لاتین، روش «جنگ چریکی شهری» را به عنوان نحوه عملکرد خود پذیرفت.

اندیشه و منش بنیانگذاران

در اولین نشست‌های فکری که پیامدهای آن به تکوین «ایدئولوژی» سازمان مجاهدین خلق ایران انجامید، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن، عبدی نیک‌بین و حسن افتخار جهرمی حضور داشتند. افتخار جهرمی اندکی بعد از این جمع کناره گرفت و ارتباط خود را با افراد فوق قطع کرد. در نشست‌های فوق و شکل‌گیری بنیان‌های نظری اندیشه سیاسی سازمان مجاهدین خلق، تأثیرات دو فرد حائزاهمیت است: حنیف‌نژاد و نیک‌بین.

حنیف‌نژاد از دوره دبیرستان به شرکت در جلسات حاج یوسف شعار پرداخت. به این گونه، او در نوجوانی از اعضای پرشور جریان مذهبی سلفی‌مآبی شد که به «شعاریون» معروف بودند. این دوره از زندگی حنیف‌نژاد، به دلیل تداوم اندیشه‌ و منش سلفی‌مآبانه «شعاریون» در وی، حائز اهمیت است. اصالت‌گرایی افراطی «شعاریون» با خصال و منش اقتدارگرایانه حنیف‌نژاد درآمیخت و به الگوی رفتاری معینی بدل شد که در سال‌های پسین الگوی رفتاری غالب در میان کادرهای سازمان، بویژه کادرهای تشکیلاتی، به‌شمار می‌رفت. همین ریشه‌های سَلَفی بود که سبب شد سرانجام، در دوران رهبری مسعود رجوی، مجاهدین خلق به فرقه‌ای کالت‌گونه بدل شود. این سلفی‌گری دینی ـ انقلابی با ناسیونالیسم جبهه ملی ـ نهضت آزادی ایران و مارکسیسم چریکی، از طریق نیک‌بین که در زندان در معاشرت با حسن ضیاء ظریفی با آن آشنا شده بود، آمیخته شد و بر اندیشه و عمل حنیف‌نژاد و از این طریق بر سازمان مجاهدین خلق، تأثیرات ژرف بر جای نهاد.

اندیشه سیاسی و منش رفتاری حنیف‌نژاد دو شاخص اصلی داشت که متأثر از بسترهای پیشگفته بود: اول، عمل‌گرایی و تقدس «مبارزه»؛ دوم، بدبینی به روحانیت متعارف و دین مرسوم و تلاش برای جایگزینی روحانیت با «پیشاهنگ» (سازمان سیاسی) و دین رایج با «دین انقلابی». این شیوه نگرش حنیف‌نژاد سبب شد که با شروع نهضت امام خمینی(ره) دلبستگی فراوان به «اسلام انقلابی» که حرکت آن آغاز شده بود، ابراز کند. حنیف‌نژاد اقدامات و حرکت‌های انقلابی امام خمینی(ره) را بسیار مثبت تلقی می‌کرد و آن را سرآغاز تحولی جدید در حوزه علمیه و نهاد روحانیت می‌دانست. او در آن زمان بسیار می‌کوشید تا میان فعالیت‌های سیاسی روحانیت مبارز با نهضت آزادی و انجمن اسلامی هماهنگی پدید آورد. مهم‌ترین این اقدامات حرکت دانشجویان به قم و ملاقات ایشان با امام خمینی (ره) بود.

بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق خود را وارث تجربه «جنبش‌های انقلابی» گذشته ایران می‌دانستند و از این منظر در بحث‌های نخستین می‌کوشیدند علل «شکست» جنبش‌های سیاسی گذشته ایران را مورد بررسی قرار دهند و بر اساس تجارب این شکست‌ها راهکارهای نوین عرضه کنند. آنان بویژه از شکست جنبش سیاسی اوایل دهه 40 و عملکردهای جبهه ملی دوم و نهضت آزادی ایران متأثر بودند، زیرا خود در این فضا نشو و نما یافته و تجربه ملموس آن را فرارو داشتند.

در جست‌وجوی «فراانقلاب»

در شهریور 44 حنیف‌نژاد، محسن و نیک‌بین تصمیم به ایجاد سازمانی گرفتند که واجد مختصات فوق باشد، به‌عنوان «پیشاهنگ» جنبش انقلابی، رهبری مبارزه مردم را به دست گیرد، در دوران افول جنبش‌های مردمی به نیابت از آنان مبارزه کند و ایشان را به تکاپوی سیاسی برانگیزاند. این سازمان هنوز فاقد نام بود. پس از تشکیل هسته مرکزی سه نفره فوق، آنان با مسئولان انجمن‌های اسلامی دانشکده‌های مختلف در تهران و شهرستان‌ها و نیروهای جوان و تحصیلکرده نهضت آزادی تماس گرفتند و بدون اعلام تأسیس سازمان، خواستند افرادی را برای شرکت در برخی کلاس‌های ویژه آموزش سیاسی ـ ایدئولوژیک به ایشان معرفی کنند. برای شناسایی و معرفی این افراد چند ویژگی عنوان شد: 1ـ اعتقاد به اسلام، 2ـ ایمن بودن از نظر امنیتی، 3ـ انضباط‌پذیری، 4ـ عدم وابستگی به مظاهر زندگی، 5ـ حساس بودن به وضع نابسامان جامع و محرومیت‌های اجتماعی، 6ـ داشتن سرشت پیکارجویانه و آمادگی برای ایثار در مبارزه.

تلقی بنیانگذاران سازمان از «ایثار انقلابی» ذوب شدن در سازمان و عدم هر گونه تقید به زندگی متعارف بود. این برداشت حتی از «انقلابی حرفه‌ای» لنینی فراتر می‌رفت و عضو سازمان را شبیه به اعضای فرقه‌های افراطی و آنارشیست، مانند پیروان میخائیل باکونین می‌کرد که در حد پرستش، همچون فرقه دینی مطیع سازمان سیاسی خود بودند و می‌کوشیدند «فردیت» خویش را در «جمع» مستحیل کنند. این خصیصه نیز در دوران رهبری رجوی به اوج رسید. در پی این تلاش، تعداد قابل توجهی از دانشجویان شناسایی و بتدریج در کلاس‌های سه چهار نفره متشکل شدند. کلاس‌های آموزشی فوق هفته‌ای یک بار تشکیل ‌شد. برخی از این افراد، حتی تا مدت‌ها پس از اتمام کلاس‌ها، از وجود سازمان اطلاع نداشتند. آنان تصور می‌کردند که کلاس‌های فوق، مانند کلاس‌های مشابه که در گذشته وجود داشت، صرفا برای آموزش سیاسی و تدریس متون اسلامی، قرآن و نهج‌البلاغه است. با گذشت زمان و در دوره‌های اولیه آموزشی به برخی از این افراد تأسیس سازمانی با مختصات پیشگفته اطلاع داده می‌شد و آنان را عضو سازمان می‌کردند.

گذار از اسلام به مارکسیسم

اندیشه سیاسی سازمان بر بنیاد تأثیرپذیری از مارکسیسم، در عین تقابل با آن، شکل گرفت. در آن زمان مارکسیسم به‌عنوان «ایدئولوژی» جامع و «علمی» و «دانش انقلاب اجتماعی» مطرح می‌شد. بنیانگذاران سازمان، در رقابت با جوانان مارکسیست هم‌نسل خود، تصور می‌کردند که باید از «ایدئولوژی برتر» برخوردار باشند. به این ترتیب، مفهوم «ایدئولوژی»، به عنوان چارچوب نظری که باید تفکر سیاسی و اجتماعی اعضای سازمان را شکل می‌داد، مورد قبول بنیانگذاران سازمان قرار گرفت و اندیشه سیاسی حاکم بر سازمان در قالب‌های خاصی طبقه‌بندی و مدون شد که «ایدئولوژی سازمان» نامیده می‌شد. گفته می‌شد این «ایدئولوژی» جامع‌تر، علمی‌تر و انقلابی‌تر از مارکسیسم است؛ نقاط ضعف و خلاءهای مارکسیسم، بویژه فقدان «معنویت» در آن، را مرتفع ساخته و ایدئولوژی تکامل‌یافته‌تری را فراروی انقلابیون ایرانی قرار داده است. همان‌گونه که «وحدت ایدئولوژیک»، یعنی برخورداری از نگرش سیاسی واحد بر بنیاد قالب‌های فکری واحد، اصل بنیادین در تشکیل حزب لنینی بود، عضویت در سازمان نیز منوط به پذیرش «ایدئولوژی سازمان» انگاشته می‌شد و هدف از آموزش‌های ایدئولوژیک «هماهنگی و انطباق فرد با معیارها و اصول ایدئولوژیک سازمان و احراز وحدت ایدئولوژیک» عنوان می‌گردید.

متون ایدئولوژیک سازمان در مرحله اول عبارت بود از قرآن و نهج‌البلاغه. آموزش قرآن با استفاده از ترجمه محمدکاظم معزی انجام می‌گرفت. ابتدا برخی از سوره‌ها، و در درجه اول سوره «توبه»، برای تفسیر تعیین می‌شد. در پایان هر جلسه چند آیه در نظر گرفته می‌شد تا اعضای حوزه در طول هفته درباره آن فکر یا مطالعه کنند. در جلسه بعد آیات فوق مورد بحث و تفسیر قرار می‌گرفت. آموزش نهج‌البلاغه با استفاده از ترجمه فیض‌الاسلام بود. در کلاس‌های اولیه سازمان برخی از خطبه‌های حضرت علی(ع)، ازجمله وصیت امام به فرزندانش در هنگام شهادت و نامه به عثمان بن حنیف (والی بصره) و فرمان به مالک اشتر، مورد بحث و تفسیر قرار گرفت. این مباحث بعدا به صورت جزوه‌ در درون سازمان تکثیر شد. در کلاس‌های سازمان تفسیرهای خاصی از قرآن و نهج‌البلاغه عرضه می‌شد که رنگ و بوی «انقلابی» داشت و در واقع متأثر از مارکسیسم بود. با نمونه‌ای از این گونه تفاسیر بعدا آشنا خواهیم شد. مرحله بعد در کلاس‌های آموزشی بنیانگذاران، آشنایی با تاریخ اسلام و نظرات اندیشمندان مسلمان بود. کتب مهدی بازرگان و سید محمود طالقانی و یدالله سحابی از متون آموزشی سازمان بود. این متون باید فرد را با مبانی ایدئولوژی به‌نام «اسلام انقلابی» آشنا می‌کرد. از میان کتب مهدی بازرگان «راه طی شده» بیشتر مورد توجه بنیانگذاران بود و تدریس آن پیش از کتب دیگر آغاز می‌شد.

آخرین مرحله در آموزش‌های ایدئولوژیک آشنایی با «متدولوژی» (روش‌شناسی) بود. بنیانگذاران سازمان دیالکتیک را، طبق روایت مارکسیستی آن، به عنوان تنها «روش علمی شناخت» پذیرفته و اصول مارکسیستی دیالکتیک را «اصول شناسایی دینامیک» می‌نامیدند. بر این اساس، در کلاس‌های آموزشی، بر اساس برخی منابع ابتدایی مارکسیستی ـ مانند «اصول مقدماتی فلسفه» ژرژ پولیتسر، «ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی» استالین و «مقالات فلسفی» مائو ـ روش شناخت دیالکتیکی آموزش داده می‌شد. در پایان دوره آموزش‌های ایدئولوژیک، فرد باید به «سلاح ایدئولوژی اسلام انقلابی» مبتنی بر «روش دیالکتیک» مجهز می‌شد. مفاد این آموزش‌ها بعدا در جزوه شناخت گرد آمد و در دو سطح در درون سازمان تکثیر شد.

دومین دوره در آموزش‌های اولیه کادرهای سازمان، آموزش‌های سیاسی ـ اجتماعی بود که باید «علم مبارزه» را به فرد می‌آموخت. در این دوره فرد با تجارب مبارزات و انقلاب‌های سایر کشورها، تجارب مبارزات گذشته ایران و دانش سیاسی آشنا می‌شد و مواضع سیاسی و استراتژی سازمان را فرامی‌گرفت.

در این دوره، ابتدا جزوه دستنوشته‌ای (حدود 40 صفحه) آموزش داده می‌شد. این جزوه را حنیف‌نژاد و محسن مشترکا تهیه کرده و مضمون آن متأثر از «راه طی شده» مهدی بازرگان بود؛ سپس «چهار مقاله فلسفی» مائوتسه تونگ در کتاب فوق مقالات «درباره عمل» و «تضاد» مورد تأکید بود. آن‌گاه نوبت به جزوه «مبارزه چیست؟» می‌رسید.

«مبارزه چیست؟» مهم‌ترین متن سیاسی سازمان در دوران تأسیس و تکوین آن به‌شمار می‌رود بویژه از این منظر که چارچوب نگرش و رفتار سیاسی اعضاء را در دوران پسین شکل ‌داد. این جزوه بر بنیاد بحث‌های گذشته سه بنیانگذار سازمان در سال 1344 تدوین شد. متن جزوه را نیک‌بین نوشت و سپس حنیف‌نژاد و محسن احیانا اصلاحاتی کردند. در جزوه فوق وضع جامعه ایران قبل و بعد از قیام 15 خرداد 1342 تحلیل ‌شده و سپس این پرسش مطرح می‌شود که در شرایط کنونی چه باید کرد؟ و در پاسخ به این پرسش ضرورت مبارزه مسلحانه عنوان می‌شود.

در کنار برنامه آموزش سیاسی فوق برنامه مطالعاتی اعضا نیز جریان داشت. مسئول کلاس (حوزه) فهرستی از کتاب‌ها را برای مطالعه و بحث و بررسی به اعضا عرضه می‌کرد. برخی از این کتاب‌ها باید فرد را با تاریخ معاصر ایران و نقش امپریالیسم آشنا می‌کرد.

سومین دوره در آموزش‌های اولیه سازمان آموزش‌های اقتصادی بود. این دوره آموزشی با هدف آشنا کردن فرد با مفاهیم و مباحث اقتصادی و نظام‌های اقتصادی مختلف، شناخت وضع اقتصادی جامعه ایران و سیر تطور تاریخی آن و رسیدن به الگویی از نظام اقتصادی مطلوب سازمان انجام می‌گرفت. در این زمینه نیز بنیانگذاران سازمان مفاهیم بنیادین اقتصاد سیاسی مارکسیستی را پذیرفته بودند، طبق الگوی ماتریالیسم تاریخی سیر تطور جامعه بشری را از کمون‌های اولیه به نظام‌های برده‌داری، فئودالی و سرمایه‌داری می‌دیدند، ولی می‌کوشیدند به جای «سوسیالیسم» نظام اقتصادی آرمانی دیگری، به عنوان نظامی بدیع و کامل، عرضه کنند. این نظام اقتصادی آرمانی آمیزه‌ای از سوسیالیسم مارکسیستی بود که بر آن جامه «اسلامی» پوشیده و به‌زعم بنیانگذاران سازمان کاستی‌های آن را زدوده بودند. چهارمین و آخرین مرحله از دوره آموزشی، آموزش‌های تشکیلاتی و امنیتی بود. در این زمینه نیز بنیانگذاران سازمان متأثر از آموزش‌ها و تجارب سازمان‌های مارکسیستی بودند و اصول لنینی فعالیت مخفی را به کار گرفتند. اصول حزبی لنینی ـ مانند سانترالیسم دموکراتیک، رهبری جمعی و مسئولیت فردی، انتقاد و انتقاد از خود ـ عینا در آموزش‌های سازمان به کار گرفته شد. علاوه بر آموزش‌های تئوریک به اعضای سازمان آموزش‌های عملی نیز داده شد،‌ شامل: کوهنوردی، جامعه‌گردی و خودسازی.

فرجام سازمان و ظهور کالت رجوی

هر چند انگیزه بنیانگذاران سازمان از تدوین جزوه‌های آموزش ایدئولوژیک مقابله با مارکسیسم، از طریق ارائه اسلام به‌عنوان ایدئولوژی «انقلابی‌تر» و «علمی‌تر» بود، ولی تناقضات ناشی از تلفیق مارکسیسم با اسلام و شیفتگی به مارکسیسم بمثابه «علم مبارزه» تأثیرات خود را بر جای ‌نهاد و سرانجام به انتشار «بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران» (مهر 1354) انجامید.

رهبری سازمان از آذر 1354 آماج حملات سخت از سوی اعضا و هواداران مسلمان قرار گرفت و سرانجام، در زمان اوجگیری انقلاب اسلامی، در مهر 1357، «م. ل.» (مخفف «مارکسیست لنینیست») را به نام خود افزود و به «بخش منشعب از سازمان مجاهدین خلق ایران» موسوم شد. در این زمان،‌ پائیز 1357، مجاهدین مارکسیست شده به سه گروه منشعب شدند: «اتحاد مبارزه در راه آرمان طبقه کارگر»، «نبرد در راه رهایی طبقه کارگر» و «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر». «پیکار»، که اکثر اعضای مارکسیست شده و چهره‌های سرشناس سازمان را در بر می‌گرفت، در 16 آذر 1357 با صدور اطلاعیه‌ای اعلام موجودیت کرد. در رأس این سازمان برخی اعضای قدیمی و رده بالای سازمان «مجاهدین»، مانند حسین روحانی و علیرضا سپاسی آشتیانی و تراب حق‌شناس، جای داشتند. به این ترتیب، در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی،‌ نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» در اختیار آن بخش از اعضای سازمان قرار گرفت که مسعود رجوی در رأس‌ ایشان جای داشت. مسعود رجوی و موسی خیابانی و سایر افراد اصلی این بخش از سازمان زندانی بودند و همچنان خود را وفادار به «ایدئولوژی بنیانگذاران سازمان» معرفی می‌کردند. بر این پایه بود که رجوی، در سال‌های 1357 ـ 1360، در فضای برخاسته از پیروزی انقلاب، توانست بار دیگر «سازمان مجاهدین خلق» را بازسازی و آن را به فرقه‌ای بدل کند با تمامی مختصاتی که برای «کالت» برمی‌شمرند: فرقه بشدت سازمان‌یافته و بسته و متمرکز تابع رهبر یا رهبری با دعاوی شِبه‌دینی.

عبدالله شهبازی / پژوهشگر تاریخ

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها