محمد شیری در تلویزیون سریالهای متعددی داشته که از آن جمله میتوان به «دردسرهای والدین» اشاره کرد که این شبها از شبکه آیفیلم پخش میشود و همچنین مجموعههایی چون «جاده چالوس» که سال 93 به نمایش درآمد و نیز سریالی به نام «چارسو» به کارگردانی امین امانی که در نوبت پخش است. به بهانه بازپخش سریال دردسرهای والدین گفتوگویی با او داشتهایم که در ادامه میخوانید.
آقــای شیــری حضــور شمـا در تلویزیون اوج و فرود داشته است. به نظر میرسد این روزها در نقطه اوج نیستید.
بله متاسفانه مدتی است سریالی بازی نکردهام و مردم همه جا از من میپرسند چرا نیستم؟ آنها به من لطف دارند، اما گاهی طوری برخورد میکنند که احساس میکنم در حال محاکمه هستند؛ مثلا میگویند شاید شیری فرار کرده یا در زندان است یا معتاد شده. بارها از من پرسیدهاند تو که برای آخرین کارت جایزه گرفتهای، چرا دیگر در تلویزیون نیستی؟ اما واقعیت این است که بعد از سالهای زیادی که عمرم را در بازیگری گذاشتهام کسی سراغی از من نمیگیرد.
البته شما سال 93 در سریال جاده چالوس بازی کردید و سال گذشته هم در سریال «چارسو».
در سریال چارسو یک نقش کوتاه داشتم که فقط سه چهار روز سر کار بودم و بعد از آن دیگر کاری به من پیشنهاد نشد. من بخیل نیستم؛ همه باید کار کنند، اما میبینیم یکی در همه کارها هست و کسانی مثل من نیستند!
جالب اینجاست که من عضو هیات مدیره انجمن بازیگران سینما و تلویزیون هستم. همکاران به ما شکایت میآورند و من نمیدانم که خودم شکایت به کجا ببرم.
زمانی در تئاتر فعال بودید؟
من عضو گروه پیوند به کارگردانی خانم منیژه محامدی هستم. البته غیر از آن با آقای هادی مرزبان و آقای سیاوش طهمورث هم کار میکردم، اما هفت یا هشت سال است که رنگ صحنه را ندیدهام. متاسفانه تئاتر هم به مشکل کمبود بودجه خورده است.
تعدادی از بازیگران ما در تئاتر خیلی خوب هستند، اما در تلویزیون یا سینما بخوبی تئاتر ظاهر نمیشوند و شما از آن دسته هستید. چرا در تلویزیون نتوانستید بخوبی تئاتر باشید؟
در مدیوم تصویر چیزی که اهمیت دارد «آن» بازیگر است؛ برخی آن بازیگری را دارند و برخی دیگر نه! این مساله به ظاهر هم ارتباطی ندارد. ممکن است در یک جمع با کسی روبهرو شوید که ظاهر خوبی داشته باشد، اما وقتی شروع به حرف زدن میکند، جذبش نشوید و در همین جمع کسی باشد که جذابیت ظاهری هم نداشته باشد، اما براحتی نظر همه را به خودش جلب کند. این دیگر به شانس برمیگردد. بازیگران زیادی مثل من هستند و برخی از آنها بسیار هم باسواد و باشخصیت، ولی در سینما یا تلویزیون موفق نبودهاند.
در مورد خودم این را میتوانم بگویم که حق مرا خوردهاند. حرفه من امنیت ندارد. در سینما به من میدان نمیدهند و هیچ وقت دلیلش را نفهمیدم. البته گاهی هم از ماست که بر ماست. برخی از دوستان و همکاران سمپاشی میکنند؛ یادم هست با گروهی کار میکردم که کارگردان به من گفت من در کار قبلی میخواستم با تو همکاری کنم اما گفتند شیری بینظم است، دعوا میکند و کار کردن با او ساده نیست.
چطور شد وارد دنیای بازیگری شدید؟
من از بچگی هنر را دوست داشتم. با بچههای محل ساز جور میکردیم و برای خودمان و دوستان مینواختیم. قبل از مدرسه هم در جمعهای خانوادگی و برای فامیل نقش بازی میکردم. زمانی که دانشآموز بودم در مدرسه با خواندن یک انشا وارد دنیای بازیگری شدم. نمیدانم معلم، چه چیزی در من دید که خوشش آمد و از بچهها خواست تشویقم کنند و برایم دست بزنند. از آن زمان من مجری برنامههای مدرسه شدم. با کمک برخی دوستانم ازجمله بهروز رضوی که بچه محل بودیم، گروه تئاتر ایجاد کردیم. از سال 1349 دیگر واقعا بازیگر شدم. دورههای آموزشی را در کلاسهای احمد کاشانی و اسکویی گذراندم، اما با همه اینها بازیگری باید در ذات آدم باشد. من حتی به خاطر بازیگری دوره موسیقی دیدم و یادم هست آقای صادق هاتفی در نمایش «سوگ سیاوش» که به مناسبت هزاره فردوسی اجرا شد، نقشی را براساس همین توانایی من نوشته بود.
سال 1368 از طرف وزارت ارشاد به همراه زندهیاد هادی اسلامی، ایرج راد، مرجانه گلچین و تعدادی دیگر از بچههای اداره تئاتر این نمایش را در سه کشور اجرا کردیم. من در این نمایش نقش سهراب را داشتم که سازش را شکسته بودند.
همکاری شما با تلویزیون و برنامه آقای اقتصادی چطور شروع شد؟
از سال 1360 تا 62 آقای خسرو شجاعزاده در شبکه دو برنامه «سینما تئاتر» را تولید میکرد که به بررسی سینما و تئاتر جهان اختصاص داشت. پایان این برنامه یک آیتم نمایشی داشت که از من دعوت شد در آن بازی کنم. بازیگران زیادی آنجا با ما همراه بودند؛ فرامز صدیقی، تانیا جوهری، فرشید ابراهیمیان، جلیل فرجاد، کاظم بلوچی و خیلیهای دیگر.
بعد از آن برنامه آقای اقتصادی ساخته شد. خانم نیاز سلیمی و شاپور شهیدی به این گروه پیوستند و با من هم تماس گرفتند و با آقای هاشمی به آنها ملحق شدیم. از سال 62 تا 72 این برنامه به مدت ده سال پخش شد. غیر از اخبار و برنامه کودک سابقه نداشت یک برنامه دیگر ده سال ادامه پیدا کند. هنوز که هنوز است مردم تکیه کلامهای مرا در خیابان به زبان میآورند اما نمیدانم چه کم و کسری داشتم که در سینما بدشانسی آوردم.
به نظر میرسد در کارهای طنز میتوانستید موفقیت بیشتری داشته باشید، مثلا در «شبهای برره» نشان دادید که در این زمینه استعداد دارید.
من نقشها را از خود مردم میگیرم و در میان آنها زندگی میکنم. همچنین در بیشتر کارهایم تکیه کلام اضافه میکنم چون مردم دوست دارند. در نهایت این مردم هستند که کارهای ما را تماشا میکنند و آنها باید دوست داشته باشند که خوشبختانه تا به حال راضی بودهاند. شاید برای همین است که از من میپرسند چرا کم کار شدهام. البته منظورم این نیست که من خیلی آدم بزرگی هستم؛ نه بازیگر بزرگ تر از من زیاد است اما چرا باید از بیکاری بپوسم.
شاید این مساله به کم شدن تولیدات تلویزیون مربوط باشد.
من قبل از این مسائل کم کار شدم. با وجود این که در شبهای برره درخشیدم و نامزد دریافت جایزه از دنیای تصویر شدم اما بعد از آن فقط جاده چالوس به من پیشنهاد شد. در حالی که من خوب کار میکردم؛ آقای ضرغامی در بازدید از پشت صحنه سریال مرا تشویق کرد و گفت بعد از مدتی که نبودی خودت را نشان دادی اما نمیدانم چرا این طوری شد. واقعیت این است که غیر از مساله مالی، برای کسی که در کار هنر است، کار نکردن شبیه مرگ تدریجی است. اگر قلم و بوم یک نقاش را از او بگیرید یا ساز یک نوازنده را حتما میمیرد. بازیگری هم همین طور است.
چـــرا نمـــیگذارید به حسـاب بازنشستگی؟
حرفه ما بازنشستگی ندارد. من از نظر سنوات خدمتی، بازنشسته محسوب میشوم اما کار ما بازنشستگی ندارد؛ مگر در یک فیلم یا سریال قرار نیست پدربزرگ داشته باشیم؟!
منطورم این است که اگر این طوری به ماجرا نگاه کنید شاید تحمل بیکاری سادهتر شود!
حرفه ما در هیچ کجای دنیا بازنشستگی ندارد. الان شما با این حرف میخواهی به من دلداری بدهی؟
میگویم شاید اگر این طوری به قضیه نگاه کنید کمی تحمل آن سادهتر شود!
نمیخواهم خودم را توجیه کنم. هنوز همه توانم را نشان ندادهام؛ آرزوی من این است که لحظه مرگ در مقابل دوربین یا روی صحنه باشم. با خدای خودم و با مردم بزرگ ایران، شرط کردهام تا لحظهای که بتوانم حرف بزنم و راه بروم، بازیگر باشم و بازی کنم.
رئیس آسایشگاه گفت تو دیوانهای
من در هر نقشی، بازی تازه ارائه میکنم و معتقدم اگر خودم را تکرار کنم به خودم، هنرم و به مردم خیانت کردهام. در واقع به ذهنیتی که مردم از من دارند تکیه نمیکنم که براساس همان ذهنیت پیش بروم. در سریال «آخرین روز تابستان» که برای کودکان و نوجوانان ساخته میشد، نقش یک دیوانه را برعهده داشتم. برای بازی در این نقش دو شب در آسایشگاه روانی ماندم. رئیس آسایشگاه به من اعتراض کرد و گفت: تو دیوانهای، نه این آدمها.
آذر مهاجر
رادیو و تلویزیون
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
منم سی و پنج سالمه با فوق لیسانس برق و ثبت اختراع و ساخت كلی برد الان بیكارم
منابع محدود و اونیم كه هست به پارتی دارها میرسه.
مملكت وقتی سیل و زلزله میاد وقتی مصیبت زده میشه مال من و شماست
این روزا مال بعضیاست.
من باید بیكار و بی پول و مجرد بمونم و جوونیم رو .... شما خدا رو شكر كن كه یه زمانی كار میكردی و الان خیلی ها با كارهات خاطره دارن