در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
از ابتدای سال 89 در سازمان بهشتزهرا(س) مشغول کار شدم. جریان آمدنم به سازمان هم خودش یک خاطره است. من در سازمان انفورماتیک شهرداری تهران کار میکنم و بنا به کار و شغلمان و براساس ماموریتهایی که تعریف میشود، باید به دستگاهها و ادارات مختلف برویم و به اصطلاح مامور به خدمت باشیم و در هر جایی که برایمان تعیین میکنند و به حضور ما نیاز است، خدمت کنیم. وقتی به من ماموریت داده شد تا به سازمان بهشتزهرا(س) بیایم، خیلی تعجب کردم و کمی هم مضطرب که چرا بهشتزهرا(س)؟ چون من از مرده و این چیزها میترسم. یادم است روز اول تا مقابل ساختمان اداری رفتم، اما با دیدن تابلوی سازمان منصرف شدم و بازگشتم. هر کاری کردم نتوانستم آن روز خودم را معرفی کنم. بازگشتم و با تلفن همراه به مسئول اداره زنگ زدم و گفتم که من نمیتوانم. کار من نیست!. لطفا این یکی را از من نخواهید. وی محکم و سخت سر حرفش ایستاد که برو و خودت را معرفی کن. باید حتما بروی و برگشتی در کار نیست.
خلاصه با شک و دودلی و ترس و لرز رفتم و مشغول کار شدم. حدود دو سال است در سازمان بهشتزهرا(س) کار میکنم و خیلی چیزها برایم عوض شده است.
خاطرهای که میخواهم بگویم مربوط میشود به ماههای اول کارم در این سازمان. به واحد ما اطلاع دادند سیستم رایانه پذیرش که کارهای مربوط به متوفی انجام میشود، خراب شده و کار خوابیده و باید سریع راهاندازی شود. مأموریت من هم تعمیر سیستم بود و قرار شد سریع این کار صورت بگیرد. من بسرعت به طرف ساختمان پذیرش حرکت کردم. تقریبا آخر وقت اداری بود. با سلام و صلوات قدم برمیداشتم. چه فکرها و تصوراتی به ذهنم میآمد! خیلی ترس داشتم. همینطور که جلو میرفتم، به قطعهها و اطراف نگاه میکردم. کمی جلوتر که رفتم، دیدم چند نفری از پرسنل درحال کندن قبری هستند و مقداری اسکلت انسان نیز کنار قبر بود. خشکم زد! قادر به حرکت نبودم!
سازمان یک قانون ـ البته برگرفته از شرع مقدس ـ دارد که به خانواده درجه یک متوفی اجازه میدهد بعد از گذشت 30 سال از فوت عزیزشان، جنازهای دیگر در آن قبر دفن کنند که البته متوفی هم باید از اعضای خانواده درجه یک صاحب قبر باشد. موردی که من دیدم و جا خوردم از همین موارد بود. خوب اولین بار بود که چنین صحنهای را میدیدم.
سریع به خودم آمدم و به خرابی و توقف کار در ساختمان پذیرش فکر کردم. هرطور بود رفتم و کارم را انجام دادم،. اما فکر آن لحظه و آن تصاویر تا مدتها از ذهنم بیرون نرفت. تا چند روز نه چیزی میخوردم و نه خوب میخوابیدم.
اکنون که از آمدنم به سازمان دو سالی میگذرد، تازه برخی چیزها برایم عادی شده است. کمکم عادت کردم و تحقیق و مطالعه خودم را در زمینه مرگ و معاد و زندگی پس از مرگ افزایش دادم. حالا با آرامش بیشتری کار میکنم.
ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد