نگاهی به سریال متفاوت شب‌های عید

خاص مثل یک «بیمار استاندارد»

در میان مجموعه‌های تلویزیونی نوروز 95، «بیمار استاندارد» ساخته سعید آقاخانی متفاوت‌تر از دو سریال قرعه و زعفرانی از کار درآمده و به همین خاطر هم واکنش‌های متنوعی را در میان مخاطبان خود برانگیخته است.
کد خبر: ۸۹۳۹۲۰
خاص مثل یک «بیمار استاندارد»

به گزارش جام جم سیما ، عمده این تفاوت را باید در ساختار فیلمنامه بیمار استاندارد جستجو کرد که توسط بهرام توکلی نوشته شده است. فیلمنامه‌نویس و کارگردان متفاوت سینمای ایران که در نخستین تجربه تلویزیونی‌اش، سراغ سبکی امتحان پس داده و تقریبا شناخته شده رفته و قصه پیچیده خود را در این بستر روایت کرده است.

یک نوع کمدی پوچ که رگه‌هایی از کمدی سیاه هم در آن به شکل پررنگی به چشم می‌خورد و شخصیت‌های اصلی کار در این فضا شکل گرفته‌اند. بهنام پسر جوان تحصیلکرده رشته سینماست که در کار خود به هیچ موفقیتی دست نیافته و همواره دیگران نیز این موضوع را به رخ او می‌کشند. بهنام خسته از این حرف‌ها و در حالی که از بی‌پولی به نقطه انفجار رسیده، به پیشنهاد یک دکتر روان‌شناس در قالب یک بیمار روانی برای محک زدن عیار چهار دکتر جوان می‌رود. توکلی در دو قسمت اول بخوبی روی شخصیت بهنام مانور داده و زوایای مختلف آن را به مخاطبان بازمی‌شناساند بی‌آن‌که به زیاده‌گویی روی آورد.

برای مثال می‌توان به برخوردهای او با دیگر شخصیت‌ها بخصوص مهرداد (دوست جوان بازیگرش) اشاره کرد که از همه آنها چیزی جز تحقیر نصیبش نمی‌شود. به همین خاطر هم مخاطب او را به عنوان قهرمان داستان باور کرده و به مرور خود را به او نزدیک می‌کند.

ورود او به یک سمساری عجیب و غریب با صاحب خاصش را می‌توان نقطه عطف نخست فیلمنامه بیمار استاندارد به حساب آورد که ریتم خوبی به داستان بخشیده و بهنام را وارد هزارتویی پیچیده می‌کند که خلاصی از آن ممکن به نظر نمی‌رسد. سکته مرد سمسار و فرار بهنام از مغازه در حالی که شاگرد قهوه‌خانه او را دیده، قهرمان داستان را از نقطه الف به ب رسانده و او را در برابر دکتر روان‌شناسی قرار می‌دهد که پیش از این مهرداد کارت ویزیتش را به او داده است. پیشنهاد دکتر به بهنام برای اجرای نقش بیمار، دیگر نقطه عطف مهم بیمار استاندارد است که بخوبی سر جای خود قرار گرفته و داستان را به سمت و سوی تازه‌ای سوق می‌دهد. در حقیقت دکتر میانسال دست روی نقطه حساس بیمار خود (عدم اعتماد به نفس) گذاشته و تلاش برای خودباوری او را در مسیر هدف خود آغاز می‌کند.

کار توکلی درست از همین‌جا سخت شده، چرا که باید مخاطب عادت کرده به قصه‌های کلاسیک را به فضایی کاملا متفاوت برده و روایتی غیرخطی از داستان خود را پیش رویشان قرار دهد. کاری که وی پیش از این هم در فیلم «من دیه‌گو مارادونا هستم» بخوبی انجام داده و انسجام قصه‌اش را هم حفظ کرده است، اما قالب سریال بشدت متفاوت بوده و چالش بزرگی را پیش روی توکلی و نیز آقاخانی در مقام کارگردان قرار داده است. آشنایی بهنام با دکتر ترانه مشکی و علاقه‌اش به او نیز بخوبی آن را به عنوان قصه مرکزی در کنار چند داستانک پیش می‌برد.

ورود برادر خلافکار مرد سمسار به داستان، یکی از داستانک‌های جذاب بیمار استاندارد را خلق کرده و به موقعیت‌های کمیک خوبی ختم می‌شود که از جنس کمدی‌های معمول نیست. همین‌طور پسرعموی عاشق‌پیشه ترانه مشکی که در برابر بهنام قرار گرفته و خود به یکی از شخصیت‌های نسبتا خوب کار تبدیل می‌شود. درست مانند جوان معتاد به چسبی که در کنار بهنام زوج خوبی را شکل داده و برای مخاطب عام‌تر هم جذاب و دوست‌داشتنی به نظر می‌رسد. در عین حال نمی‌توان از شخصیت فانتزی مرد شعبده‌باز هم بسادگی گذشت که بخوبی با فضای فانتزی داستان جفت و جور شده و به‌هیچ‌وجه نچسب جلوه نمی‌کند.

بخصوص در صحنه تصادف تعمدی بهنام که سکانس فوق‌العاده جذابی را شکل داده است. اما فیلمنامه توکلی به‌واسطه فضای خاص و شکل روایت غیر‌خطی‌اش گاه با مشکلاتی هم مواجه شده و مخاطب را تا حدودی گیج می‌کند. بخصوص در قسمت‌های میانی که گاه آشفتگی‌هایی در رفت و برگشت‌های زمانی آن به چشم می‌آید و توکلی را برای جمع کردن آن با مشکلات مختلفی روبه‌رو می‌کند. با این حال بیمار استاندارد در دو قسمت پایانی به یک انسجام نسبی رسید و در نهایت به پایانی از جنس مورد علاقه نویسنده‌اش ختم می‌شود. معین کردن سرنوشت هر یک از شخصیت‌ها از طریق دیالوگ و تصویر، همان ایده مورد علاقه توکلی است که اینجا هم تا حدود زیادی جواب داده و مخاطب را قانع می‌کند.

سعید آقاخانی هم پس از چند تجربه موفق در گونه کمدی، کار بشدت دشواری را در بیمار استاندارد داشته و در خلق فضای خاص و عجیب فیلمنامه تا حدود زیادی موفق نشان داده است. نکته مهمی که وی در انجامش موفق نشان داده، حفظ یکدستی ریتم است که با توجه به ساختار فیلمنامه دشوار به نظر می‌رسد.

وی با توجه به سابقه بازیگری‌اش در انتخاب بازیگران هم موفق عمل کرده و طیف متنوعی را در کنار هم قرار داده است. در این بین انتخاب بابک حمیدیان برای ایفای نقش بهنام با توجه به سابقه ذهنی مخاطب از این بازیگر، ریسک بزرگی بوده که به بار نشسته است. جواد عزتی هم به اجرای تیپ آشنای این سال‌هایش اکتفا کرده که نه لطمه‌ای به کار زده و نه چیزی به آن اضافه کرده است.

بیمار استاندارد با همه ضعف‌ها و قوت‌هایش، تجربه‌ای نو در قاب کوچک تلویزیون است که می‌تواند برای طیف‌هایی از مخاطبان جذاب بوده و در صورت رفع برخی کاستی‌ها قابلیت جذب طیف‌های وسیع‌تری از مخاطبان را دارد.

سعید آقاخانی: قصه‌گوی ماهر قاب کوچک

کمدی‌های تلویزیونی که بخش مهمی از تولیدات هر ساله شبکه‌ها را تشکیل می‌دهند، عموما میان چند کارگردان شاخص و شناخته شده تقسیم می‌شوند که یکی از آنها سعید آقاخانی است.

او که کارش را به عنوان بازیگر با مجموعه «ساعت خوش» آغاز کرده، در سال‌های اخیر به کارگردانی روی آورده و نتیجه کارش هم تا حدود زیادی رضایتبخش بوده است.

وی که در روزهای اخیر «بیمار استاندارد» را روی آنتن شبکه یک سیما داشته، با عید امسال کارگردانی را آغاز کرده و از همان کار نخست موفق به جلب نظر عامه مخاطبان شد.

روایت سرراست داستان بدون توسل به پیچیده‌گویی را می‌توان رمز موفقیت آقاخانی در نخستین تجربه کارگردانی‌اش به حساب آورد که در عین حال نباید از فیلمنامه جذاب آن هم بسادگی عبور کرد.

وی نوروز چند سال قبل نیز «زن بابا» را با بازی سیروس گرجستانی، محمد کاسبی و علی صادقی روانه آنتن کرد که گام بلندی برای آقاخانی در جذب انبوه مخاطبان بود.

قصه‌ای شیرین سرشار از کمدی کلامی و موقعیت که در آن هر یک از بازیگران گوشه‌ای از کار را گرفته و زمانبندی در اجرای شوخی‌ها را کاملا رعایت کردند که بخش مهمی از آن به سابقه بازیگری آقاخانی بازمی‌گشت.

وی که با زن بابا جای پای خود را در تلویزیون به‌عنوان یک کمدی‌ساز موفق سفت کرده بود، در سال‌های بعد بسیار پرکار شده و هفت مجموعه تلویزیونی را کمتر از پنج سال روی آنتن برد. راه دررو، خوش‌نشین‌ها و نقطه سرخط را می‌توان سه‌گانه آقاخانی به‌حساب آورد که همگی چه به لحاظ قصه و شیوه روایت و چه به لحاظ تیم بازیگران شباهت‌های زیادی به یکدیگر داشتند.

در این بین خوش‌نشین‌ها بهتر از کار درآمد که بخش مهمی از آن به فیلمنامه کار شده‌تر آن مربوط می‌شد. در عین حال آقاخانی را می‌توان کاشف استعداد کمدی مرجانه گلچین دانست که به مرور او را به یک کمدین پرکار تلویزیونی با نقش‌هایی تقریبا یکسان تبدیل کرد.

«دزد و پلیس» بدون شک مهم‌ترین کار تلویزیونی آقاخانی در قاب کوچک در مقام کارگردان است که فوق‌العاده از کار درآمده و بشدت با دیگر ساخته‌های وی تفاوت دارد. داستان قاچاقچی جوانی که پس از ضربه وارد شدن به سرش و از دست دادن حافظه وارد ماجراهای پیچیده‌ای می‌شود که پایان متفاوتی دارد.

زوج هومن برق‌نورد و بهنام تشکر را می‌توان یکی از پایه‌های اصلی موفقیت دزد و پلیس قلمداد کرد که در کنار آن نباید از فیلمنامه هوشمندانه برادران قاسمخانی هم غافل شد. قاسمخانی‌ها در این مجموعه شکل درست استفاده از تیپ و تیپ ـ شخصیت را نشان داده و با استفاده درست و بهینه از آنها داستان خود را پیش برده‌اند.

برای مثال می‌توان به سردسته قاچاقچی ها(مهندس) اشاره کرد که با بازی درخشان حمید لولایی در گوشه‌ای از خاطر مخاطبان خود باقی مانده است. اما این موفقیت در سال‌های بعد ادامه پیدا نکرده و آقاخانی بیش از پیش به تکرار کارهای اولیه خود در دو مجموعه «خروس» و «روزهای بد به در» پرداخت. آثاری با کیفیت متوسط که برای مخاطبان تلویزیونی هم جذاب نبوده و بیش از هر چیز از قصه‌های تکراری خود ضربه خورده‌اند.

قصه‌هایی که بخصوص در روزهای بد به در به ضرب و زور به مناسبتی همچون عید نوروز وصل شده و متاسفانه بهره‌ای هم از این موقعیت زمانی نبرده‌اند. در این میان نمی‌توان از حضور پررنگ سعید آقاخانی در سینما به عنوان بازیگر بسادگی گذشت که موفقیت‌های زیادی هم برایش به همراه داشت.

ی در همین ایام نخستین کار سینمایی‌اش در مقام کارگردان (لامپ صد) را کلید زد که با وجود قصه تلخش با موفقیتی نسبی همراه شد.

بیمار استاندارد آخرین کار تلویزیونی اوست که در روزهای اخیر روی آنتن رفته و با توجه به فضای خاص و قصه نه‌چندان متعارفش مورد توجه طیف‌هایی از مخاطبان قرار گرفت.

محمد جلیلوند - قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها