اعترافات عاشقانه در مورد یک قتل

«من عاشق همسرم بودم و هستم و از قصاص نمی‌ترسم. مرگ برای من یعنی زودتر رسیدن به همسرم و به همین خاطر از مرگ نمی‌ترسم.» این بخشی از دفاعیات مرد میانسالی است که از هشت سال قبل به اتهام قتل همسرش زندانی است.
کد خبر: ۸۹۳۳۰۰
اعترافات عاشقانه در مورد یک قتل

رسیدگی به این پرونده از یازدهم اردیبهشت ماه سال 86 و در پی تماس مسئولان بیمارستان تامین اجتماعی شهریار با کلانتری 17 مارلیک در دستور کار ماموران قرار گرفت. وقتی نیروهای پلیس در بیمارستان حاضر شدند با پسری هراسان روبه‌رو شدند که ادعا می‌کرد مادرش قربانی خشم پدرش شده و در حال حاضر تحت عمل جراحی قرار گرفته است. پسر جوان به ماموران گفت که پدر و مادرش از مدت‌ها پیش دچار اختلاف شده بودند و با هم درگیری داشتند.

تلاش پزشکان برای نجات این زن بی‌نتیجه ماند و او بر اثر شدت جراحات جان باخت. کارآگاهان که با پرونده قتلی روبه‌رو شده بودند، تحقیقات برای دستگیری متهم به قتل فراری به نام بیژن را آغاز کردند.

سرانجام بیژن در خانه یکی از بستگانش شناسایی شد و با چاقویی که همسرش را کشته بود اقدام به خودزنی کرد. او سریع به بیمارستان منتقل شد و پس از بهبود حالش در بازجویی‌ها گفت: من عاشق همسرم بودم و هستم. او وقتی چاقو را در دستم دید به سمت آن آمد و نمی‌دانم چرا چاقو به او اصابت کرد و زخمی شد.

در ادامه با تکمیل تحقیقات، پرونده برای محاکمه به شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم چند بار پای میز محاکمه قرار گرفت که به دلیل حاضر نشدن فرزندان این زوج در دادگاه و نبود دسترسی به آنها، جلسات محاکمه تجدید می‌شد.

سرانجام قاضی محمدباقر قربانزاده، رئیس شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران در نامه‌ای به معاون اول قوه قضاییه خواستار تعیین تکلیف در خصوص درخواست فرزندان مقتول شد که پس از بررسی پرونده توسط معاون اول قوه قضاییه با توجه به نبود دسترسی به فرزندان زن میانسال، از طرف آنها درخواست دیه شد.

با رفع ابهام پرونده، بیژن پس از هشت سال از جنایت محاکمه شد. در ابتدای این جلسه رئیس دادگاه اعلام کرد، پدر و مادر مقتول درخواست قصاص کرده اند و با توجه به کیفرخواست، متهم به قتل عمدی همسرتان هستید. اتهام خود را قبول دارید؟

بیژن: قتل عمد را قبول ندارم. روز حادثه با هم درگیر شدیم. از آشپزخانه چاقو برداشتم که او گفت: بزن، من دیگر با تو زندگی نمی‌کنم. او ناگهان به سمت من آمد و چاقو به شکمش اصابت کرد. من قصد کشتن او را نداشتم. بعد از مجروح کردن او چند بار قصد خودکشی داشتم، اما هنوز امید داشتم او زنده بماند. من آرزوی مرگ دارم و از قصاص نمی‌ترسم. من عاشق همسرم بودم و هستم و مرگ برای من رسیدن به همسرم است. دیگر از بلاتکلیفی خسته شده‌ام و از قضات می‌خواهم تکلیف مرا روشن کنند، اما با زهم می‌گویم من همسرم را نکشتم.

پس از دفاعیات متهم و وکیل مدافعش، قضات دادگاه برای تصمیم گیری وارد شور شدند.

ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
نرم افزار موبایل
-
۰۰:۰۲ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۹
۰
۰
خواهش میكنم خبرهاتون مثل فیلمهای ایرانی نباشه بدون سروته تااخرش درست حسابی تعریف كنیدحكمش چی شدوفلان نه اینكه واردشورشدن تصمیم گیری كنن.

نیازمندی ها