بهنظر میرسد سادهترین پاسخ به این پرسش آن است که انقلابی ماندن به این معناست که همچنان مفاهیم و ارزشهای انقلابی بعد از گذشت سه دهه از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان اصول مورد قبول جامعه شناخته شود. با این وصف روشن است که برخی از جریانها و فعالان سیاسی در نسبت با این تعریف، دچار انحراف هستند و در دام بخشینگری افتادهاند. همزمان با فرارسیدن سی و هفتمین فجر انقلاب اسلامی، عباس سلیمینمین مدیر موسسه مطالعات و تدون تاریخ ایران در گفتوگو با روزنامه جامجم از آسیبهای فاصله گرفتن نسبت به تعریف انقلابیگری میگوید و با اشاره به انتخابات پیشرو، این آسیبها را در نسبت با این رویداد مهم تشریح میکند.
بهعنوان سوال نخست، بعد از گذشت سه دهه از انقلاب در حال حاضر چه تعریفی میشود از انقلابی بودن ارائه کرد؟
علتی که این سوال در ذهن ایجاد میشود این است که بین انقلابی ماندن و انقلاب کردن وجه تمایزی قائل نیستیم. آنچه امروز برای جامعه مشکل ایجاد میکند، این است که آیا انقلابی بودن به معنای این است که هر روز انقلاب کنیم؟ یعنی هر روز من براساس معیارهای ذهنی خودم انقلاب کنم.
به نظر من باید تعریف مشخصی از انقلابیگری ارائه داد. چون بنا نیست افراد براساس برداشتهای ذهنی خود تعریف جدیدی از انقلاب ارائه بدهند. طبیعتا ما در این زمینه مشکلاتی داریم. بعضی گمان میکنند باید برداشت جدیدی درباره انقلاب بیافرینند. این مشکل، به یک طیف اختصاص ندارد و همه جریانها با چنین مشکلی مواجه هستند. مثلا هم برخی چهرههای اصلاحطلب به خودشان اجازه میدهند براساس تفاسیر و برداشتهای جدید از اصول اولیه انقلاب، تعریف نویی از انقلاب ارائه دهند در طرف مقابل هم برخی چهرهها بر اساس برداشتهای خودشان از اصول انقلاب چهره دیگری از این مفهوم ارائه میدهند. در حالی که محکمات انقلاب اسلامی براساس آن چیزی که امام ارائه دادند قابل تفسیر و تاویل نیست تا هر کسی با تعریف و تفسیر خودش وارد میدان بشود و مفاهیم انقلاب را بر تفاسیر خود ارائه بدهد.
باید این مساله مورد تاکید قرار گیرد که ما در انقلاب اسلامی یک بار انقلاب کردیم. امروز برابر با اصول، انقلابی بودن یعنی پایدار ماندن به همان معیارهایی که مورد احترام جامعه بودند و اکثریت مطلق جامعه در مسیر دفاع از آن قرار گرفتند تا آن مفاهیم و ارزشها را احیا کنند. اگر میخواهیم انقلابی بمانیم باید در مسیر تحکیم و تقویت همان مبانی بدون این که اصول را تحتتاثیر ذهن خودمان قرار بدهیم حرکت کنیم. اگر این شیوه را در پیش گرفتیم فردی هستیم که به مفاهیم و آرمانهای انقلابی پایبندیم ولی اگر قرار باشد من و شما هر کدام با برداشت خودمان وارد این عرصه بشویم ما هر روز باید با انقلاب جدیدی مواجه باشیم.
بگذارید مثالی بزنم؛ برخی از چهرهها حکم اعدام این و آن را صادر میکنند. این در واقع انقلاب در انقلاب است. انقلابیگری یعنی شما روز به روز نسبت به قانون پایبندی بیشتری نشان بدهید. این که همه قوانین را زیر پا بگذارید، نشان میدهد انسان انقلابی به مفهوم انقلابی که امام ارائه داد، نیست. چون امام، انقلابی بودن را معادل با قانونگرایی میداند. هر کسی قانونگراییاش بیشتر باشد انقلابیتر است. کسی که خود را در جایگاه شارع، معیار و حکمدهنده قرار میدهد اما با مبانی و معیارهای انقلاب و شیوههای انقلابیگری آشنایی ندارد، کسی است که همه معیارها را نقص میکند .
برخی سیاسیون میگویند ما باید امروز امام را تفسیر کنیم نه براساس متشبابهات سخن امام، که من هم معتقدم این متشابهات باید تفسیر شود، اما قرار نیست کسی محکمات سخن امام را براساس رای و نظر خود تفسیر کند. چون اگر این گونه باشد به تعداد آدمهایی که در جامعه وجود دارند ما معیار خواهیم داشت. زمانی ملت متحد شد که امام خمینی را پایبند اصول اسلامی یافت اگر مردم، امام را صادق نمیدانستند دور او جمع نمیشدند. زمانی ملت دور امام جمع شد که ایشان را به اصول اسلامی پایبند یافت و ایشان را نقضکننده این اصول ندانست. بنابراین به نظر من آن چیزی که در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی باید به آن توجه شود، این است که باید در برابر این تفاسیر و برداشتهای گوناگون چه مواجههای داشته باشیم. آیا باید اجازه بدهیم هر کسی براساس تفسیر و برداشت خود تعریفی از اصول و آرمانهای انقلابی ارائه بدهد؟ این که کسانی تشخیص میدهند، سفارت عربستان را بهم بریزند آیا مواجهه درستی با آرمانهای انقلابی است؟ ممکن است این سوال پیش بیاید که چرا دانشجویان در سال 58 اقدام به تسخیر سفارت آمریکا کردند. به خاطر این که آن موقع قانون پایداری وجود نداشت و کشور هم از ثبات واقعی برخوردار نبود. دولت مستقل نداشتیم و دولت موقت به هیچ وجه نسبت به آرمانهای انقلابی، وفاداری نداشت و حتی اگر نسبت به برخی از رفتارها به دولت موقت گزارش میدادید آن دولت هیچ تعهدی نسبت به انقلاب نداشت. افرادی مثل امیر انتظام در آن دولت حضور داشتند که مسیر دیگری را میپیمودند. لذا در آن موقع، شرایط ایجاب میکرد که برای حفاظت از آرمانهای انقلاب، اکل میت کرد. یعنی کاری که در شرایط عادی مباح نیست براساس ضرورت مباح میشود. دانشجویان در شرایطی که هیچ تضمینی از سوی دولت موقت برای صیانت از دستاوردهای انقلاب اسلامی وجود نداشت و حسب ضرورت، اقدام به تسخیر سفارت آمریکا کردند. الان دولت و نهادهای مستقر داریم و همه، حساسیت نسبت به منافع ملی دارند و اگر جایی ببینید که اهداف انقلاب مورد بی توجهی قرار گرفته است و این دغدغه را منتقل کنید، حتما از سوی مراجع ذیصلاح نسبت به آن اقدام لازم صورت خواهد گرفت. بنابراین دیدن این بیقانونیها در شرایط جدید یعنی بابی باز شده که باید آن را مسدود کرد. باید مانع آن شویم که افراد خودشان را مبنای انقلابهای جدید قرار دهند.
از صحبتهای شما میشود برداشت کرد که آرمانها و اهداف انقلاب منظومهای را شکل میدهد که میتوان از آن به عنوان معیار برای انقلابی بودن یا نبودن استفاده کرد. بحثی که وجود دارد این است که گاهی جریانها و چهرههای سیاسی برخی از اهداف و آرمانهای انقلابی را پررنگ و برخی دیگر را کمرنگ میبینند. چنین بخشینگریهایی در طیفهای سیاسی موجود جامعه قابل مشاهده است. به نظر شما چگونه میتوان این شیوه برخورد با مفاهیم انقلاب را کاهش داد؟
این آفت دیگری است. کسانی هستند که پایبند به بخشی از اصول و بیتوجه به بخشهای دیگری هستند. ما الان دو دهه با این مشکل مواجه هستیم. یک جریان سیاسی به برخی از مبانی توجه میکند و جریان مقابل به بخش دیگری از اصول توجه میکند و به عبارت دیگر بخشینگری میکند. طبیعتا بخشینگری، آفت است، اما آفت مهلک نیست. آفت مهلک همان است که افراد به طور کلی تنها تفسیر خودشان از اصول و آرمانهای انقلاب را قبول داشته باشند و خود را به عنوان معیار و سنجشی برای رفتارهای سیاسی جریانها و افراد دیگر در نظر بگیرند. این مهلک است و فاجعه ایجاد میکند.
در بخشینگری، امید هست که یک زمانی آن فرد یا جریان همهجانبهنگر باشد اما وقتی افرادی شان و منزلت خود را آنچنان بالا میپندارند که خودشان را محور کائنات میدانند، دیگر پایین آوردن آنها از این جایگاه کار سهلی نیست، اما اگر کسی بگوید از اصول و مفاهیم انقلابی این مقدار را میفهمم یا برای من اهمیت بیشتری دارد، این بیان در آن خود محوری نیست بلکه بخشینگری است. اگر خودمحوری در میان گروههای انقلاب گسترش پیدا کند از انقلاب چیزی نمیماند. در بخشینگریها، ما زیان میکنیم یعنی در واقع تصویر نیمهای از انقلاب ارائه میدهیم. خوب طبیعی است که این نوع نگاه، خسارت بار است چون تمام قابلیتهای انقلاب اسلامی را ارائه نمیدهد گرچه این نگاه قابل اصلاح و تصحیح است.
محورهایی که در پاسختان به آن اشاره کردید ازجمله مشکلات و آفاتی است که برخی گروههای سیاسی و افراد دچار آن هستند. در مواجهه با چنین برداشتهایی و از باب ارائه دلیل، در برخورد با این تفاسیر از مفاهیم انقلابی به چه معیار و سنجهای میتوان استناد کرد؟
اصول اولیه انقلاب اسلامی به نظر من اصولی است که با فطرت انسانها عجین است مثل عدم پذیرش ظلم و صفبندی داشتن در برابر استکبار. این یکی از اصولی است که هم در اسلام بسیار پررنگ است و هم با فطرت انسانی همراه است و از قضا اسلام به عنوان دین الهی با فطرت تطبیق دارد. آیا این اصول قابل تاویل است؟ خیر. عدالت یکی از اصول انقلاب اسلامی است آیا میتوان گفت کسی میتواند عدالت را نفی کند. آزادی آیا قابل نفی است؟ نه! اسلام میگوید اگر آزادی نداشته باشی نمیتوانی عزتمند باشی. آیا کسی میتواند این مبانی را نادیده بگیرد؟ حالا برخی در جامعه ما هستند که به آزادی و کرامت انسانی توجه دارند و به اصولی که بر مبنای آن میتوانیم معنویت را در جامعه گسترش بدهیم، کمتوجهی میکنند یا برعکس، اما نمیتوانند تفسیر کنند و نمیتوانند بگویند در اسلام عدالت نیست و مرزبندی با ظالم وجود ندارد. به عبارت دیگر نمیتوان با هر تفسیر و تعبیری از انقلاب، عدالتطلبی و ظلمستیزی و دفاع از آزادی را از اصول و آرمانهای انقلاب ندانست.
با توجه به مضامینی که در آیات شریفه قرآن داریم و محکماتی که در سخنان امام خمینی وجود دارد نمیتوان جایگزین دیگری را با هر تفسیری برای این اصول پایدار قائل شد. نمیشود یک مسلمان و انقلابی را ظلمپذیر دانست. بنابراین، ظلمپذیری و عدالتطلبی و استکبارستیزی از شاخصههای مهم انقلابیگری است و نمیتوان این اصول اولیه را مخدوش کرد. البته ممکن است برخی که خود را شاخص و معیار انقلابیگری با هر تفسیر و برداشتی میدانند بعضی از مفاهیم را عوض کنند و بگویند براساس ذهنیتی که داریم معتقدیم میتوان مثلا از مفاهیمی چون عدالتطلبی یا ظلمستیزی در دوره فعلی عدول کرد. افراد اگر چنین شان و منزلتی برای خود به عنوان معیار انقلابیگری قائل نباشند در صورت ارائه هرگونه برداشت و تفسیری از مفاهیم انقلابی میتوان آن را به محکمات اصول اسلامی و انقلابی عرضه کرد و آن وقت سنجید که تا چه اندازه این برداشتها با اصول اولیه تطابق دارد. این اصول اولیه همان چیزی بود که باعث شخصیت یافتن ملت ایران شد و آنها توانستند صحنه را تغییر بدهند.
معتقدم همچنان ملت ایران به این اصول پایبند هستند و طبیعی است که به کسانی که از چنین آرمانهایی دفاع میکنند، اعتماد دارند و از سویی دیگر نسبت به کسانی که خود را معیار انقلابیگری میدانند یا نسبت به مفاهیم و آرمانهای اساسی بخشی نگری دارند، متنفر خواهند بود. وفاداری نسبت به آرمانها، شرط اصلی اعتماد و اطمینان مردم نسبت به افراد و جریانهای سیاسی است. نمیتوان ادعای ظلمستیزی داشت و در عین حال قانونشکن بود. به عبارت دیگر قانونشکنی، نوعی زیادهخواهی است. زیادهخواهی مبین این است که فرد زیادهخواه، حقوق ویژهای برای خود قائل است. چنین کسی چگونه میتواند عدالت خواه باشد؟
آیا میتوان این تفکیک را قائل شد که عامه مردم تعریف مشخصی از انقلاب و مفاهیم انقلابی دارند و در نقطه مقابل احزاب، گروهها، جریانها و فعالان سیاسی هستند که خود را معیار انقلابیگری میدانند و برداشت خود را از مفاهیم و اصول انقلابی ارائه میدهند یا این که نسبت به این مفاهیم نگاه بخشینگری دارند؟
من قبول ندارم که مردم تصویر درستی از اصول دارند اما نخبگان ندارند. من میگویم بخشی از نخبگان، زیادهخواه هستند و به همین سبب حاکمیت اصول را بر نمیتابند چراکه حاکمیت اصول، نقطه مقابل زیادهخواهی آنهاست. حاکمیت اصول نمیگذارد آنها در مسیر زیادهخواهی قرار بگیرند. از اینرو است که نخبگان یا به وادی بخشینگری میافتند یا این که خود را تنها مفسر اصول انقلابی میدانند. من برای این که همه حقوق جامعه را تامین کنم باید واقعا زحمت زیادی بکشم. تامین آزادی، عدالت، تضمین کرامت انسانی، توزیع عادلانه ثروت و... ازجمله وظایفی است که باید انجام بدهم. جمع اینها بسیار کار سختی است. بعضی نخبگان هستند که اصلا نمیخواهند جامعه در مسیر حقوق خود قرار بگیرد چون در صورت تحقق حقوق مردم نخبگان زیادهخواه فرصتی برای عرض اندام پیدا نمیکنند. بنابراین راه چاره برای این بخش از نخبگان این است که به تاویل و تفسیر روی بیاورند تا اصول در خدمت آنها قرار بگیرد. نه این که اصول برآنها حاکم باشد.
انتخابات مجلس در پیش است و کاندیداها هم شناخته شده هستند و جریانهای سیاسی هم حمایتهای خود را از نامزدها اعلام کردند و به فکر ارائه فهرستی از نامزدهای مورد حمایت در انتخابات آتی هستند. از طرف دیگر هم مردم هستند که باید تصمیم بگیرند. اگر بخواهیم برای ورود به مجلس کسانی انتخاب شوند که وفادار به آرمانهای انقلابی باشند به نظر شما وظیفه مردم و جریانهای سیاسی در این باره چیست؟
ببینید، الان در جامعه ما بخشی از جریانها براساس نوع نگاهشان به ارزشها، نگرانیهایی را در جامعه ایجاد میکنند. به این معنا خود ترویجکننده برخی از نگرانیها هستند. مثلا عنوان میکنند که مردم، در انتخابات شرکت کنید چون ممکن است آزادی تضعیف شود. در نقطه مقابل برخی دیگر میگویند برای جلوگیری از تضعیف دیانت و معنویت باید در انتخابات حضوری فعالانه داشت. من نمیخواهم بگویم ایجاد این دغدغهها کار باطلی است. شما نگرانیهایی به جامعه منتقل میکنید و از طریق اطلاعاتی که ارائه میدهید از جامعه میخواهید هنگام انتخابات، واکنش خودشان را نسبت به این بیمها و نگرانیها نشان بدهند. کسانی که با بخشینگری و تفاسیر شخصی بیگانه هستند به طور قطع و یقین در ایامی مثل انتخابات هم از آزادیهای مشروع دفاع خواهند کرد و هم ترویجدهنده معنویت و دیانت خواهند بود.
به عبارت دیگر این افراد نگاهی همهجانبه به اصول و آرمانهای انقلاب خواهند داشت. بنابراین شاخصههای انقلابیگری، اصرار و ابرام بر همه اصول و آرمانهای انقلابی است. حالا فرض کنید من انسان کمتوانی باشم و کفایت لازم را برای ارائه همه مفاهیم انقلابی نداشته باشم، اما در عین حال نسبت به برخی اباحهگریهایی که در سطح جامعه از سوی برخی ترویج میشود حساسیتهایی هم داشته باشم و مستندات این بیمبالاتیهای برخی نسبت به مفاهیم دینی را با ادله روشن و منطقی ارائه بدهم.
به گمان من حتی در چنین صورتی طرح چنین ادعاهایی مشکلی برای جامعه ایجاد نمیکند. یعنی این میزان انتقال نگرانی در جامعه موجب خواهد شد همان چیزی که به عنوان ضعف مطرح میشود با این اطلاعرسانی، جامعه درصدد رفع آن بربیاید، اما در آستانه انتخابات اگر به صورت کاذب جامعه را نگران کردیم این مساله خسارت بار است. جامعه نباید به صورت غیرمنطقی دچار اضطراب شود. چنین وضعی نهتنها باعث سازندگی نخواهد شد بلکه مخرب است. بویژه اگر با بازیهای سیاسی همراه باشد و آن چیزی که در عرصه سیاستورزیهای عرفی رایج است ما آن را در جامعه دینی خودمان ترویج کنیم. چنین موارد جامعه را به سمت دعواهای کاذب میکشاند و نخبگان را هم اصلاح نمیکند. چون نخبه فکر میکند رقیب او یک بازی سیاسی راه انداخته است و او هم برای جلوگیری از شدت تخریب وادار به واکنش میشود.
ما در آستانه برگزاری انتخابات مجلس و خبرگان با این موضوعات مواجه هستیم. یکی از این نمونهها تشویق مردم به ثبتنام گسترده است. این شیوه چه تاثیری به حال جامعه دارد؟ این کار هم جامعه را برای تشخیص دچار مشکل میکند و هم کار دستگاههای نظارتی را سخت میکند. از سویی دیگر افرادی به عنوان نامزد ثبتنام میکنند که برخی از آنها واقعا در چنین جایگاهی نیستند و توقعات کاذبی بین آنها ایجاد میشود. درحالی برخی از آنها در حد نمایندگی مردم نیستند و حتی حضور اینها به عنوان نامزد باعث خواهد شد فردای انتخابات، این افراد خودشان را متفاوت از دیگر مردم بدانند. چرا باید چنین وضعی پیش بیاید که با تشویق این افراد برای نامزد شدن، نقش سیاهی لشگر را ایفا کنند و از این طریق لطمهای به آنان وارد شود. این مساله چیزی هم عاید جامعه نخواهد کرد. استفاده از چنین شیوههایی مناسب نیست.
طرح موضوعاتی مثل بحث شورایی شدن رهبری از سوی برخی در آستانه انتخابات تا چه اندازه میتواند برای جامعه سازنده باشد؟ مسالهای که حتی این افراد هم خودشان به آن اعتقاد ندارند و فقط درصدد ایجاد یک صف بندی کاذب در جامعه هستند. طبیعتا طرف مقابل در مقام واکنش، به ترفندهای دیگری متوسل میشود که زیبنده جامعه نیست. ضمن این که در قانون اساسی ابهامی در این زمینه وجود ندارد و طرح این موضوعات چیزی جز تشویش اذهان عمومی به بار نخواهد آورد.
امروز در مدیریت شورایی شهرداری هم برخی معقتدند استفاده از این شهرداری مشکلاتی برای جامعه ایجاد کرده است. در برخی مواقع حتی تصمیمگیری به صورت شورایی هم مشکلاتی را در جامعه پدید خواهد آورد و باید یک نفر تصمیم قاطع در این زمینه بگیرد. بنابراین وارد کردن سیاست بازیهای عرفی که قرار بود بعد از انقلاب اسلامی نادیده گرفته شود و انقلابیون شیوههای متفاوتی از سیاست بازیهای متداول در پیش بگیرند الان مورد استفاده برخی قرار گرفته است. سیاستورزی براساس باورهای اصولی و متکی به مفاهیم انقلابی باید یکی از شاخصههای نمایندگان و چهرههای سیاسی انقلابی باشد.
همچنین تقسیم و تفکیک جریانها و فعالان سیاسی به دو طیف تندرو و میانهرو و تشویق مردم به رای دادن به جریان میانهرو و ایجاد هراس در بین جامعه در صورت در دست گرفتن قدرت از سوی تندروها هم از دیگر شیوههای نادرستی است که باعث آشفتگی در بین مردم خواهد شد. به عبارت دیگر بدنام کردن رقبای سیاسی را باید یکی از روشهای مغایر با اصول و آرمانهای انقلابی دانست. به نظر من استفاده از چنین شیوههایی برای تخریب رقبای سیاسی حتی ممکن است در شورای نگهبان هم ایجاد نگرانی بکند که آن هم کار پسندیدهای نیست. بنابراین اگر میخواهیم براساس اصول و معیارها حرکت کنیم باید التهابها و نگرانیها را کاهش دهیم تا به جای ترویج نگرانی، آگاهی درست و اطلاعرسانی شفاف و مستند و مستدل گسترش پیدا کند.
تقویت انقلاب در مسیرتحکیم مبانی
اگر میخواهیم انقلابی بمانیم باید در مسیر تحکیم و تقویت مبانی بدون این که اصول را تحتتاثیر ذهن خودمان قرار بدهیم حرکت کنیم. اگر این شیوه را در پیش گرفتیم فردی هستیم که به مفاهیم و آرمانهای انقلابی پایبندیم ولی اگر قرار باشد هر کدام با برداشت خودمان وارد این عرصه بشویم هر روز باید با انقلاب جدیدی مواجه شویم.
اصول اولیه انقلاب و صفبندی با استکبار
اصول اولیه انقلاب اسلامی اصولی است که با فطرت انسانها مانند عدم پذیرش ظلم و صفبندی داشتن در برابر استکبار عجین است و در اسلام یکی از اصول پررنگ به شمار می رود . عدالت ،آزادی ، عزت مندی و توجه به کرامت انسانی از دیگر اصولی است که با فطرت انسانی مانوس است.
فتاح غلامی
سیاسی
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد