سپاسگزاری؛ دریچه‌ای به سوی خوشبختی

روحیه خوبی دارد. همه اطرافیان دوستش دارند و کسی نیست که از او گله‌گذاری کند. در هر جا که حضور یابد آرام جان دیگران می‌شود و به همه دلگرمی می‌دهد. زندگی‌اش روز به روز پیشرفت کرده و همچنان به آرزوهای بزرگ می‌اندیشد، چون او فردی شکرگزار است.
کد خبر: ۸۸۰۱۱۳
سپاسگزاری؛ دریچه‌ای به سوی خوشبختی

به گزارش جام جم آنلاین،صبح که از خواب بلند می‌شود و بعد از نماز به همراه خانواده بر سر سفره صبحانه می‌نشیند حتما حرفی خوشحال‌کننده به خانواده‌اش می‌گوید تا به نحوی آنها را شاد کرده باشد.

صبحانه‌اش را که می‌خورد از مادر تشکر می‌کند و پس از آن با یک خداحافظی گرم و مهربانانه، خانه را به مقصد دانشگاه ترک می‌کند.

در راه به هر چیز زیبایی که مایه انبساط خاطرش می‌شود نگاهی ویژه می‌اندازد و بابت دیدن آن خدا را شکر می‌کند.

او درخت کاج روبه‌روی خانه‌شان را دوست دارد. به همین دلیل نخستین چیزی که هر روز به‌خاطر آن شکرگزاری می‌کند همان درخت بزرگ و کهنسال است.

پس از آن نعمت‌های سزاوار شکرگزاری یکی یکی شروع می‌شود؛ کیوسک روزنامه‌فروشی نزدیک خانه که او می‌تواند نگاهی به سرخط خبرهایش بیندازد، ایستگاه اتوبوسی که به خانه نزدیک است.

مسافران هر روزه‌ای که به چهره‌هایی آشنا تبدیل شده‌اند و برای او همسفران مهربان محسوب می‌شوند، دانشگاه باصفایی که به آن قدم می‌گذارد، همکلاسی‌های خوب و اساتید دلسوز که تلمذ آنها برای او افتخاری ابدی است.

شغل نیمه وقتی که چند ساعت بعد از دانشگاهش را پر می‌کند و با برنامه‌های دانشگاهی‌اش جور است، همکارانی که از او باتجربه‌ترند و می‌تواند از دانسته‌هایشان استفاده کند و دریافت حقوقی که هر چند ناچیز باشد برای او کافی است. اینها همه مایه شکرگزاری اویند.

او به‌طور کلی فردی شاکر و قدردان است. هر نعمتی که حس می‌کند زیرلب شکری می‌کند و هیچ محبتی را که دیگران به او می‌کنند، بی‌پاسخ نمی‌گذارد.

اگر دوستی حتی در دنیای مجازی برای او پیغامی بگذارد او در دنیای واقعی سپاسگزاری می‌کند تا به آن دوست یادآوری کند که بیش از یک نام در عالم سایبر برای او ارزش دارد.

روز تولد تمام دوستانش را به‌خاطردارد و به آنها تبریک می‌گوید. روز معلم را به تمام اساتید جدید و قدیمی‌اش شادباش می‌گوید تا از طریق این کار کوچک از محبت‌هایی که آنها در حقش کرده‌اند تشکری کرده باشد.

نگاهی دقیق به زندگی‌اش می‌اندازم. پدر و مادر او مردمانی شریفند و هیچ‌کدام سواد خواندن و نوشتن ندارند.

چهار برادر بزرگ او هیچ‌کدام بالاتر از سیکل نخوانده‌اند. با این حال این مرد جوان توانسته در همان خانواده دیپلم بگیرد، وارد دانشگاه دولتی شود و بهترین رشته را بخواند، با بهترین نمرات فارغ‌التحصیل شود و پس از آن آزمون کارشناسی ارشد را با موفقیت پشت‌سر بگذارند.

در دوره‌ای چشمانش به نوعی ناراحتی ناشناخته مبتلا شد، به طوری که پزشکان همگی برای او عمل جراحی با نتیجه‌ای نامعلوم را تجویز کردند، اما او با حفظ روحیه و انجام درمان‌های ساده‌تر توانست دوباره بعد از یک سال به سلامتی سابق دست یابد.

در حال حاضر دانشجوی ارشد است و در عین حال در شرکتی نیمه‌وقت کار می‌کند. از روزی که پا به این شرکت گذاشته نظر مدیرش را جلب کرده و چند مرتبه ترفیع گرفته است.

معمولاً چنین افرادی حسودانی دور و بر دارند، اما رفتار فوق‌العاده او جایی برای دشمنی هیچ‌کس باقی نگذاشته و تقریباً همه او را دوست دارند.

در دانشگاه هم جزو دانشجویان ممتاز است و اساتید او را برای پروژه‌های مهم در نظر گرفته‌اند.

سختکوشی و شاکر بودن را با هم آمیخته و از آنها معجونی در راه موفقیت ساخته که صددرصد هدایت‌کننده وی به سمت خوشبختی‌اند. او همچون خورشیدی تابان می‌درخشد و دیگران را هم از نور و گرمای وجود خود بهره‌مند می‌کند.

اما به‌راستی من تا چه اندازه به او شباهت دارم؟ او از صبح تا شب بابت هر چیزی که می‌بیند وحس می‌کند خداوند را سپاسگزاری می‌کند و محبت هیچ‌کسی را بی‌جواب نمی‌گذارد.

در حالی که من به همین تعداد دفعه غر می‌زنم و شکایت می‌کنم. هر بار که فردی را از خودم خوشبخت‌تر و موفق‌تر می‌بینم به زمین و زمان گلایه می‌کنم و فریاد از بی‌عدالتی سر می‌دهم.

حال با خود می‌اندیشم اگر من در همان خانواده به دنیا آمده بودم و فقر را با گوشت و پوست حس می‌کردم چه سرنوشتی پیدا می‌کردم؟ چقدر با آینده‌ای که او برای خود رقم می‌زد نزدیک می‌شدم؟

مطمئناً من هم مانند برادران او شرایطی متناسب با همان وضعیت را پیدامی کردم در حالی که او با شکرگزاری توانسته بهترین زندگی را در زمان حال و آینده برای خود رقم بزند و چیزی جز شادی و نشاط را مهمان درون و بیرون خود نکند.

گویی غم و ملال برای حضور به سرزمین او مجوز پیدا نمی‌کند و تنها خوبی‌ها و پیشرفت‌ها هستند که می‌توانند از خدمت‌رسانی به ترقی او افتخار کنند.

به گذشته، حال و آینده‌اش نگاه می‌کنم و لحظه لحظه بهتر درک می‌کنم که او چرا توانسته خوشبختی و موفقیت را از آن زندگی‌اش کند.

من دیگر نمی‌خواهم ناسپاس باشم و نعمات خداوند را کفران کنم. از این لحظه به بعد به هر چیزی که نگاه بیندازم لطف آن را در قلبم حس می‌کنم و با لبخندی بر لب بابت آن شکر می‌گزارم.

دیگر هیچ محبت و لطفی را که دوست و غریبه در حقم روا کند بی‌پاسخ نمی‌گذارم. من از این به بعد فردی شاکرم و زندگی‌ام را در جهت رشد و ترقی قرار می‌دهم.

سارا آذرخش

ضمیمه چاردیواری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها