مجموعه‌های تلویزیونی و 3 دهه تلاش برای روایت تاریخ انقلاب

تصویر روزهای التهاب

مناسبت‌های مختلف تاریخی همواره مورد توجه برنامه‌سازان سیما قرار داشته که بخش مهمی از تولیدات شبکه‌های مختلف را شامل می‌شود و دهه فجر یکی از مهم‌ترین آنها به حساب می‌آید؛ دهه‌ای که انقلاب اسلامی نام نهاده شده و همه ساله جشن‌هایی تحت عنوان جشن‌های انقلاب در سراسر کشور برگزار می‌شود.
کد خبر: ۸۷۹۴۰۷
تصویر روزهای التهاب

به گزارش جام جم سیما،در این دهه که از 12 بهمن آغاز و در 22 بهمن به اتمام می‌رسد، جشنواره‌های مختلف فرهنگی نظیر جشنواره فیلم، تئاتر و موسیقی برگزار می‌شود که شبکه‌های تلویزیونی هم به پوشش آنها می‌پردازند.

در کنار اینها تلویزیون برای این ایام نیاز به خوراک مناسبی دارد تا مخاطبان خود را پای گیرنده‌ها بنشاند.

به همین دلیل هم از همان ابتدای دهه 60 که جنگ تحمیلی آغاز شده بود، دو شبکه وقت سیما مبادرت به تولید و نمایش مجموعه‌های تلویزیونی در کنار اندک فیلم‌های سینمایی می‌کردند.

در مجموعه‌های ساخته شده در این سال‌ها که عموما هم با بودجه‌های اندک تولید می‌شد، محوریت داستان با شخصیت‌هایی به اصطلاح طاغوتی بود که در واپسین روزهای حکومت شاهنشاهی به دنبال راهی برای گریز می‌گشتند یا برای بازگشت به قدرت دست به کار چیدن توطئه‌هایی تازه می‌شدند.

کارهایی که در قیاس با آثار امروزی، ضعیف و باکیفیت پایین که به نظر می‌رسد بخوبی غبار زمان روی آن نشسته است.

شاه‌دزد به کارگردانی احمد نجیب‌زاده ازجمله آنهاست که داستان زن و شوهر سودجو و فرصت‌طلبی است که با گول زدن عده‌ای از رجال رژیم سابق، ثروتمند شده و قصد فرار از کشور دارند، اما سرانجام لو می‌روند و دستگیر می‌شوند.

سروش خلیلی، مهین شهابی، نعمت‌الله گرجی و کیومرث ملک مطیعی ازجمله بازیگران آن هستند. شاه‌دزد با توجه به مضمون تا حدودی کمیکش بشدت مورد توجه مردم قرار گرفت و بازیگرانش هم به شهرت زیادی دست پیدا کردند.

موفقیت این مجموعه، احمد نجیب‌زاده را به صرافت ساخت کاری دیگر با استفاده از همان بازیگران با نام اشک تمساح انداخت که یک سال بعد روی آنتن رفت.

داستان این مجموعه داستان مردی به نام فضایلی است که با چند سخنرانی و مصاحبه مطبوعاتی خود را چهره‌ای انقلابی معرفی کرده و به عنوان سرپرست سازمانی دولتی منصوب می‌شود.

در این میان مدیرکل حسابداری با نام شاهدوست از این انتصاب وحشت کرده و سعی می‌کند از دست او فرار کند.

اشک تمساح هم در مواجهه با مخاطبان نمره قبولی گرفته و مورد توجه قشرهای گوناگون جامعه قرار گرفت.

طبل توخالی دیگر مجموعه موفق نیمه اول دهه 60 با محوریت انقلاب است که مضمون طنزآمیزش نیز به موفقیت آن کمک شایانی کرد.

طبل توخالی روایتی طنزآمیز از گروهی سلطنت‌طلب متوهم و جاه‌طلب است که همچنان به دنبال بازگشت سلطنت به ایران هستند.

پس از فاصله گرفتن از روزهای پیروزی انقلاب به مرور نویسندگان و کارگردان‌ها به سراغ مضامین متفاوت تری رفته و دست به کار تولید آثاری جذاب تر شدند.

برای مثال می‌توان به مجموعه تلویزیونی رعنا ساخته داوود میرباقری اشاره کرد که در ابتدای دهه 70 ساخته شد و در سال‌های بعد نیز چند بار روی آنتن شبکه‌های مختلف سیما رفت و مورد توجه مخاطبان هم قرار گرفت.

میرباقری در رعنا ‌سراغ روزهای ملتهب منتهی به پیروزی انقلاب رفته و قصه پرپیچ و خم خانواده‌ای را در بستر آن روایت کرده است.

رعنا زن میانسال و در آستانه مرگ است که فکر می‌کند فرزندش گم شده و یک روز بازمی‌گردد، اما این در حالی است که او در یکی از درگیری‌ها تیر خورده و شهید شده است.

شخصیت برادر رعنا یکی از بهترین ضدقهرمان‌های این دسته آثار است که لایه‌های درونی بسیار دارد.

از سوی دیگر به انقلابی جوانی با بازی درخشان پرویز پرستویی برمی‌خوریم که رفیق پسر رعنا بوده و با وارد شدن به زندگی این خانواده ماجراهایی را شکل می‌دهد.

فیلمنامه خوب همراه با دیالوگ‌های درخشان میرباقری در کنار بازی‌های یکدست گروه بازیگران، رعنا را به یکی از بهترین آثار مرتبط با انقلاب اسلامی تبدیل کرده است.

پنجاه و سه نفر ساخته یوسف سیدمهدوی ازجمله آثار خوش ساخت و تماشایی در این رابطه است که درباره گروهی سیاسی ـ مذهبی است که اسناد مهمی را از وزارت خارجه به دست می‌آورند و ساواک نیز برای به دست آوردن آن دست به تلاشی همه‌جانبه می‌زند.

در این میان فردی معمولی که چندان شناختی هم از انقلاب و گروه‌های سیاسی ندارد، ناخواسته وارد این معرکه می‌شود.

قاسم سیف، عنایت بخشی، فریبرز سمندپور و اردلان شجاع کاوه از دیگر بازیگران این مجموعه تلویزیونی هستند که ساختار خوب و منسجمی داشته و در روایت قصه خود دچار لکنت نیست.

به موازات این قبیل مجموعه‌ها، گروه کودک و نوجوان نیز به تولید آثاری با محتوای انقلابی دست زد. برای نمونه می‌توان به ایستگاه آخر اشاره کرد که در آن جمعی از بازیگران شناخته شده سینما و تلویزیون همچون سیامک اطلسی و فیروز بهجت محمدی به ایفای نقش پرداخته‌اند.

داستان آن نیز در رابطه با قطاری است که قرار است به‌دست عوامل رژیم روی پل منفجر و تقصیر آن به گردن انقلابیون گذاشته شود، اما مردم سرانجام جلوی اجرای این نقشه شوم را می‌گیرند که طی آن راننده قطار نیز کشته می‌شود.

سری برنامه‌های چاق و لاغر نیز برای کودکان و نوجوانان آن سال‌ها بسیار خاطره‌انگیز بوده و ماجراهای این دو که هر بار دست به خرابکاری‌هایی شیرین می‌زدند عموما در دهه فجر روی آنتن می‌رفت.

در سال‌های بعد این قبیل مجموعه‌ها سروشکل حرفه‌ای‌تری به خود گرفت و بعضا دارای قصه‌های پرتحرک‌تری در رابطه با مبارزان انقلابی بود.

برای نمونه می‌توان به مجموعه میعاد در سپیده‌دم ساخته سعید سلطانی با بازی مجید مظفری، محمود عزیزی، شهره سلطانی و جمشید جهان‌زاده اشاره کرد که وجه حادثه‌ای آن چربش بیشتری داشته است.

سلطانی بحث حضور صهیونیست‌ها در ایران نیمه دهه 50 را در این مجموعه پیش کشیده و آن را به حوادث انقلاب ایران در دل خانواده‌ای سنتی گره زده است.

در این بین عشق میان دو جوان انقلابی داستان هم به خوبی در تاروپود آن تنیده شده و بر جذابیت‌های آن افزوده است.

در کنار پیچیدگی‌های داستان باید به بازی‌های روان بازیگران آن بخصوص مظفری و جهان‌زاده در دو قطب خیر و شر اشاره کرد که از نقاط قوت این مجموعه به حساب می‌آید.

یک فرار بزرگ

محمدحسین لطیفی هم در مجموعه تلویزیونی فرار بزرگ به سبک آثار اوایل دهه 60 عمل کرده و قصه‌ای کمدی با شخصیت‌هایی اغراق شده را به تصویر کشیده تا از رهگذر آن لحظات مفرحی را برای مخاطبان خویش خلق کند.

در روزهای پایانی حکومت شاهنشاهی گروهی از سران نظامی و سیاسی کشور گردهم جمع شده تا فکری برای وضعیت خطرناک خود کنند. به موازات آن با دانشجوی پزشکی جوانی با بازی پوریا پورسرخ همراه می‌شویم که با وجود آن که خانواده‌اش از خاندان سلطنتی به حساب می‌آیند، با انقلاب و مردم همراه شده است.

بازی‌های درخشان سعید امیرسلیمانی، شهره لرستانی و زنده‌یاد رضا سعیدی در کنار جواد رضویان در نقش راننده آمبولانس قبرستان، از نقاط قوت کار به حساب می‌آید که لحظات شادی را برای مخاطبان خود به وجود آورده‌اند.

بخصوص سعید امیرسلیمانی که با چند بار مرده و زنده‌شدنش به فضای فانتزی داستان جلوه خاصی بخشیده است.

پس از آن در دهه 80 نیز مجموعه‌های مختلفی با مضامین انقلابی روی آنتن شبکه‌های تلویزیونی رفت که برخی از آنها در ذهن مخاطبان ماندگار شد.

یک مشت پر عقاب به کارگردانی اصغر هاشمی بدون شک یکی از موفق‌ترین این آثار در دهه فوق به حساب می‌آید؛ یک ملودرام خانوادگی که با قتل دختر خانواده به دست یک مستشار آمریکایی به یک اثر جنایی ـ معمایی تبدیل می‌شود و پایان تلخی را هم برای قهرمان‌هایش رقم می‌زند.

حضور حامد بهداد، رضا کیانیان، علیرضا خمسه، پرویز پورحسینی و احمد آقالو در یک مشت پر عقاب به کیفیت کلی کار کمک شایانی کرده و شور و حال بیشتری به قصه آن بخشیده است.

از نکات حاشیه‌ای این مجموعه می‌توان به جایگزینی پورحسینی به جای آقالو در اواخر کار اشاره کرد که به واسطه فوت ناگهانی آقالو صورت گرفته است.

ارمغان تاریکی به کارگردانی جلیل سامان که دهه فجر 89 برای نخستین بار روی آنتن شبکه سوم سیما رفت، بدون شک یکی از شاخص‌ترین مجموعه‌های انقلابی تلویزیون در بیش از سه دهه‌ای که از انقلاب گذشته به حساب می‌آید.

سامان در این مجموعه سراغ ماه‌های ابتدایی پس از انقلاب رفته و به فعالیت‌های گروهک تروریستی منافقین پرداخته است.

مجید دانشجوی رشته عکاسی است که شناختی هم از سیاست نداشته و فقط در دنیای عکس به سر می‌برد به واسطه علاقه‌اش به مهری (هم‌دانشگاهی‌اش) وارد بازی خطرناک منافقین شده و ماجراهای تلخی را از سر می‌گذراند.

در واقع مجید نماینده افرادی است که به شکل‌های مختلف در دام این گروهک گرفتار شده و تاوان سختی را هم پرداخته‌اند.

او فقط یک عاشق است که ناخواسته و برای اثبات علاقه‌اش به دختر وارد این فضا شده و به همین دلیل هم خیلی زود از این حلقه خارج می‌شود.

لایه‌های مختلف طراحی‌شده برای این شخصیت بخوبی مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌دهد و با فراز و نشیب‌هایش همراه می‌سازد.

در طرف دیگر ماجرا شخصیت‌هایی قرار دارند که منفی بوده و در برابر مجید به عنوان قهرمان داستان قدعلم می‌کنند. مهری نمونه کامل یک دانشجوی سیاست‌زده چپی است که در تزهای سیاسی این گروهک غوطه‌ور شده و کاملا فردیت خود را از دست داده است.

سامان در ارمغان تاریکی شخصیت‌های درخشانی را در دو قطب خیر و شر خلق کرده که از تقابل با آنها درام شکل می‌گیرد و قوام پیدا می‌کند بی‌آن که اغراق چندانی صورت گیرد.

در عین حال نمی‌توان از بازی‌های یکدست بازیگران آن شامل آرش مجیدی، لیلا زارع، سودابه بیضایی و امیر آقایی هم به‌سادگی عبور کرد که نقشی کلیدی در جان بخشیدن به شخصیت‌ها داشته‌اند.

در کنار آن باید به طراحی صحنه فوق‌العاده کار هم اشاره کرد که بخوبی فضای اواخر دهه 50 و ابتدای دهه 60 را بازسازی کرده است.

شب می‌گذرد

«شب می‌گذرد» ساخته راما قویدل هم که بارها از شبکه‌های مختلف در این ایام پخش شده از دیگر نمونه‌های شاخص در این رابطه است که قصه جذاب و پرشخصیتی دارد.

قویدل در نگارش فیلمنامه این مجموعه از تعدادی داستانک بهره گرفته که به وسیله چند شخصیت به یکدیگر گره خورده و داستان را با ریتمی قابل قبول پیش می‌برند.

از پدر و پسر پزشک انقلابی گرفته تا جوانی به نام فرید که به دنبال یافتن آدرسی از پدرش به رئیس اداره ساواک شهر کوچکشان رسیده و سرخورده و پریشان به زندگی گذشته‌اش بازمی‌گردد.

در این بین آرایشگر قدیمی شهر هم پس از سال‌ها تبعید به قصد انتقام از قاضی شهر که دخترش را از او جدا کرده، وارد میدان شده و قصه «شب می‌گذرد» را به سمت خود می‌کشاند.

«شب می‌گذرد» با توجه به تعدد شخصیت‌ها نیاز به بازیگرانی داشته که بتوانند گلیم داستان را از آب بیرون کشیده و به آن جان تازه‌ای ببخشند.

کاری که با حضور بازیگرانی همچون مجید مظفری، فرخ نعمتی، سیروس گرجستانی و کوروش تهامی به خوبی صورت گرفته است.

مجید جوانمرد و محمدعلی باشه آهنگر هم در مجموعه «تا صبح» قصه‌ای مبتنی بر چند خانواده انقلابی را روایت کرده که هر یک در مسیر انقلاب با ماجراهایی مواجه می‌شوند.

برای مثال می‌توان به زنی مبارز اشاره کرد که همسرش در زندان شهید شده و خود نیز پس از سال‌ها آزاد می‌شود در حالی که جز یک مادر بیمار دیگر اثری از خانواده‌اش نیست.

تلخی حاکم بر داستان به گونه‌ای است که به عمق جان مخاطبان نشسته و جایی گوشه ذهنشان جا خوش می‌کند.

در کنار آن می‌توان به مجموعه تلویزیونی چه کسی به سرهنگ شلیک کرد ساخته جواد اردکانی اشاره کرد که به داستان سرهنگ جهان بین می‌پردازد که مامور رسیدگی به تخلفات مالی مدیران رژیم پهلوی شده و در یک سوء قصد به قتل می‌رسد.

در این میان تنها دخترش به دنبال کشف راز قتل پدر شده و همراه با دوست انقلابی‌اش قدم در راهی سخت و خطرناک می‌گذارد.

سمیرا سیاح بخوبی توانسته شکنندگی این دختر جوان را با ظرافت خاصی ایفا و مخاطبان را به همذات‌پنداری با خویش وادار کند.

ششمین نفر

ششمین نفر هم یکی از مجموعه‌های انقلابی سال‌های اخیر است که از قصه‌ای جذاب و کارگردانی پخته‌ای برخوردار است.

سرهنگی از اداره شهربانی به شکل مشکوکی به قتل می‌رسد و حال سرگرد ادیب آسایش(پسرش)که در شهربانی مشغول به کار است به دنبال سرنخ‌هایی برای کشف معمای قتل پدرش است که در این بین درگیر ماجراهای مربوط به خانواده نامزدش می‌شود.

تم اصلی فیلمنامه ششمین نفر که براساس خیانت شکل گرفته، مهم‌ترین عامل موفقیت آن است که بخوبی در طول کار گسترش یافته و موتور حرکت داستان لقب گرفته است.

نویسندگان فیلمنامه روی این تم بخوبی مانور و تعلیق حاصل از آن را به مخاطبانشان هدیه داده‌اند که ظاهرا به مذاق آنها نیز خوش نشسته است.

قتل سرهنگ که اطلاعات مهمی را در اختیار داشته از یک سو و پیگیری‌های ادیب برای یافتن قاتل پدرش از سوی دیگر درامی قوی را شکل داده که ضلع دیگر آن را نامزد ادیب (مریم) و خانواده‌اش تشکیل می‌دهند که بخوبی به داستان اصلی وصل شده‌اند.

در کنار ادیب باید به قریب اشاره کرد که به عنوان یک ضد قهرمان پرداخت فوق‌العاده‌ای داشته و چندوجهی بودنش به بهترین شکل از کار درآمده است.

بخش مهمی از تعلیق حاکم بر کار هم برعهده اوست که ماجرا را بخوبی پیش می‌برد. شائبه نفوذی بودن او که در کشته شدن برادر مریم و بقیه گروه دست داشته برگ برنده اوست که در آخر هویت واقعی‌اش را فاش می‌کند.

انتخاب پولاد کیمیایی و نرگس محمدی برای ایفای نقش‌های ادیب و مریم، انتخاب‌های چندان مناسبی نبوده و به اصطلاح شیمی آنها به یکدیگر نمی‌خورد که این امر لطماتی هم به پیکره کار وارد کرده است.

سال گذشته نیز در دهه فجر شبکه دو سیما اقدام به پخش مجموعه‌ای با عنوان حانیه به کارگردانی جلال دهقانی اشکذری کرد.

حانیه داستان ستوان سعید اسحاقی است که برای خدمت به یزد منتقل شده و پس از آشنایی با سرهنگ و دخترش برای تدریس زبان انگلیسی وارد خانه آنها می‌شود.

این در حالی است که پس از سکونت در خانه سیدجعفر (بازاری انقلابی) به حانیه علامند می‌شود. قصه‌ای آشنا و درعین حال جذاب که قابلیت ارتباط با مخاطب را داشته، اما به اصطلاح دیر راه افتاده و چرخ‌های آن به کندی حرکت می‌کند.

در قسمت‌های نخست فصل معرفی شخصیت‌های اصلی همچون سرهنگ، سید جعفر، سعید، حانیه و آفاق مفصل برگزار شده و کار را از ریتم انداخته که آثارش را در قسمت‌های بعدی نیز کاملا مشاهده می‌کنیم.

در حقیقت اشکذری که تجربه کارگردانی در سینما را هم دارد، به 13قسمتی بودن این مجموعه توجه چندانی نشان نداده و از این ناحیه به کار لطمه وارد کرده است.

سعید اسحاقی به عنوان یک افسر شهربانی که وارد محیطی غریبه شده، پرداختی متقاعدکننده داشته و به باور مخاطبانش می‌نشیند.

علاقه او به حانیه نیز با توجه به خصوصیات اخلاقی‌اش، پذیرفتنی بوده و اغراق‌شده به نظر نمی‌رسد. دهقانی اشکذری که خود اصالتی یزدی دارد به خوبی از معماری و فضای سنتی این شهر برای پیشبرد داستان و بستن کادرهای تماشایی بهره گرفته و ظرفیت بالقوه موجود در چنین فضاهایی را به رخ مخاطبان خویش کشیده است.

او در انتخاب بازیگران نیز تلاش زیادی به خرج داده که فقط در جاهایی که از کلیشه‌ها گریخته، موفق بوده است.

برای مثال می‌توان به بازی بشدت کنترل شده عباس غزالی با آن سبک بازی بیرونی‌اش در نقش ستوان سعید اسحاقی و سیما خضرآبادی در نقش حانیه اشاره کرد.

در نقطه مقابل محمد کاسبی، جعفر دهقان و رزیتا غفاری قرار دارند که از کلیشه‌ها در ایفای نقش خویش بیشترین بهره را گرفته‌اند و نتیجه کارشان به همین دلیل رضایتبخش نبوده است.

در کنار این مجموعه‌های تلویزیونی، شبکه‌های مختلف همه ساله اقدام به پخش چند فیلم سینمایی بخصوص از محصولات دهه 1360 سینمای ایران با درونمایه انقلابی می‌کنند که از شاخص ترین آنها می‌توان به ترن ساخته امیر قویدل، شکار به کارگردانی مجید جوانمرد و سناتور ساخته مهدی صباغ‌زاده اشاره کرد.

محمد جلیلوند

ضمیمه قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها