چگونه فرزندانی اقتصاددان و صرفه‌جو تربیت کنیم؟

دو‌ دو تا چهارتای زندگی از کودکی

روزهای پایانی ماه است و به همین دلیل بیشتر همکارانش خوشحال‌اند. یکی می‌گوید به محض این که حقوقم را بگیرم می‌روم و طلب سوپر سر کوچه و میوه‌فروش آشنایم را می‌دهم تا بتوانم از هفته بعد دوباره جنس نسیه بخرم. دیگری می‌گوید سرماه که کرایه خانه‌ام را بدهم باید حساب کنم ببینم چقدر برایم می‌ماند و تا چند روز می‌توانم روی پول‌های خود حساب کنم. سومی چندان خوشحال نیست، زیرا می‌داند همسرش از قبل برای حقوق او نقشه‌های آنچنانی کشیده است.
کد خبر: ۸۶۹۰۷۶

اما وضع او مانند همکارانش نیست. او از دوران کودکی در خانواده‌ای اقتصاددان رشد کرده و مفاهیم برنامه‌ریزی مالی و تقسیم‌بندی پول برای جزئیات زندگی در وجودش نهادینه شده است. پدرومادر از همان ابتدا که به او پول توجیبی می‌دادند، آموزش راجع به چگونگی خرج کردن آن پول را هم به وی شروع کردند و فرزند خود را با ارزش پول و نقشی که در زندگی آینده او می‌تواند ایفا کند، آشنا کردند. او از همان دوران بچگی یادگرفته بود چگونه صرفه‌جویی کند و از طریق جمع کردن مخارج و هزینه‌ها، آخر ماه مبلغی پول کنار بگذارد. جمع کردن همان پول‌های باقی مانده باعث می‌شد او بتواند هرچند وقت یک بار وسیله بزرگ‌تری بخرد و از تهیه آن با دسترنج خود لذت ببرد.

او اکنون یک کارمند با حقوقی تقریبا متوسط است. اما اصولی که در دوران کودکی آموخت کمکش کرده تا بتواند یک زندگی آبرومند برای خود و خانواده‌اش فراهم آورد و همواره آن‌قدر پس‌انداز داشته باشد که حتی اگر سه ماه پرداخت حقوقش عقب بیفتد مانند همکارانش هراس نداشته باشد.

اما پدرومادر او چه کار کرده‌اند که توانستند از او فردی اقتصادی بسازند؟ به راستی چگونه می‌توان فرزندان را با مفاهیم اصلی پول و اقتصاد آشنا کرد؟

پدر و مادر اقتصاددان

به گفته فریبا احمدی‌خطیر، کارشناس ارشد مشاوره خانواده، فرزندان درس اقتصاد را مانند هرچیز دیگری نخست از والدین خود یاد می‌گیرند. پدرومادری که ولخرج و اهل بریزوبپاش شدید باشند، فرزندی مانند خود بار می‌آورند، اما والدینی که با مفاهیم اقتصاد آشنا باشند به‌راحتی می‌توانند این اصول را در وجود فرزند خود نهادینه کنند. آرزو با افتخار تعریف می‌کرد: «درآمد پدر من بالاست و ما ترجیح می‌دهیم تمام آن را خرج کنیم و اهل پس‌انداز نیستیم. بهترین مهمانی‌ها را می‌دهیم و گرانقیمت‌ترین لباس‌ها را به تن می‌کنیم و این روش را بهترین شیوه می‌دانیم. ما مستاجریم و ترجیح می‌دهیم به جای پس‌اندازکردن و سخت گرفتن به خود برای خرید خانه، زندگی را خوش بگذرانیم». او این رویه را از والدین خود دیده بود و لذت سریع و کوتاه‌مدت زیر دندانش مزه کرده بود. به همین دلیل ترجیح می‌داد همان روال را طی کند. اما این وضعیت چندان ادامه نیافت و با بالارفتن مبالغ اجاره‌بها، آرزو و خانواده‌اش هم مجبورشدند کمی اقتصادی رفتار کنند.

از آن سو والدینی هم هستند که یک عمر قناعت سنگین را به فرزندان خود یاد می‌دهند بی‌آن‌که از این صرفه‌جویی شدید هدفی داشته باشند. این رویه والدین اقتصاددان نیست. آنها تلاش و کوشش می‌کنند تا درآمدی قابل قبول داشته باشند، زندگی را به نحوی زیرکانه بودجه‌بندی می‌کنند تا دخل و خرجشان جور شود و بتوانند مبلغی را پس‌اندازکنند. درنهایت آن پس‌انداز را سرمایه‌گذاری می‌کنند یا به خرید خانه و سایر اموال بزرگ خانواده اختصاص می‌دهند. فرزندی که در این خانه رشد کند به‌راحتی درس اقتصاد را می‌آموزد و می‌تواند آینده‌ای روشن برای خود بسازد.

رابطه تلاش و درآمد

خیلی از نوجوانان این موضوع را نمی‌دانند که به طورطبیعی و معقول، دارایی هرکس مطابق با تلاش و کوشش اوست. هر فرد باید ابتدا اهداف اقتصادی درست داشته باشد، بنابه هدف خود به تلاش و کوشش بپردازد، شغلی مناسب پیدا کند، اگر درآمد بالا می‌خواهد مهارت‌هایش را افزایش دهد و بر مقدار تلاش‌هایش بیفزاید، به درآمدهایی مانند نوشتن کتاب یا طراحی نرم‌افزار و عرضه آن به بازار بپردازد، درآمدش را بودجه‌بندی کند تا دست آخر بتواند بالاترین مبلغ ممکن را پس‌انداز کند و آن را به دارایی خود تبدیل کند. خوب، این روش پیچیده مستلزم تلاش و صبوری است. اما در هرصورت، ثروتمندشدن از طریق برنامه‌ریزی درست و پشتکار امری شدنی است. این درحالی است که بسیاری از نوجوانان از این مساله آگاه نیستند و کسب پول و سرمایه را امری تصادفی و شانسی می‌پندارند. والدین باید خودشان راجع به این مفهوم اطلاعات پیداکنند و آن‌ها را به فرزندان خود بیاموزند.

آموزش بودجه‌بندی

بهزاد و مرجان زن و شوهری کارمند هستند. آنها دو دختر نوجوان دارند که مانند جوانان در آن سن خواسته‌های خود را دارند. یک روز مرجان دخترانش را صدازد و به آنها گفت: «ببینید حقوق پدرتان و من دقیقا این مبلغ است. ما باید با این مبلغ اجاره خانه بدهیم و به طور متوسط این رقم را خرج خورد و خوراک خانواده چهارنفره‌مان کنیم. این ارقام را از درآمدمان کسرکنید تا ببینید چقدر می‌ماند. حال باید هرماه مبلغی برای مداوا، پوشاک، قبوض، تعمیر وسایل و مانند اینها کنار بگذاریم. درنهایت این رقم محدود برایمان باقی می‌ماند تا بتوانیم پس‌اندازکنیم تا با جمع شدن آن و وامی که می‌خواهیم از بانک مسکن دریافت کنیم برای خود آپارتمانی بخریم. هرچه شما صرفه‌جویی بیشتری داشته باشید، سریع‌تر به خواسته‌مان خواهیم رسید.»

از زمانی که مرجان این موضوع را با زبانی خوش برای فرزندانش توجیه کرد، آنها هم نهایت تلاششان را برای صرفه‌جویی و تحمیل مخارج کمتر به خانواده کرده‌اند تا هرچه زودتر بتوانند صاحبخانه شوند. به گفته احمدی‌خطیر، والدین می‌توانند با کمی وقت گذاشتن و روشن کردن مفهوم دخل و خرج خانواده، فرزندان را در مسیر اقتصاد خانواده به یار خود تبدیل کنند و اصول بودجه بندی را نیز برای آنان تبیین کنند.

قدر پول را دانستن

شروین پسر 10 ساله بازیگوشی بود که عادت داشت وسایلش را گم کند. اما از عملکرد خود متاسف نمی‌شد و توقع داشت پدرومادر خیلی زود جایگزین شیء گمشده را برای او بخرند. یک بار که کاپشنش را گم کرده بود پدر تصمیمی جدید برای پسرش گرفت. او شروین را با خود به مغازه کفش‌فروشی خود برد و از او خواست آنجا کار کند تا متوجه سختی کار فروش کفش و مبلغ سود خالص دریافتی بشود. شروین متوجه شد که برای خریدن آن کاپشن گم کرده پدرش باید چقدر با مردم سروکله بزند و عرق بریزد. او از آن به بعد دیگر همیشه مراقب وسایلش بود مبادا گم شود و خرجی بیهوده را بر دوش والدین خود بگذارد. معمولا کودکان همین که می‌بینند در جیب پدر پول کافی برای خرید لباس و اسباب‌بازی مورد علاقه‌شان وجود دارد او را منبعی برای دریافت همه چیز تصور می‌کنند. درحالی که پدرومادر باید از همان سنین فرزند را با موضوع پول و اقتصاد آشناکنند و به او یاد بدهند قدر حتی کمترین مبالغ را هم بداند.

پول توجیبی معقول

مرضیه همیشه از این شکایت دارد که والدینش به او پول توجیبی نمی‌دهند و هربار هم که به این مساله اعتراض می‌کند، جواب می‌دهند: «هرچه بخواهی برای تو تهیه می‌کنیم، دیگر پول توجیبی برای چه می‌خواهی؟» آنها اصرار دارند بر تمام کارهای فرزندشان نظارت صددرصد مستقیم داشته باشند و گمان می‌کنند که با سلب هرگونه اختیار عمل از او روش تربیتی درست را در پیش گرفته‌اند. حتی اگر یک چنین والدینی برای فرزند خود هیچ چیزی کم نگذارند و تمام خواسته‌های او را برآورده سازند، باز هم حق بزرگی را از او ضایع کرده‌اند و آن هم حق پول خرج کردن شخصی و یاد گرفتن اصول اقتصادی از دوران کودکی است. والدین باید اول هفته یا ماه به فرزندشان مبلغی معقول پول توجیبی بدهند تا کودک یا نوجوان متوجه شود اگر می‌خواهد تا آخر همان هفته یا ماه پولی برایش باقی بماند باید برنامه‌ریزی درستی برای خرج کردنش داشته باشد. فرزندی که هرگز از پدرومادر پول توجیبی دریافت نمی‌کند، چگونه می‌تواند درس اقتصاد را بیاموزد؟! هنگامی که این فرد وارد بازار کار می‌شود و اولین درآمدهای خود را دریافت می‌کند از کجا می‌داند که باید با این حقوق چه برخوردی داشته باشد؟ بنابراین ندادن پول توجیبی معقول به فرزند نوعی اجحاف در حق اوست. منتها باید بر چگونگی هزینه کردن پول توجیبی فرزندان خود نظارت دقیق داشته باشند .

پول جمع کردن به شیرینی عسل

مهناز دختری هشت ساله دارد و تصمیم گرفته او را از همان ابتدا با مفهوم پول و پس‌انداز آشناکند. دختر دوست داشت عروسک بسیار بزرگ و قیمتی پشت ویترین اسباب‌بازی فروشی را داشته باشد و مهناز هم راه‌حل خوبی برای این خواسته کودکانه داشت. او یک روز با دخترش وقت گذاشت و با کمی مقوا، کاغذرنگی و روبان یک قلک زیبا درست کرد. بعد به دخترش گفت از این به بعد هرهفته مبلغی به تو پول می‌دهم. سعی کن آن را خرج نکنی و تمام آن را داخل این قلک بریزی. در ضمن عید نزدیک است و تو می‌توانی پولی که بزرگ‌ترهای فامیل به‌عنوان عیدی به تو می‌دهند را هم به مبلغ داخل قلکت اضافه کنی. هرگاه پول قلکت زیاد شد آن را برمی‌داریم و همان عروسک را می‌خریم. دخترک به‌شدت از این ایده استقبال کرد و به همین دلیل تمام پولی که دریافت می‌کرد را داخل قلک می‌ریخت. بعد از سه ماه پول نصف عروسک جمع شده بود. مهناز هم نصف دیگر را به‌عنوان پاداش فرزندش به آن اضافه کرد و مادر و دختر عازم مغازه اسباب‌بازی‌فروشی شدند. دختر هشت ساله از همان سن با مفهوم پس‌انداز آشنا شد و ارزش آن را دریافت. مهناز همواره دخترش را هدایت می‌کرد تا پولش را به بهترین نحو ممکن به مقصود برساند و به همین دلیل، دخترش هم عشق این را داشت که از کمترین سنین کسب درآمد کند و پول دربیاورد. به گفته فریبا احمدی‌خطیر، کودکان خودبه‌خود از مفهوم پس‌انداز مطلع نیستند و این وظیفه بر دوش والدین است که روش درست آن را به فرزند خود بیاموزند و به وی کمک کنند حلاوت حاصل از صرفه‌جویی و پس‌انداز را بچشد.

قناعت‌هایی که به جایی نمی‌رسد

داوود بیست و دوسال دارد و چندماهی است که به شغل رانندگی آژانس وارد شده است. او پیشتر تجربه کار و پول درآوردن نداشت و به‌تازگی با این مفاهیم در زندگی خود آشنا شده است. حساب کتاب برای داوود کار سختی نیست چون او هرچه درمی آورد را یا خرج لباس‌های شیک و مارکدار می‌کند و یا خود را با طعم خوشمزه‌ترین غذاها از گران‌ترین رستوران‌های شهر آشنا می‌کند. وقتی بقیه از او می‌پرسند چرا هرچه درمی‌آوری را آتش می‌زنی جواب می‌دهد: «مادر من زنی به شدت قانع و صرفه‌جو بود. یک عمر هرچه از او خواستیم برای ما نخرید و حسرت همه چیز را بر دلمان گذاشت. او همواره دم از صرفه‌جویی و قناعت زد و موفقیت را در کم‌خرج بودن خلاصه می‌کرد. حال که به نتیجه سال‌ها زجر و عذاب نگاه می‌کنم، چیزی جز یک زندگی فقیرانه نمی‌بینم. به همین دلیل آن راه را درست نمی‌دانم و خودم هرچه درمی‌آورم را برای دلم خرج می‌کنم.»

در این که عملکرد داوود هم اشتباه است شکی نداریم. اما ریشه آن به مسیر منحرف مادر برمی‌گردد. قناعت و صرفه‌جویی هنگامی عملی درست محسوب می‌شود که هدفی پشت آن نهفته باشد. یک انسان موفق باید کاروتلاش کند تا بتواند درآمدی قابل قبول کسب کند. اما این پول برای تفریحات زودگذر آماده نشده و او باید تا سر حد امکان جلوی هواوهوس خریدهای غیرضروری خود را بگیرد تا بتواند بعد از گذشت مدتی، مایملکی ارزشمند تهیه کند. پدری به فرزندانش قول می‌دهد بعد از دوسال خودرو تهیه کند و در مقابل از آنها می‌خواهد مخارجشان را به حداقل برسانند. فرزندان هم با جان و دل این موضوع را می‌پذیرند، چون می‌دانند خودداری امروز به معنی رفاه فرداست. اما پدری دیگر اصلا با خریدن هیچ وسیله رفاهی موافق نیست و فقط از بچه‌هایش می‌خواهد از او هیچ چیز نخواهند و قناعت مطلق پیشه کنند. اما فرزندان او انگیزه‌ای برای صرفه‌جویی ندارند زیرا برای رنج امروز، دسترنج فردا را نمی‌بینند. برخی از افراد درس اقتصاد را به‌خوبی یاد نگرفته‌اند و به نظام صرفه‌جویی و خودداری عادت کرده‌اند بی‌آن‌که دلیل این کار را بدانند. این‌گونه انسان‌ها نمی‌توانند درس اقتصاد را به فرزندان خود آموزش بدهند زیرا خود با آن آشنا نیستند.

پول درآوردن در اولین فرصت

هانیه در درس و مدرسه متوسط است اما درعوض از همان ابتدا به کمک والدینش درس اقتصاد را به‌خوبی آموخته است. مادرش او را 15 سالگی به آموزشگاهی ارزان‌قیمت در یک فرهنگسرا فرستاد تا هویه‌کاری روی پارچه یاد بگیرد، زیرا می‌دانست هانیه علاقه و استعداد انجام کارهای هنری را به اندازه کافی دارد. تابستان که می‌شد فصل کار و پولسازی دخترک فرامی‌رسید. مادر از مغازه‌های مختلف سفارش کار رومیزی می‌گرفت و برای دخترش مشتری جمع می‌کرد. هانیه هم با عشق و علاقه رومیزی‌ها را درست می‌کرد و سر وقت به مشتری‌ها می‌رساند. پدرومادر دخترشان را بسیار تشویق می‌کردند و دل دختر نوجوان مملو از عشق و شور به کسب درآمد بیشتر می‌شد. وقتی پدرومادر دیدند دخترشان طعم شیرین پول و درآمد را چشیده، برای او توضیح دادند که درس خواندن امروز هم مانند یادگرفتن همین هنر هویه‌کاری است که می‌تواند ضامن کسب درآمد فردا باشد. هانیه آن‌قدر عاقل شده بود که مفهوم تلاش و درآمد را درک کند و از آن زمان به بعد بیش از پیش به درس و مدرسه چسبید تا بتواند آن آینده‌ای که دوست دارد را برای خود فراهم آورد. اما متاسفانه این چیزی نیست که هر پدرومادری درک کند و بسیاری از والدین فرزندان درحال تحصیلشان را از کار و فعالیت منع می‌کنند و این عملکرد فرزند را به معنای نقص وظیفه‌شناسی والدین می‌دانند. دختر یا پسری که از سنین نوجوانی به انجام ساده‌ترین کارها مشغول شود و بتواند حداقل پول را از همین راه درآورد، از لحاظ اقتصادی آینده‌ای روشن در پیش خواهد داشت و والدین نباید فرزندان خود را از این موهبت محروم کنند.

صدرا پسری 16 ساله و با استعداد است و پدر او هم قصد خوشبخت کردن فرزندش را در عالم اقتصاد دارد. به‌همین دلیل برای سه ماه تابستان با برادر خود که فرش فروشی داشت صحبت کرد و از او درخواست نمود که صدرا را به‌عنوان شاگرد خود بپذیرد. عموی صدرا با این خواسته موافقت کرد و پسر نوجوان باید هر روز از 8 صبح تا 3 بعد از ظهر در مغازه عمو به فعالیت می‌پرداخت. سه ماه کارکرد و سه ماه حقوق گرفت و این حقوق از هر قند و عسلی برای او شیرین‌تر بود. صدرا با این پول وسیله‌ای که مدت‌ها آرزوی داشتنش را در سر می‌پروراند را خرید و به این ترتیب از همان هنگام با مفهوم زحمت و پاداش آن آشنا شد. پدروعموی صدرا آموزگارانی مناسب برای او بودند.

روش‌های صرفه‌جویی

روش‌های درست صرفه‌جویی هم از توانایی‌هایی است که والدین باید بلد باشند تا بتوانند به فرزندان خود انتقال دهند. فریبا زنی خانه‌دار و شوهرش حسام کارمند است. حسام مردی فعال و تلاشگر است که برای بهبود وضعیت زندگی‌شان از چیزی کم نمی‌گذارد. با این حال حقوق او آن چیزی نیست که برای یک زندگی کاملا مرفه جوابگو باشد. اما اینها برای فریبا که زنی بادرایت و صرفه‌جوست هیچ اهمیتی ندارد چون او به‌خوبی می‌داند چگونه همان مبلغ محدود را برای خانواده‌شان خرج کند و یک زندگی کاملا آبرومندانه را مدیریت نماید. او دوره خیاطی دیده و بیشتر لباس‌های خانواده را خودش می‌دوزد. می‌داند پارچه‌ها را از کدام بزازی در کدام خیابان تهیه کند که بهترین کیفیت و نازل‌ترین قیمت را داشته باشد. ژاکت‌های فرزندانش را خودش می‌بافد و هرگاه احساس می‌کند کهنه شده‌اند، آنها را می‌شکافد و کلاف‌ها را به لباس‌هایی جدید و پرنقش و نگار درمی‌آورد. او آرایشگاه‌های ارزان و خوب را می‌شناسد و تخصصش پیدا کردن حراجی‌هاست. سال گذشته پسرشان از آنها یک کمد خواسته بود تا وسایلش در اتاق پخش و پلا نباشد. فریبا کمدی دست دوم را با قیمتی بسیار نازل تهیه کرد. شوهرش حسام کمد را با صبر و حوصله رنگ کرد و برق انداخت به نحوی که با دست اولش قابل تشخیص نبود. آنها هیچ گاه برای آپارتمانشان نقاش نیاورده‌اند و همیشه اعضای خانواده دست به دست هم داده و خانه را رنگ کرده‌اند. فریبا هرگز غذایی از بیرون سفارش نمی‌دهد یا ترشی و مربایش را آماده نمی‌خرد و ترجیح می‌دهد همه را با دستان هنرمندش و با کمک همسر و دو فرزند در خانه تهیه کند و اعتقاد دارد کیفیت خوراک خانگی بهتر و قیمتش نازل‌تر است. چرخ زندگی آنها به‌خوبی می‌چرخد و بچه‌ها تمام اصول صرفه‌جویی و استفاده احسن از هر وسیله و کالا را به‌خوبی آموخته‌اند. فریبا و حسام نمونه والدینی هستند که اقتصاد را می‌شناسند و در مسیر زندگی تمام مفاهیم آن را به فرزندان خود یاد داده‌اند.

خرید از فروشگاه‌های ارزان قیمت

سعیده می‌گوید: «وقتی بچه بودم همواره دوبار در هفته به همراه مادرم به خرید می‌رفتیم. هرکدام یک چرخ‌دستی می‌بردیم، آنها را پر از مایحتاج خانگی می‌کردیم و برمی‌گشتیم. مادرم همیشه در خرید کردن از من نظرخواهی می‌کرد و در راه با هم گل می‌گفتیم و گل می‌شنفتیم. همین باعث شده بود که خریدهای هفتگی برای من به خاطراتی شیرین تبدیل شود که هنوز از یادآوری‌شان لذت می‌برم. اما ارزش آن فعالیت محدود به خاطره‌های رنگی نبود و من درس‌های خوبی هم از آن ماجرا یاد گرفتم. ما همیشه از فروشگاه تعاونی محل‌مان خرید می‌کردیم و برای تهیه میوه و سبزی هم عازم میدان تره‌بار می‌شدیم. یک بار که از مادرم پرسیدم چرا با وجود این که این همه مغازه سوپر و میوه‌فروشی سرراهمان باید راه دورتری را طی کنیم و از این تعاونی‌ها خرید کنیم، دست من را گرفت و به همان مغازه‌های سر راه برد تا تفاوت قیمت اجناس را در مغازه و تعاونی متوجه شوم.» سعیده الان سال‌هاست که ازدواج کرده و زندگی خانواده جدیدش را می‌گرداند اما هرگز آن درس مهم و شیرین که از مادرش یاد گرفته بود را فراموش نکرده است. او همواره مایحتاج خانه را به طور عمده از تعاونی و میدان تره‌بار تهیه می‌کند و اعتقاد دارد با انجام این کار کمک بزرگی به اقتصاد خانواده‌اش کرده است. خانه آنها همیشه پر از مواد لازم است و مبالغی هم که صرفه‌جویی می‌شود به پس‌انداز و سرمایه‌های زندگی تبدیل می‌شود.

حلال و حرام چیست؟

متاسفانه در دوران‌های مختلف همواره افرادی وجود داشته‌اند که آرزوی یکشبه پولدارشدن بی‌رنج و زحمت را در سر می‌پرورانده‌اند. این اشخاص به جای پیدا کردن مسیر درست موفقیت و ثروت‌آفرینی به دنبال راه‌های انحرافی کلاهبرداری و پرکردن جیب خود به قیمت خالی شدن جیب دیگران بوده‌اند. نمونه‌اش هم شرکت‌های هرمی گلدکوئست بود که حدود ده سال پیش نفوذی عمیق در بین جوانان کرده بود. برای این که فرزندان خود را نسبت به این مسیرهای اشتباه بیمه کنید برای آنها مفهوم حلال و حرام را به طور کامل شرح دهید و قصه زندگی افرادی که مسیرهای درست یا غلط را طی کردند تعریف کنید تا این مفهوم به‌خوبی برای نونهالان‌تان تبیین شود.

محسن می‌گوید: «بچه که بودم سوالات زیادی در این زمینه برایم پیش می‌آمد و خوشبختانه پدرم با صبر و حوصله همه را پاسخ می‌داد. او برایم زندگینامه کسانی را شرح می‌داد که با حداقل سرمایه اما نهایت سعی و تلاش از مسیر درست و حلال کارشان را شروع کردند و با صبوری سال به سال زندگی را می‌گذراندند. آخر قصه تمامی این افراد خوش‌عاقبتی و سربلندی بود. اما پدرم به این توضیحات اکتفا نمی‌کرد. او ماجرای افرادی که ثروتشان را از راه نادرست به دست آورده بودند را به همراه آخروعاقبت تلخشان برایم می‌گفت و قضاوت را به عهده خود می‌گذاشت. حرف‌های پدرم سرسوزنی جای تردید برایم باقی نمی‌گذاشت و اهمیت دادن به حلال و حرام از همان ابتدا در وجودم نهادینه گشت. تا آنجا که به یاد می‌آورم همواره درستی مسیر پول درآوردن و کسب درآمد برایم مهم‌ترین موضوع بوده و به برکت پول حلال توانسته‌ام طعم خوش یک زندگی خوب را بچشم.» در هرصورت، همیشه افرادی وسوسه‌گر برای رسیدن به پول‌های بادآورده و رنج نابرده وجود دارند که احتمالا هر از گاهی از کنار فرزندان ما هم عبور می‌کنند. پدرومادر باید نتیجه داشتن یک درآمد حاصل از زحمتکشی و تلاش را به فرزندان خود یاد بدهند و با بهترین کلام آنها را از وسوسه‌های گاه به گاه افراد ناباب برحذر دارند.

پیداکردن شغل مناسب

خیلی از پدرومادرها هنگام انتخاب رشته و شغل به‌شدت نظر خود را به فرزند تحمیل می‌کنند و به بهانه پیداکردن کار پولساز او را وادار به انتخاب حرفه‌ای می‌کنند که ذره‌ای به آن علاقه ندارد. فاطمه می‌گوید: «از بچگی استعداد هنری زیادی داشتم و بیش از انجام هرکاری به نقاشی کشیدن عشق می‌ورزیدم. دفترهایم پر از نقاشی کاراکترهای کارتونی محبوبم بود و حتی دفتر دوستانم را هم از یادگاری کشیدن بی‌بهره نمی‌گذاشتم. وقتی شروع به نقاشی کشیدن می‌کردم دیگر متوجه نمی‌شدم زمان چگونه می‌گذرد و در عمق خطوط و نقش و نگارها سیر می‌کردم. خیلی دوست داشتم رشته هنر را انتخاب کنم و استعدادم را با زندگی حرفه‌ای‌ام درهم بیامیزم، اما پدرومادرم این اجازه را به من ندادند و تحصیل در رشته ریاضی را به من تحمیل کردند. اکنون با در دست داشتن مدرک کارشناسی ریاضی محض به تدریس مشغولم، درحالی که هیچ علاقه‌ای به این کار ندارم و صرفا آن را برای کسب درآمد انجام می‌دهم. گاهی با خود فکر می‌کنم اگر یک گرافیست بودم با عشق و علاقه‌ای که به انجام آن داشتم حداقل می‌توانستم پنج‌برابر این مبلغ را دربیاورم.»

این وضعیت در زمان گذشته به مراتب شدیدتر بود و والدین زیادی فرزندان خود را به بهانه پیداکردن شغل پولساز به اجبار به تحصیل در رشته‌ای غیر از انتخاب خود فرزند وا می‌داشتند. این طرز فکر درست نیست و هرکس باید به سراغ حرفه‌ای برود که به آن بیشترین گرایش را دارد. یک گرافیست، نویسنده، فروشنده، بازاریاب، نانوا، قناد، مهندس، پرستار، پزشک و صاحب هر شغل دیگر که به فعالیتش عشق می‌ورزد و با شور و نشاط به انجام آن می‌پردازد می‌تواند در حرفه خود به اوج برسد و بالاترین درآمدها را کسب کند درحالی که از انجام کارش هم لذت برده و نیاز روحی‌اش هم ارضا شده است.

موضوع پول و بودجه‌بندی جزو موارد اصلی زندگی است و به نفع هرشخصی است که در این زمینه تسلط بیابد تا بهتر بتواند مسیر زندگی‌اش را طی کند. به همین دلیل، آموزش این مفهوم به فرزندان جزو وظایف قطعی والدین است که باید در حین رشد و بالندگی فرزندانشان به آنها یاد بدهند. اگر فرزندانتان دوران کودکی یا نوجوانی را طی می‌کنند، بدانید سن آموزش به آنها رسیده و در این زمینه باید برنامه‌هایی داشته باشید.

لیلا رعیت

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها