این سلطه و ازخودبیگانگی دستمایه قصهای است که البته در نگارش اول در سالهای پایانی دهه 80 قدری متفاوت بود.
شاید اولین نکتهای که درباره شخصیتها نمود دارد عضویت آنها در خانوادههای ناقص است. این موضوع یعنی نداشتن پدر یا مادر یا هردو به آسیبهای وحشتناکی در رفتارها و نوع مناسبات آنها با پیرامون خود منجر میشود و همین اشتراک دردناک گروهی را شکل میدهد که با یک شوخی بچگانه فاجعهای را در نهایت رقم میزند.
شخصیتهای اصلی علاوه بر داشتن بحران در درون خانواده نسبت به جایگاه اجتماعی خود هم معترض هستند و همان عقده آشنای پایین شهر و بالای شهر در دو شخصیت بهطور کامل وجود دارد و حتی دختر متمول فیلم هم نسبت به جایگاه خود ناراضی است.
پیروز و مسعود و کاوه به نوعی تداعیگر نسلی هستند که از هیچ چیز خوشحال نمیشوند و در یک سردرگمی عمیق هویتی به سر میبرند.
شیوه روایت فیلم که بر مبنای چند فصل و روایت داستان از زاویه هر شخصیت است باعث میشود بر مبنای نوع روایت در جهان مدرن که اصل عدم قطعیت آن را شکل میدهد.
مخاطب قصه اصلی را از زاویههای مختلف ببیند و درست جایی که فکر میکند قصه اصلی را متوجه شده روایت دیگری از اتفاق اصلی پیش رویش قرار میگیرد. این نکته باعث جذابیت فیلم و به همین دلیل در جشنواره فجر جایزه بهترین فیلم از نگاه مخاطبان را دریافت میکند.
طرح موضوعات اجتماعی، روانشناسانه و معضلات تربیتی همواره با دو خطر عدم جذب مخاطب یا متهم شدن به سیاهنمایی روبهروست، اما در اینجا فیلم به دلیل ساختار فصلبندی شده و روایت مدرن و قصه جذاب وارد این دو چالش نمیشود و از آن عبور میکند.
البته این مساله باعث ساختار خنثی و بیخاصیت نمیشود و اتفاقا در برخی صحنهها فیلمساز جسارت خود را در بیان مشکلات پیرامون نسل جوان و ارتباط تقریبا ازبین رفته بین نسلی خانوادهها نشان میدهد.
البته چند اشکال منطقی به فیلم و فیلمنامه وارد است. اولین نکته اینکه وقتی پیروز به عنوان راوی داستان روی برخی سکانسها روایت میکند به دلیل اینکه خود از ابتدا در جریان کل نقشه مسعود بوده و در پایان خود او قربانی میشود
نباید قصه را به شکلی تعریف کند که مخاطب فریبی را به همراه داشته باشد، چون او دانای کل قصه است. مثلا میشد این راوی شخصی به غیر از یکی از شخصیتهای فیلم باشد.
دومین نکته اینکه صحنههایی که مسعود و پیروز حرفهای پلیس با کاوه را میشنوند یا شکوفه حرفهای این دو را گوش میکند فاصله آنها با یکدیگر و میزانسنهای حرکتی قدری سر دستی و غیرواقعی طراحی شده است (این دو سکانس به دلیل تاثیر فراوانشان در کل فیلم باید ساختاری بینقص میداشتند).
سومین نکته پایانبندی فیلم است که به نظر تناسب چندانی با جهان فیلم ندارد و حتی پیدا کردن مسعود توسط پیروز غیرمنطقی است و این اتفاق میتوانست به گونه دیگری طراحی شود
و البته پایانبندی دوم که در نسخه ویدئویی ارائه شده پایان هوشمندانهای نیست و به نظر میرسد داشتن دو پایان بیشتر یک حرکت فرمالیستی است تا مضمونی و به خود متن فیلمنامه برای پایان دوم توجه کافی نشده است.
البته این پایان متفاوت میتوانست در چند حالت اتفاق بیفتد و مثلا میشد سرانجام قصه از نگاه والدین شخصیتها روایت میشد.
شاید اولین کلمهای که در مورد فیلمسازی ابوالحسن داوودی به ذهن نگارنده میرسد فیلمهای خوش ساخت است.
با نگاهی به کارنامه کاری داوودی فیلمهای خوبی مثل تقاطع، من زمین را دوست دارم و سفر جادویی به چشم میخورد که در دوره خود مخاطب زیادی داشته و علاوه بر نگاه مثبت منتقدان، گیشه هم داشته است.
فیلمسازی از این نوع به نظر میرسد مدلی از سینماست که به شدت جای خالیاش در سینمای این روزهای ایران حس میشود و در این انبوه فیلمهای تجاری صرف یا تجربی بدون مخاطب،رخ دیوانه مثل همان رخ شطرنج خودش را فدای شرایط میکند تا سینمای ایران مهرههایش روی صفحه باقی بمانند.
بهرنگ ملکمحمدی
ضمیمه قاب کوچک
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سعیده لعلی، مدیر کتابخانه مرکزی سازمان صداوسیما از ویژگیهای منحصر بهفرد این مکان فرهنگی برای ما گفته است
سفیر ایران در لبنان در گفتوگوی اختصاصی با روزنامه «جامجم» از پیامهای مراسم با شکوه بیروت میگوید
به بهانه نمایشگاه «مشق دل» در گالری صداوسیما
در گفتوگوی «جامجم» با یک مشاور خانواده مطرح شد