سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
رامکال، داستان پسربچهای است به نام استرلینگ که در یکی از ایالات جنوبی آمریکا زندگی میکند. مادرش بیمار است و پدرش کاسب.
داستان انیمیشن حول زندگی و ماجراهای روزمره همین نوجوان و دوستانش شکل میگیرد. روزی او یک راکون تازه متولد شدهای مییابد که پدرش توسط شکارچیان کشته شده. استرلینگ تصمیم میگیرد او را بزرگ کند.
دهکده حیوانات، داستان خرس کوچکی است که با پدرش وارد دهکدهای میشوند تا آنجا زندگی کنند.
اهالی با غریبهها میانه خوبی ندارند و مدتی طول میکشد تا میشا ـ بچه خرس ـ و پدرش را میان خود بپذیرند و داستان چگونگی مواجهه میشا و بچههای محل است.
بچه ببری سادهلوح، بچه روباهی زبل و چند بچه گربه. میشا به کمک پدرش ـ که زمانی روزنامهنگار بوده ـ میآموزد چگونه بر بدجنسی و بدبینیها فائق آید و خود را در دل بچهها جا کند.
نسل ما عاشق این دو انیمیشن بود، اما این کارتونها به ما چه میداد؟ سرگرم میشدیم؟ درس زندگی میآموختیم؟ یاد میگرفتیم که در مواجهه با دنیا و مسائل آن چه کنیم؟ باید در این باره بیشتر بحث کرد.
الان که فکر میکنم میبینم کارتون رامکال برای ما بچهها سودی نداشت. ما این کارتون را تماشا میکردیم و دچار فانتزیهای ذهنی میشدیم.
استرلینگ، همراه دوستش به ماهیگیری و شکار میرفت. به سگ و کلاغ و راکونش میرسید و گاهی با خانواده دوستش به پیکنیک میرفت. حال آنکه ما بچهها نه میتوانستیم به ماهیگیری برویم و نه به شکار.
(دنبال کردن گنجشک و گربهها با تیر و کمان را به دشواری میتوان شکار نامید) حتی اجازه نداشتیم بچه گربهای را به خانه بیاوریم!
استرلینگ میان ناکامیهای ما خرامان خرامان گردش میکرد و هر روز به تفریحی جدید اشتغال داشت. حتی وقتی مادرش میمرد، خواهرش زیباتر میشد!
کارتون دهکده حیوانات از این منظر کاربردیتر بود. ما بر اساس اسامی کاراکترها روی همدیگر اسم میگذاشتیم. ناتاشا نداشتیم، اما روی اسم دراگو دعوا بود! همه دوست داشتند دراگو باشند!
بر عکس، کمتر کسی بود دوست داشته باشد روباه قصه باشد! البته به دشواری با کلیت قصه ارتباط برقرار میکردیم.
حال و هوای فانتزی قصه، توجیهی بود برای اتفاقات عجیب و غریبی که میافتاد؛ گربهای که با خانوادهاش در زندان زندگی میکرد.
ببری که آهنگر بود ـ که هرگز آهنگر ندیده بودیم ـ و پدر میشا که همیشه با پیپی در دهان ظاهر میشد و ما عاشق پیپ شده بودیم ـ و در قصه گفته میشد که زمانی روزنامه نگار بوده و توانسته شیر ـ سلطان جنگل ـ را با مقالههایش به زانو در بیاورد!
سالها بعد فهمیدیم که رامکال به انگیزه تقویت مبانی خانواده در ژاپن بعد از جنگ، ساخته شده و البته تلاشی در جهت آشتی مردم با حیوانات و طبیعت.
در خود ژاپن این کارتون فاجعهای سهمگین را رقم زد: مردم ـ تحت تأثیر این انیمیشن ـ به راکون علاقهمند شدند و راکون به حیوانی خانگی تبدیل شد.
طی چند سال، هزاران راکون از آمریکا وارد شد و چون این حیوانات، اساسا خانگی بودند مردم شروع به آزاد کردن آنها در طبیعت کردند و الان سالهاست آثار باستانی ژاپن در معرض تهدید این حیوانات خرابکارند!
در واقع، به پیام نهایی کارتون فکر نشده بود. سازندگان این سریال هرگز نمیخواستند مردم به این شکل به راکونها اقبال نشان دهند، اما بیتوجهی به پیام نهایی این سوءتفاهم ناجور را رقم زد.
خوشبختانه در کشور ما هنوز معلوم نیست این کارتون و کارتونهایی از این نوع، جدا از سرگرمی چه مصیبتهایی را رقم زده چون اساسا رسانه ملی توجهی به این مقوله ندارد و خوشبختانه حتی نسل امروز ما هم میتواند همان کارتونی را ببیند که بیست سال پیش ما میدیدیم!
قاب کوچک
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد