بازیگر، نویسنده و کارگردان جوان تئاتر:

هنوز دارم مشق می‌کنم

چرا بعضی از نمایش‌ها را نمی‌فهمیم؟

نخستین باری که برای تماشای نمایش تئاتری به تئاتر‌شهر رفتم، سال 1368 بود. در تالار اصلی تئاتر‌شهر، نمایشی به نام واتسلاو روی صحنه رفت که از آن نمایش، تنها اسم مترجم آن، داوود دانشور به خاطرم ماند.
کد خبر: ۸۵۸۱۵۳
چرا بعضی از نمایش‌ها را نمی‌فهمیم؟

به گزارش جام جم سیما، به خاطر دارم در آن سنین نوجوانی 16 ـ 15 سالگی هیچ چیز از نمایشی که بعدها پی بردم نویسنده آن، اسلاومیر مرژوک لهستانی بوده، نفهمیدم و فکر کردم بعدها که بزرگ‌تر شوم و اشارات تلویحی و نمادین و استعاری هنر را کشف کنم.

لابد مثل بسیاری از همان‌هایی که آن روز بزرگ‌تر از من بودند و هنگام تماشای واتسلاو، صحنه‌هایی از نمایش آنها را به واکنش وا می‌داشت، معانی پنهانی هنر را کشف خواهم کرد.

بزرگ‌تر که شدم از ادبیات، نمایشنامه، شعر و داستان، هر آنچه را به دستم رسید، خواندم اما باز هم توفیر چندانی نکرد. هنوز هم بسیاری از نمایش‌ها را درک نمی‌کردم. مانده بودم ایراد کار از منِ مخاطب است یا متنی که نمی‌تواند با من ارتباط برقرار کند.قضاوت سخت بود. نمی‌توانستم مثل کی‌یر کگارد به خودم حق بدهم.

روزگاری این فیلسوف دانمارکی و صاحب کتاب شگفت‌انگیز ترس و لرز، درباره دشوار فهم بودن فلسفه هگل گفته بود که بعد از عمر چند ساله‌ای که بر سر درک فلسفه هگل آلمانی گذاشته، حالا می‌تواند ادعا کند آنچه را از فلسفه هگل درک نمی‌کند و برایش ابهام‌آمیز است به مبهم و غیرشفاف بودن فلسفه این فیلسوف آلمانی بر می‌گردد نه درک کی‌یر کگارد از فلسفه هگل.

راستی حق با کیست؟ نویسنده و کارگردانی که نمایشنامه و نمایش‌هایش را هر طور که دوست دارد می‌نویسد و اجرا می‌کند و انتظار دارد مخاطب، درک خود را از متن و اجرای صحنه‌ای آن ارتقا ببخشد تا بتواند تمام گره‌های موجود در نمایش را بگشاید

و از اشارات تلویحی و رمزگونه، گره‌گشایی کند یا تماشاگری که انتظار دارد نمادهای شخصی مولف نمایش و کارگردان، با قرینه‌هایی که باید در گوشه‌گوشه متن و اجرا تعبیه شده باشد، راه به درک مخاطب فرهیخته ببرد؟

در میانه این دعوا حق با کیست؟ منصفانه‌ترین قضاوت در میانه این دعوی و دعوا این است که نمی‌توان به هرکدام از طرفین، تمام حق را داد و منطق طرف دیگر را رد کرد.

هر دو طرف حق دارند. نویسندگان و کارگردان‌ها حق دارند از مخاطبان و تماشاگرانشان، سهم بالایی از فرهیختگی را طلب کنند و بخواهند کسانی که به تماشای اجراها می‌نشینند، درصد قابل قبولی از آشنایی با هنر تئاتر را داشته باشند.

تئاتر هنری است که از ادبیات بهره مفصلی می‌گیرد و نمایشنامه‌هایی موفق‌ترند که به‌عنوان گونه‌ای ادبی، نمره قابل قبولی بگیرند.

بنابراین یک نویسنده و کارگردان تئاتر حق دارد از مخاطبانش این انتظار را داشته باشد که رابطه خوبی با ادبیات داشته و با کتاب مأنوس باشند.

از سوی دیگر، تماشاگران هم حق دارند از کارگردانان و نویسندگانی که پیچیدگی‌های بی‌دلیل و بدون قرینه را در متن‌ها و اجراهایشان، به‌عنوان امضای شخصی جا‌به‌جا به کار می‌برند، بخواهند که این ابهام تعمدی را یا با گره زدن به قرینه‌های قابل کشف و درک، غیر‌شخصی یا کلا حذف کنند.

. پیچیدگی‌های تعمدی در آثار هنری اگر با قرینه‌های صارفه (به قول دانشمندان علم بیان) همراه نباشد، به منزله معماهایی است که برای حل شدن‌شان، کلیدی در دست کسی نیست و طبیعی است که در این صورت، یا به پاسخ نخواهد رسید یا بی‌نهایت جواب خواهد داشت.

نمایش هم مثل شعر، برای مخاطب اجرا می‌شود و چه‌بسا این ادعا وجود دارد که مخاطبان تئاتر، مخاطبان فرهیخته‌تری هستند.

البته این ادعا بیشتر در مقایسه بین تئاتر و سینما و مخاطبان این دو مدیوم مطرح می‌شود. کسی منکر این تقسیم‌بندی نیست، اما وقتی که نمایشی قصد دارد فرهیختگی مخاطبش را بیشتر محک بزند و در این آزمون تا به آنجا پیش می‌رود که از حد درک مخاطب هم خارج می‌شود، به دنبال چیست؟ به ابتدای بحث برمی‌گردم.

سال 1368 که تئاتر‌شهر را با امید به این که روزی بزرگ‌تر و باسوادتر خواهم شد، ترک می‌کردم، فکر نمی‌کردم بعد از گذشت بیست و چند سال و با وجود خواندن کتاب‌های متعدد و دیدن اجراهای مختلف و تجربه اندوختن، باز هم نمایش‌هایی را تماشا خواهم کرد

که چیز زیادی از آنها دستگیرم نخواهد شد و اینجاست که مثل کی‌یر کگارد خواهم اندیشید که احتمالا اینجا دیگر مشکل از من نیست. نمایش‌ها زیاد شفاف نیستند.

مهرداد نصرتی

ضمیمه قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها