نگاهی به فیلم «ماهی سیاه کوچولو» ساخته مجید اسماعیلی

اکشن جنگلی و سینمای روی هوا

«ماهی سیاه کوچولو» قرار بوده یک داستان تقریبا سمبلیک از اوایل انقلاب و حضور چپگرا‌ها ارائه دهد؛ زمانی که سال 60 اتحادیه کمونیست‌های ایران به شهر آمل حمله کردند.
کد خبر: ۸۵۵۹۰۱
اکشن جنگلی و سینمای روی هوا

به گزارش جام جم سیما ،از همین‌رو نام فیلم نیز از اثر مشهور صمد بهرنگی، نویسنده و معلم چپگرا اقتباس شده، اما حقیقتا این فیلم هیچ چیزی برای گفتن ندارد.

علی طالب‌آبادی در مقام فیلمنامه‌نویس چند خط داستانک بی‌ربط را به بدترین وضعی سروشکل داده و نتیجه کار فیلمی آشفته شده است.

حتی روایت تاریخی فیلم نیز اشتباه است. حمله به شهر آمل هرگز از داخل جنگل صورت نگرفت، بلکه همهمه‌ای از درون شهر بود. در حالی که در ماهی سیاه کوچولو، پاسگاه پلیس منشأ اصلی
بروز ماجراهاست.

در این اثر نه ماهیت قهرمان مشخص است و نه ضدقهرمان. در واقع این فیلم فقط تمرینی بوده برای سازندگانش تا بتوانند اکشن را مزه کنند.

حال تا چه پیش آید. زن تک‌تیرانداز یا به کلی میل به کشتن دارد یا این‌که منفعل محض است. نیروی انقلابی همان‌قدر در فیلم کمرنگ است که ضدانقلاب.

اصلا معلوم نیست کی به کی است و همه اینها از نداشتن یک فیلمنامه حداقلی نشأت گرفته است.

به ادعای کارگردان و نویسنده این فیلم اثری درونگرا بوده است. دیالوگ‌ها به لحاظ شنیداری و دکوپاژی که از کارگردان می‌بینیم شاهد این مدعاست که ماهی سیاه کوچولو حقیقتا روی هواست. قرار است از واقعه آمل تماشاگر چه چیزی استنتاج کند؟

این واقعه زمان دارد و مکان دارد و هرچند رخداد کوچکی بوده، اما به هرحال دارای پیشینه است. درونگرایی در یک فیلم ظاهرا اکشن با دیالوگ‌های بی‌ربط و قصه‌های بی‌منطق و شخصیت‌های باور‌ناپذیر کجا همخوانی داشته است که این‌بار به کمک این فیلم بیاید؟

فضای فیلم نیز گرچه می‌توانست گره‌گشا و پیش‌برنده برای قصه باشد؛ اما هیچ کمکی به ساختار قصه نمی‌کند. شخصیت‌ها نامفهوم هستند و در این آشفته بازار آدم اضافی نیز وجود دارد.

افسر ژاندارمری را به‌یاد بیاورید. او می‌آید و برای خودش می‌چرخد و با علم غیب به کشف حقایق می‌پردازد و بعد هم می‌گذارد و می‌رود.

پسرک روستایی و مازیار هیزم‌شکن فیلم و زن تک‌تیرانداز هرکدام به نوعی به سرنوشت همان افسر دچار می‌شوند.

نکته این‌که این سه نفر نقش اصلی‌اند، اما نه دیالوگ به‌درد بخور دارند و نه معلوم است که چه‌کاره‌اند.

کاراکتر مازیار معلوم نیست چه در سر دارد؟ دیالوگ‌هایش بیشتر او را یک خرفت جلوه‌گر می‌کند تا یک کمونیست.

بامزه اینجاست که همین مازیار که مدام او را در دل جنگل دیده‌ایم و تقریبا یک رمبوی ایرانی است خود را یک مسلمان می‌داند. در واقع ضد و نقیض گویی این کاراکتر تمامی ندارد.

در زمینه کارگردانی اوضاع همین‌گونه است. وقتی فیلمنامه‌ای در کار نیست قرار است چه چیزی ساخته شود؟ تک‌نماهایی که ادای سینمای روشنفکری را در بطن یک اثر اکشن می‌خواهد جای دهد معلوم نیست چگونه می‌تواند روی مخاطب اثر بگذارد؟

ضمیمه قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها