سنگ، دستان تو را قوت جنگیدن داد
کوه از همت تو بر کمرش رگ افتاد
دره، آن گاه به خود فرصت بالیدن داد
خاک، آزاد تر از سرو وجود تو نیافت
پای دربند به تو قدرت پاییدن داد
محض هم بزمی و هم رزمی تو، عشق، تو را
زیر شمشیر غمش، رخصت رقصیدن داد
خاک آبادی تو، گنج فراوان دارد
مرگ بر آن که به خود جرأت دزدیدن داد
باز این بیت مقدس که تو را میخواند
چشمه شعر مرا غیرت جوشیدن داد
مرتضی آخرتی
شهری زیر فاجعه
اهرام، در تمامت فرعون قد کشید
از بهت خاک، قدمت فرعون قد کشید
پر شد دوباره گوش به گوشِ زمین، سکوت
خون شد دوید در رگ هر ذرّه این سکوت
سگها به زخمهای زمین حملهور شدند
سگهای حملهور شده، هِی بیشتر شدند
در پایکوب فاجعه، گلها لگد شدند
گلدستههای مسجدالاقصی لگد شدند
*
در گوشهگوشههای زمین، رقص کرکس است
این شهر زیر فاجعه، بیتالمقدس است
زیتونهای شهر مرا باد چیده است
توفان به عمق باغچهها هم رسیده است
باروت، سایه بر سر آیینهها کشید
دستی به زخم خوردگی سینهها کشید
*
با خون و زخم، قبّه موسی هنوز هست
در چنگ باد مسجدالاقصی هنوز هست
آیینه در کشاکش این دود، زنده است
اینک هنوز مسجد داوود زنده است
رقص کبوتران هر از گاه، دیدنی است
در چنگ باد قبهالارواح دیدنی است
*
بوی زلال حادثه از دور میرسد
فردا میان هالهای از نور میرسد
فردا در آستانه در، نطفه بسته است
فردا در انتهای همین شب، نشسته است
این شب، در انتظار نفسهای آخر است
فردای بهتری که زمین مال غنچههاست
فردای دستهای تو، آمال غنچههاست
فردا حقیقتیاست در آغوش چنگ تو
فردا، جوانه میزند از پای سنگ تو
این شب در انتظار نفسهای آخر است
فردای کوچههای تو، فردای بهتر است
علی سعادت شایسته
خزان به دوش
آنان که سفیر سرنوشتند
با داغ، گِل مرا سرشتند
گفتند ز سوز، نالهات پُر
از خون جگر، پیالهات پُر
شهرم که چنین خزان به دوش است
اینگونه شکسته و خموش است
روزی همه از بهار پر بود
از چشمه و چشمهسار پر بود
امروز ببین کلاغها را
بر شانه، هجوم داغها را
از آتش ظلمها جهان، سرخ
از خون کبوتر، آسمان سرخ
با این همه گرچه بیبهاریم
چون داغ، همیشه پایداریم
در دامن ما، شهید شد عشق
امروز که رو سپید شد عشق
در سینه هوای طور داریم
ما چشم به سوی نور داریم...
راضیه رجایی
گسترده گل حماسهات را نیل
ای زاده نیل آبی روشن
ای موج تناور نهنگ افکن
فرزند دلیر و سرکش توفان
توفنده چو گردباد در میدان
ای تندر خشم ابرِ توفانزا
فریاد رسای سینه دریا
ای بانگ رسول صبح بیداری
رخوت شکنِ سکوتِ بیزاری
ای قامت استوار در صحرا
ای صخره ایستاده در سینا
ای جنگی سرخ جامه تقدیر
آوازه همت تو عالمگیر
گل خنده نوبهار در پاییز
چاووش پیام رستاخیز
ای در دل خویشتن خدا خوانده
مرکب، پی مرگ دشمنان رانده
ای منبسط از غرور سربازی
در ساحت فتح از سرافرازی
تهلیل تو از ورای دریاها
تابید به بام مسجدالاقصی
در گستره هجوم، تنهاتر
در قاب فلز حبس، زیباتر
در حنجره زمان، غرور آهنگ
در حنجره حماسه، شور آهنگ
... میخواند به گوش بادها ساحل
گسترده گلِ حماسه ات را نیل
شیرینعلی گلمرادی
ابابیل
شتاب داشت و پیدا نکرد، آنجا سنگ
هجوم برد، به دستش نبود حتی سنگ
دوید پشت سر تانک و زیرلب میگفت:
چه فرق هست مگر بین مشت من با سنگ؟
به تانک ـ گرچه به سرعت دوید ـ او نرسید
و گفت: کاش بروید به جای خرما سنگ!
چه باک شاخه زیتون اگر در آتش سوخت
تمام باغ بسوزد، نسوزد اما سنگ!
برادران زیادی به ما دعا کردند
دعا قبول ولی میشود دعاها سنگ؟!
دوباره پیل و ابابیل روبهرو گشتند
در این زمانه که مشکلگشاست، تنها سنگ
پرندههای زیادی به آسمان رفتند
ولی چه سود، نباشد دهانشان تا سنگ
دوباره حادثهای اتفاق میافتاد
دوید، آن پسرک گفت: کو خدایا سنگ؟
پدر رسید و خبر داد خانه ویران شد
دعاهایشان شده مقبول، شد مهیا سنگ!
علی دولتیان
پشت هر سنگ خداست
(1)
بار دیگر نیز میگویم / این ستارههای شش پر / در مسیر ماه، چون میناند / ای دریغا نام داوود / ای دریغاتر ستاره
ای دریغا ماه / قدس، خون یحیی در دل طشت است / قصه یوسف درون چاه / سنگها بگذار چون باران فرو آیند / سنگها آبستن ابرند / باران کم نخواهد شد / جمعهها در بارش خون
از شهیدان کم نخواهد شد / بار دیگر میگویم / سیدی زخمی است آنک قدس / و خبرها همچنان خونین / دردها سنگین / سنگها بُرّاتر از تیغ صلاح الدین!
(2)
درخت سیب را میآورند / به جرم آن که چرا میوه هایش را چون سنگ پرتاب کرده است / درخت پرتقال را میآورند
به جرم آن که چرا میوههای امسالش خونین است / درخت زیتون را میآورند / به جرم آن که چرا یک در میان گلوله به دنیا آورده است / دادگاه رسمی است! / متهم موجی است که به او ایست دادند و نایستاد / متهم گنجشکی است که زبان عبری نمیداند / متهم کبوتری است که از قبه الصخره نرفت / دادگاه رسمی است / متهم، درخت سدره المنتهاست / و جادهای که به معراجها میرود / متهم، تمام سنگ قبرهایند که بسمالله دارند / و مادران که در بطنشان / فرزندانی دارند / سنگ در مشت!
علیرضا قزوه
این خوننامه را برای موسی بفرست
موسی!
رمضان امسال
روزه خون بود
با سحرهایی تاریک
و سفرههایی سیاه!
موسی!
در العالم / مرگ به روز است
و خبرهای زندگی کوتاه!
بیتاللحم در محاصره سگهای ولگرد آمریکایی است
که هنوز
دلهره سقط جنین دوقلوهای 11 سپتامبر را خواب میبیند
موسی!
نیل / باتلاق عروسکهاست
و در اورشلیم، هر شب
زندگی شرطبندی میشود
و مرگ
به رایگان
آویزانِ بافه گیسوان آسیههاست
موسی!
نارنجک به کمر ببند
رمضان امسال، روزه مرگ است!
مریم سقلاطونی
پیش نگاه پدر
تیری که قلب تو را ای پسر شکافت
تنها نه جان تو که جهان را جگر شکافت
هم سینه جماعتی از اهل دل درید
هم دیده جماعت اهل نظر شکافت
بر دامن پدر، چو هلال تنت خمید
در آسمان، ز ماتم رویت قمر شکافت
خود سینه ام شکافت ز جان دادنت، ولی
جان باختی چو نزد پدر، بیشتر شکافت
جان پدر سپر شد و از هر طرف رسید
تیری، چنان که جان پسر با سپر شکافت
شد کربلا مکرر و تیری سه شعله باز
حلقوم طفل، پیش نگاه پدر شکافت
مرغی که خود کنج قفس گشته بود اسیر
صیاد کافرش ز چه رو بال و پر شکافت
این شِکوه را به جانب مهدی(عج) بَرَم از آنک
بیش از جهانیان، دل آن منتظر شکافت
بازآ که در فراق، نه تنها خسی چو من
بل جسم و روح مردم صاحب هنر شکافت
بگذار سر به دامن پاکت نهم دمی
گِریم ز ماتمی که جهان را جگر شکافت
آه از درون سینه برآرم چنان که ابر
طاقت ز کف چو داد، دل خشک و تر شکافت
تکلیف کن جهاد، که قوم تو پیش از این
جان عدو به عرصه خون و خطر شکافت
گر نیل پیل روست، تو، موسای اکبری
موسی چو عزم کرد، ز دریا کمر شکافت
قصد نمک به زخم تو پاشیدنم نبود
زخمی قدیم بود، کزین نیشتر شکافت
افشین علاء
انفجار
هر صبح با نخستین انفجار
پاهایت از خواب بیدار میشوند
آن سوتر / پدر
دستها و پاهایش را
انفجار برده است
و دیوارها دیگر خانه تو نیستند
دیوارها خاک شدهاند
تا به آغوش بگیرند
برادرت را / حالا تو ماندهای و بغضی که باید منفجر شود
دیگر هیچ فرقی نیست
میان انگشتانی که ماشه را میکشند
با دستانی که بغضت را
در قطعنامهها وتو میکنند
امروز نه این خاک،
نه آن آسمان
امروز
تاریخ شرمسار توست
سرت را به آسمان بده
و بغضت را بر این خاک ببار
فردا
زیتونزارها
از بغض تو شکوفه میکنند
سینا علی محمدی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم:
با سلام و احترام
بچه های مذهبی در فضای مجازی خیلی تنها هستند، اگه به آنها كمك نمی كنید لطفا حداقل، سنگِ جلوی پایشان نشوید. از جام جم آنلاین بعید بود بدون ذكر نام shiaarts.ir و با بریدن نوار مربوط به اطلاعات زیر اثرِ متعلق به روز قدس، آن اثر را بدون ذكر منبع، درج كند.
كسی نمی گوید كه چرا از آثار استفاه كردید، بلكه استفاده ی از آثار، خود، نشان ترویج آن است اما انتظار بیشتری از جام جم آنلاین می رفت تا با ذكر منبع تصویر، كار خود را حرفه ای تر به نمایش بگذارد.
یاعلی