به گزارش مهر، حمید داودآبای نویسنده دفاع مقدس در اینستاگرام خود نوشت: خرداد ۱۳۶۱ - ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح سوریه.
قوای محمد رسول الله (ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان، برای مقابله با حمله ارتش صهیونیستی به سوریه و لبنان، وارد دمشق شده بودند.
احمد متوسلیان، سیدرضا دستواره و محمدابراهیم همت، با ژنرال «رفعت اسد» جلسه داشتند. رفعت، فرمانده وقت نیروهای مسلح و برادر کوچک حافظ اسد رئیس جمهور سوریه بود. (وی بعدا به جرم خیانت و کودتا به فرانسه تبعید شد).
در میان جلسه، رفعت اسد از موضع بالا و متکبرانه، با صدای بلند خطاب به حاج احمد حرف می زد. سیدرضا دستواره که این صحنه را دید، خونش به جوش آمد.
در گوش حاج همت گفت: من یک بلایی سر این (...) میارم که دیگه غلط بکنه با حاج احمد این جوری حرف بزنه.
ساعتی بعد جلسه تمام شد. حاج احمد که جلوی جمع درحال خروج از ستاد فرماندهی بود، متوجه شد حاج همت و دستواره در گوش هم پچ پچ می کنند و می خندند.
برگشت طرف آنها و با غضب پرسید: چه خبرتونه؟ چی شده که این جوری نیشتون تا بناگوش بازه؟!
حاج همت با خنده گفت: چیزه حاجی ... این رضا ...
خود دستواره آمد جلو، یک قبضه کلت کمری از جیبش درآورد و درحالی که آن را به حاج احمد می داد، گفت: این کلت، مال اون رفعت اسد فلان فلان شدش.
حاجی با تعجب پرسید: پس دست تو چیکار می کنه؟
دستواره با خنده گفت: وقتی دیدم اون طوری با داد و فریاد با شما حرف میزنه، گفتم حالش رو بگیرم و این کلت رو از کشوی میزش زدم!
حاج احمد با عصبانیت گفت: کلت فرمانده کل نیروهای مسلح سوریه رو از کشوی کارش دزدیدی؟ - نه جاجی، ندزدیدم که، بلند کردم تا حالش رو بگیرم تا بفهمه جلوی ما صداش رو بالا نبره.
حاج احمد گفت: مگه تو دزدی؟
ستواره مظلومانه گفت: دزد که نه، ولی خب شد دیگه. حالا چیکار کنم؟ می خوای برگردم پیشش و بگم بفرمایید این کلت شما رو من از کشوی میزت بلند کردم!و هر سه زدند زیر خنده.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد