از اون لعنتی متنفرم! مادر علی که تا به حال نشنیده بود فرزند هشت سالهاش از این کلمات استفاده کند، نمیدانست که حالا باید با او همدردی کند یا اینکه تذکر دهد که دیگر از این واژهها استفاده نکند.
ـ شما با دختر پنج ساله خود در فروشگاه هستید، او در کنار یخچال بستنیها ایستاده و از شما میخواهد تا یکی برایش بخرید. شما که میدانید دخترتان گرسنه است، از او میخواهید تا رسیدن وقت غذا و خوردن آن، تقاضای خریدن بستنی نکند، اما ناگهان دختربچه پنج ساله شیرینتان با خشم دستان شما را میگیرد و میکشد، بیتابی میکند و شروع به جیغ زدن و گریه کردن توامان میکند.
حالا هم باید نگاههای سایر خریداران را تحمل کنید، هم اینکه او را آرام کنید. برخی از مادرها نسبت به این وضعیت بیاعتنا بوده و امیدوارند که قضیه زودتر تمام شود، اما خیلی از مادرهای دیگر در چنین موقعیتی از خیر ناهار و گرسنگی کودک میگذرند و با خریدن یک بستنی خودشان را از مهلکه نجات میدهند.
حتما موقعیتهای دیگری نیز برای شما والدین پیش آمده که با عصبانیت، خشم، ناسزا گفتن یا لجبازی کودکتان مواجه میشوید، وضعیتی که نمیدانید دقیقا باید چه کنید.
عطیه رضایی کارشناس ارشد روانشناسی بالینی درباره چنین موقعیتهایی میگوید: در این مواقع کودک شما دچار احساساتی میشود که آنها را با داد، فریاد، گریه کردن یا جیغ زدن بیان میکند.
روشهای مورد استفاده توسط والدین مانند فریاد زدن، جر و بحث کردن و محروم کردن بچهها از آنچه که میخواهند، ممکن است فقط مدت کوتاهی موجب رضایت شما شود، اما کمکی به حل مساله نمیکند.
رضایی معتقد است درک درست از احساس فرزندان، روشهای گوناگون مسالهگشایی و آموزش نحوه بیان درست احساسات میتواند به رفع اینگونه مسائل کمک کند.
وی درک درست از احساسات فرزندان را مهمترین کار والدین دانسته و معتقد است: در چنین شرایطی ابتدا کودکان را به جای عصبانی شدن و احساس درماندگی کردن با احساسات خودشان آشنا کنید و به آنها نشان دهید که متوجه هستید که مساله خاصی باعث ناراحتی آنها شده است.
در واقع زمانی که کودکان این رفتارها را از خود نشان میدهند، زمان مناسبی است که به آنها کمک کنیم به روشهای متفاوتی فکر کنند و احساس خود را به شما بگویند.
این یعنی کجخلقیها و اوقاتتلخیهای فرزند شما به فرصتی تبدیل میشود تا به او آموزش دهید چگونه با روشهای مختلف احساسات خود را بیان کند تا هم شما و هم فرزندتان بر رفتارهای خود کنترل بیشتری داشته باشید.
درک این مساله که فرزند شما در مواجهه با مسائل مختلف چه احساسی دارد، بخش بسیار مهمی از فرآیند مسالهگشایی در مسائلی مانند لجبازی، نافرمانی و گستاخی کودکان است.
برای تسکین خشم، ناکامی یا ترس کودک خود، ابتدا باید به او آموزش دهیم که احساس خود را شناسایی کند چرا که رفتار کودکان کاملا به احساسشان در آن لحظه بستگی دارد.
والدین به روشهای گوناگونی میتوانند روش بیان درست احساسات را به کودک آموزش دهند. یک راه بسیار ساده و قابل امتحان کردن این است که از کودک خود بپرسند: وقتی در یک بازی میبازد یا بهترین دوستش با او قهر میکند چه احساسی دارد؟
پیام مهم این سوال والدین این است که به فرزند خود میگویند: من به احساس تو در شرایط مختلف اهمیت میدهم، میخواهم تو نیز به احساساتت اهمیت بدهی.
هر چه بیشتر والدین به احساسات فرزند خود اهمیت بدهند، فرزندان نیز آگاهی بیشتری نسبت به آن پیدا میکنند.
برای آموزش این روش سعی کنید در یک محیط آرام با کودک خود گفتوگو کنید و مثلا از او بخواهید با احساس خوشحالی شروع کند و از او بپرسید «چه چیزی تو را خوشحال میکند؟»
مساله دیگری که با گسترده شدن دایره لغات کودک ایجاد میشوند این است که آنها یاد میگیرند به احساسات خود نامهای مناسب بدهند و به اصطلاح آن را برچسبگذاری کنند.
پس اگر کودک شما برای توصیف احساساتش تا حدی ناتوان است این میتواند به دلیل محدودیت دایره لغاتش هم باشد. همچنین کودکان باید یاد بگیرند همانطورکه آنها دچار احساسات متفاوتی مانند خشم، خوشحالی، ناراحتی و عصبانیت میشوند، والدین آنها و دیگران نیز این احساسات را تجربه میکنند.
وقتی فرزندتان درباره این صحبت میکند که درباره آنچه در بین یک دعوا و برخورد پیش میآید، چه احساسی دارند، از آنها بخواهید درباره این که آیا طرف مقابل نیز همین احساس را داشته فکر کند.
با توجه به اینکه معمولا والدین سعی میکنند با توضیح دادن، کودکان را مجاب کنند، باید دقت کرد که نباید همواره به کودکان بگوییم چه کاری و چرا باید انجام شود زیرا در اغلب موارد کودکان به این دلایل آگاهی کامل دارند.
مثلا مادری که در مورد حمام رفتن پسرش مشکل دارد و هر بار با لجبازی و نافرمانی کودک مواجه میشود میتواند به جای توضیح دادن راجع به پیامدهای حمام نکردن به او بگوید: چه کاری میتونی بکنی که حمام رفتن به کاری جالب و سرگرمکننده تبدیل شود؟ و کودک پاسخ دهد: «خب میتونم وانمود کنم که زیر آبشار هستم.»
کودکان با یافتن راهحل مناسب برای مشکلات خویش، احساس رضایت میکنند و نسبت به احساسات خود آگاهی پیدا میکنند.
بچهها دوست دارند درگیر برطرف کردن مسائل یا مشکلات خود باشند به جای اینکه والدین راهحلی پیشنهاد کنند.
در واقع هر یک از روشهایی که والدین استفاده میکنند باید بهگونهای باشد که خودشان به جای فرزند فکر نکنند.
آنها باید راهی پیدا کنند که فرزندشان به مسائل خود فکر کرده و راهحلی پیدا کند، در این صورت نیازها و احساسات کودک در نظر گرفته میشود.
با تمام این توضیحات، اما در بسیاری از مواقع باز هم کودکان با وجود شناسایی احساس خود و دیگران رفتارهای نادرستی از قبیل لجبازی، بداخلاقی، خشمگینی میکنند.
برای هر چیزی جر و بحث راه میاندازند، رفتار کینهتوزانه و انتقامجویانه دارند، بیش از حد زودرنج و حساس میشوند و فعالانه و عمدا از انجام درخواستهای والدین سر باز میزند، باعث ناراحتی آنها میشوند. گویی در این موارد مشکل از ناآگاهی کودک نیست.
رضایی به عنوان کارشناس روانشناسی کودک یکی از روشهای دیگر مسالهگشایی که در این موارد میتواند به والدین کمک کند را تنظیم قرارداد رفتاری میداند.
قرارداد رفتاری یعنی تنظیم قراردادی روزانه برای مشخص کردن انتظارهای رفتاری، جوایز و تنبیهها برای رفتارهای کودک.
این روانشناس ادامه میدهد: این قرارداد بین شما و کودکتان بسته میشود و معمولا برای تغییر رفتارهای نامطلوب مورد استفاده قرار میگیرد.
در این روش کودک هر روز بهازای هر رفتار مثبت، پاداش و برای هر رفتار منفی، تنبیهی ملایم خواهد داشت. ایشان چهار گام این قرارداد را به شرح زیر توضیح میدهد:
گام اول، مشخص کردن انتظارهای رفتاری: به این معنا که در این مرحله والدین باید انتظار خود را از کودک واضح و شفاف مشخص کنند، بهطوریکه برای او کاملا مشخص باشد که چه توقعی از او میرود و باید چه رفتاری داشته باشد تا در ازای آن پاداش دریافت کند.
باید مطمئن شد که کودک کاملا متوجه انتظارها شده است. رفتارهای هدف ممکن است شامل رفتارهای نامطلوب که لازم است حذف شوند یا رفتارهای مطلوب که قرار است افزایش یابند، باشد.
به عنوان مثال اگر والدین بگویند «هر چیزی که میگویم باید انجام دهی» بسیار مبهم و کلی است.
باید جمله به این صورت بیان شود. «من از تو میخواهم که فقط با یکبار درخواست تکالیف امروز مدرسهات را انجام دهی.» این جمله مشخصتر از درخواست قبلی است.
نکته مهم این است که سطح توقعات والدین نباید بیش از توان کودک باشد. نباید فراموش شود که هدف، شکلدهی رفتار مطلوب است پس نباید از ابتدا از کودک بیش از توان او انتظار داشت.
گام دوم، تعیین اینکه چگونه رفتارهای هدف اندازهگیری خواهد شد: والدین باید قادر به ثابت کردن وقوع یا عدم وقوع رفتارهای هدف باشند.
برای انجام این کار از یک برگه کاغذ که به دو نیمه تقسیم میشود استفاده میکنیم و در یک ستون امتیازها و در ستون دیگر کارهایی که باید کودک انجام دهد نوشته میشود.
هر زمان که کودک درخواست مورد نظر را انجام داد در ستون مسئولیتها نوشته میشود و پاداش مناسب آن نیز به کودک اعطا میشود.
مثلا اگر قرار است کودک در ساعت 6 بعدازظهر اتاقش را تمیز کند و در ازای آن بتواند با دوچرخه خود بازی کند، در ستون مسئولیتها تمیز کردن اتاق و در ستون امتیاز دوچرخهسواری کردن نوشته میشود.
گام سوم، تعیین زمانی که رفتار باید اجرا شود: هر قرارداد باید چارچوب زمانی داشته باشد تا در زمان لازم رفتار انجام شود. مثلا انجام تکالیف مدرسه در ساعت 7 ـ 5 عصر انجام گیرد.
گام چهارم، مشخص کردن امتیازهای بهدست آوردنی یا از دست دادنی متناسب با رفتار کودک: این مرحله شامل ساختن فهرست پاداش است. باید از خود کودک پرسیده شود که میخواهد چه پاداشی بگیرد و چه انتظارهایی از والدین دارد.
امتیازهایی که کودک میتواند به دست آورد یا ممکن است از دست بدهد هم باید مشخص شود. ایده اصلی این است که کارهای کوچک امتیازهای کوچک و کارهای بزرگ امتیازهای بزرگ داشته باشد.
شیما نادری - چاردیواری
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد