زندانها پر است از همین زوجها. آنهایی که روزی پیوند عاشقانهای بستهاند و حالا عاشقانه حبس میکشند. عاشقانههایی گاه برای زندگی بهتر، مایحتاج خانه و گاه مانند فیلمهای سینمایی برای هیجان بیشتر.
اما این فقط یک تصویر رمانتیک از زوجهای مجرم است که بجز فانتزی ذهن نویسندههای سینما، جایی در واقعیت ندارد. در کلانتریهای محلهها میتوان چند الگو از جرایم مشترک زن و شوهرها ترسیم کرد.
اول؛ زن و شوهرهایی که باهم دست به جرم میزنند، آنها نقشه میکشند، هدفی دارند و برنامه را با رضایت شروع میکنند. حالت دوم زنهایی هستند که به اجبار مردها همدست عمل مجرمانه میشوند.
این زنان با تهدیدهای کلامی، ضرب و شتم و قهر و دعوا مجبور به شراکت با شوهر شدهاند. حالت سوم نیز مربوط به زنهایی است که جرم را از همسر خود یاد گرفتهاند و این مسیر را برای رضایت او انجام میدهند.
کارشناسان اعتقاد دارند اصلیترین عامل ورود جرم به حریم خانواده عادی شدن شراکت زوجین از طریق رسانههای بیگانه است.
ذهنی که هنوز با هنجارهای اصلی در جامعه منطبق نشده به ندای فیلمها و سریالها رسانههای بیگانه جواب مثبت میدهد و خانه را به محل کشیدن نقشه جرم تبدیل میکند.
شراکت والدین در جرم نتیجه جامعهپذیری ناقص
رئیس انجمن آسیبشناسی ایران معتقد است در نظریات جامعهشناسی نظریه خاصی درباره همدستی زن و شوهر در جرم تعریف نشده است، اما این عمل را میتوان در مجموعه نظریه «همنشینی افتراقی» که به معنی تاثیرپذیری افراد از همدیگر است، جای داد.
وقتی زن و شوهری در قالب دو همدست در انجام جرمی باهم شریک میشوند، نه به عنوان همسر بلکه دو عامل انسانی در قالب یک گروه از هم تاثیر میپذیرند و به تبادل ضدارزشها میپردازند.
برای تحلیل چگونگی رفتار زن و شوهری که با هم تصمیم به جرم میگیرند باید به گذشتهشان برگردیم؛ زیرا این دو هیچگاه برای همدستی و به هدف جرم با هم ازدواج نکردهاند بلکه به نظر میآید
دختر و پسر اگر در دامن خانواده و شرایط تربیتی نابسامان بار آمده، یعنی خانواده چتر حمایتی و امنیتی برای فرزند نداشته باشد، آنها را به صورت ناقص جامعهپذیر میکند.
جامعهپذیری، که همان فرآیند اجتماعی شدن است، فرزندان را با سازوکارهای مختلف آشنا و با شرایط جامعه سازگار میکند. یعنی کودک در جامعهپذیری کامل یاد میگیرد که مثبتاندیش و برای جامعه قابل تحمل باشد.
کورش محمدی میگوید: در جامعه چهار نهاد مسئولیت اجتماعی شدن افراد را بر عهده دارند. این نهادها شامل خانواده، آموزش و پرورش، رسانه و گروه همسالان میشوند.
بعد از خانواده و امر جامعهپذیری، این وظیفه مدارس است که جامعهپذیری ناقص را تکمیل کند، اما سوالی که اینجا مطرح میشود، این است که آیا آموزش و پرورش ما میتواند نقش مکمل داشته باشد؟ علاوه بر نارسایی آموزش و پرورش و خلأ تربیتی خانواده، مشکلات دیگری در جامعه مانند بیکاری فقر به کمک این قضایا میآید.
فرزند این خانواده نیز جذب گروهی از همسالان خود میشود که خارج از مدرسه با همان مشکلات فقر، بزهکاری، اعتیاد روبهرو بودهاند. همه این شرایط میتواند کودک را قبل از سن ازدواج به بزهکاری هدایت کند.
اگر او به این سمت نرود نیز با مجموعهای از نیازهای بیپاسخ وارد اجتماع میشود، درس میخواند و گاه با فشار خانواده ازدواج میکند.
برای همین میتواند گفت نقص جامعهپذیری در زوجین میتواند زمینه همکاری آنها را نه به عنوان دو شریک زندگی، بلکه دو شریک جرم هدایت کند.
وی ادامه میدهد: در چنین شرایطی که نهادهای جامعهپذیری کمکاری میکنند، رسانههای بیگانه نیز به تمایل جوانان به بزههایی مثل خیانت و مصرف موادمخدر دامن میزنند.
از این رو که زمینه نگرش افراد تحت تاثیر رسانههاست، اگر یکی از زوجین از پیش از ازدواج حامل ضدارزش باشد استعداد پذیرش خیانت و بزهکاری را دارد. در جرایم زن و شوهر اگرچه هر دو بر یکدیگر تاثیر میگذارند، اما بیشتر مردها در ورود زنان به جرایم موثرند.
زنی که وارد جرم میشود تحت تاثیر چند عامل این را انتخاب میکند. گاه او تحت شرایط فقر مجبور به ازدواج شده و پشتوانهای ندارد و گاه زن ممکن است تهدید به ضرب و شتم، طلاق یا عملی کردن آن بشود.
اگر زن، خانوادهای پشت سر خود نداشته باشد چارهای جز مشارکت در اقدام مجرمانه ندارد. برای همین است که سایه والدین بر زوجهای تازه ازدواج کرده بسیار ضروری به نظر میرسد.
برای مقابله با این وضعیت باید زمینههای اصلی جرمخیزی از بین برود. برای مثال نهاد آموزش با حمایتهای بهزیستی همراه شود.
باید بهزیستی مکانیزمی در جامعه ایجاد کند تا خانواده مجبور به تحمیل ازدواج دختر نشود یا از ازدواجهای بیسرانجام جلوگیری کند.
در یکی از تحقیقهای انجمن آسیبشناسی در حواشی شهرهای بزرگ به این نتیجه رسیدیم که اکثریت زنان از سوی خانوادهها مجبور به تنفروشی میشوند. اعتیاد به خودی خود عامل مهمی در انجام این بزه در زنان بوده، اما به غیر از آن فقر نیز تاثیر زیادی بر آن داشته است.
در نمونههایمان بارها به این عاملان برخورد میکردیم که مرد بیکار، بیسواد بوده، دنبال کار هم نبوده و با این وجود جامعه هم او را تائید کرده است.
او ازدواج میکند، بچهدار میشود و نهایتا پول خود را از کار کردن زن به دست میآورد و از این شرایط راضی است. همین نوع بزهکاریها زنگ خطر لزوم وجود نظام حمایتگر را به صدا درمیآورند.
علاوه بر این، عاملان که در شرایط اسفبار اقتصادی و اجتماعی دست به بزه میزنند، تبعیض طبقاتی و چشم و همچشمی نیز در برخی از اقشار عامل دیگری برای تمایل والدین به جرم است.
نیازهایی مادی که میل به آنها میلی روانی محسوب میشود، در این شرایط زن و مرد را به شریک جرم همدیگر تبدیل میکند.
نگین باقری - تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد