دکتر قاسم محمدی، عضو هیات علمی دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی در گفت‌وگو با جام‌جم

قانون‌ستیزی، شیوه زندگی انسان‌های توسعه‌نیافته

انسان‌ها در زندگی فردی و اجتماعی خود براساس یک سری قواعد و قوانین رفتار می‌کنند. این پایبندی به قوانین، شرایط را برای بهتر زیستن در زندگی اجتماعی فراهم می‌کند. بایدها و نبایدهای رفتاری تعیین‌کننده شیوه و سبک زندگی در جوامع انسانی است و اساسا رعایت و الزام به این قوانین میزان توسعه‌یافتگی یا توسعه‌نیافتگی انسان‌ها را مشخص می‌کند. در گپ و گفتی که با دکتر قاسم محمدی، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی و استاد حقوق داشتیم به موضوعاتی شامل منابع تعیین بایدها و نبایدها زندگی و تفاوت‌ها و اشتراک‌های آنها، تاثیر قوانین در شیوه زندگی، دلایل تن ندادن برخی به الزامات قانونی و... پرداختیم. آنچه پیش‌روی شماست حاصل این گفت‌وگوست.
کد خبر: ۸۲۸۹۵۰
قانون‌ستیزی، شیوه زندگی انسان‌های توسعه‌نیافته

باید و نبایدهای زندگی فردی و اجتماعی ما بر چه پ‍‍‍‍‍‍‍ایه‌هایی استوار است؟

منابعی که ما از آنها باید و نبایدها را دریافت می‌کنیم، قدما در چند منبع خلاصه کردند. شرع، عقل، عرف و طبع ازجمله منابعی است که بایدها و نبایدهای زندگی فردی و اجتماعی از آنها گرفته می‌شود. به عبارتی آدمی براساس دستورهای شرع عمل می‌کند یا براساس ادراکات عقلی یا الزامات عرفی یا اقتضائات طبعی رفتار می‌کند. درخصوص این که کدام یک از آنها تقدم بر دیگری دارد بحث زیادی وجود دارد، ولی اجمالا در تاخر عرف و طبع از عقل و شرع اختلافی نیست. عمده اختلاف بر سر این است که عقل مقدم است یا شرع. وقتی در مورد شرع صحبت می‌کنیم منظور لزوما دین نیست؛ بلکه هر مقرره یا اعتباری است که برای تنظیم رفتارهای انسان از جانب یک منبع معتبر وضع شده است. در جوامع الهی یا جوامع دینی شریعت معنای احکام دینی را داشته است، اما در جوامع غیردینی یا غیرالهی تشریع می‌تواند انسانی باشد و ناشی از دین یا قوانین الهی نباشد. درخصوص عقل به عنوان یک منبع ادراکی که انسان دارد قطعا تفاوتی بین این دو بینش وجود دارد یعنی بینش دینی و بینش غیردینی و اثر عقل در تشریع محل اصلی این نزاع است. عرف بیشتر شامل رفتارهایی است که در مردم جریان دارد جدای از این که چه نسبتی با شرع یا عقل داشته باشند یعنی صرف این که عملی بین مردم جریان دارد و پ‍ذیرفته است عرف تلقی می‌شود و طبع آن چیزی است که بر شرایط وجودی انسان به عنوان یک گونه حیاتی برگشت می‌کنند. طبعا انسان با بقیه موجودات که دارای حیات و حس و اراده هستند تفاوت‌هایی دارد که اقتضائات متفاوتی را هم خواهد داشت؛ لذا اقتضای وجود انسانی چیزهایی است که می‌شود به آن اعتبار داد و پذیرفت مثلا انسان از نظر تولیدمثل، طبعش به روابط میان دو جنس تمایل دارد و این از لحاظ طبع پذیرفته است.

عمل کردن به قواعدی که از این منابع به‌دست می‌آید چه تاثیری روی زندگی انسان‌ها دارد؟

آن بعدی از زندگی انسان که زندگی ما را یک زندگی انسانی می‌کند بحث ادراک و اختیار است یعنی ما از آن جهت که خوب و بد را تشخیص می‌دهیم و مختار هستیم با بقیه موجودات متفاوت می‌شویم؛ به عبارتی زندگی انسان مجموعه‌ای از انتخاب‌هاست. انسان در طول زندگی مدام در حال انتخاب کردن است و تصمیم گرفتن. علت آن، اختیار ما و ابزار این انتخاب، ادراک ماست. در عمل کردن یا انتخاب کردن دو نظام خودآگاه و ناخودآگاه در ما اثرگذار است. بخش ناخودآگاه ما محصول شاکله شخصیتی ماست و بخش خودآگاه ناشی از تصمیم‌گیری‌های موردی با توجه به تجارب و دانش ماست. هر کدام از این منابع چهارگانه به نحوی در هر دو بخش ناخودآگاه و خودآگاه ما اثر می‌گذارند، اما تاثیرگذاری شرع و عقل عمدتا خودآگاه است. ولی طبع به نحو ناخودآگاه اثر می‌گذارد و عرف هم خیلی وقت‌ها اساسا استدلالی و مستند نیست. نکته‌ای که وجود دارد این که تاثیرگذاری شرع و عقل با توجه به این که در حوزه خودآگاه ما قرار دارد بیشتر تابعی از انتخاب‌های خودمان است. یعنی این که ما چقدر بخواهیم شرعی یا عقلی عمل کنیم، عرف و طبع در بسیاری از موارد ما را با خودشان می‌برند.

محمدی:

نبود ظرفیت‌های سالم برای رقابت و کسب شهرت در جامعه گاه افراد را به این سمت سوق می‌دهد که تمایز و برتری خود را نسبت به دیگران در نقض قوانین جستجو کنند عرف چنین گروه‌های اجتماعی تبعیت از قانون را نوعی ضعف تلقی می‌کند

از این جهت شاید اثر برخی از منابع قهری نیست بلکه با اراده ما گره خورده و اگر اراده ما بر تابعیت از این منابع باشد، آن منابع بر زندگی ما اثر می‌گذارد، اما در برخی از منابع اثر قهری است و خواه و ناخواه اثر خودشان را می‌گذارند؛ مگر به نحوی بخواهیم آنها را کنترل کنیم. نکته اساسی این که این منابع احکام یکسان صادر نمی‌کنند و احتمال دارد شما هر کدام از این منابع حکمی را دریافت کنید که منبع دیگر حکمی معارض آن را ارائه می‌دهد. از همین جهت است که اهمیت پیدا می‌کند کدام‌یک از این منابع بر دیگر منابع مقدم است که در مواقع تنافی احکام این منابع بتوانیم برای خود و زندگی‌مان تعیین تکلیف کنیم. اثر اصلی این منابع در نحوه تصمیم‌گیری ماست و اولویتی که ما به هر کدام از این منابع می‌دهیم. به حسب این که ما به کدام یک از این منابع ملتزم باشیم یا کدام یک از آنها را بر دیگر منابع مقدم بدانیم، شیوه تصمیم‌گیری ما در زندگی هم متناسب با آن تغییر پیدا خواهد کرد. ممکن است کسی شرع را بر عرف مقدم بدارد و دیگری خدای‌ناکرده عرف را بر شرع مقدم کند. طبعا تصمیم‌گیری این دو نفر و نمود ظاهری زندگی آنها متفاوت خواهد بود چراکه اصول حاکم بر زندگی آنها متفاوت است. طبع بیشتر آدمی را به اقتضائات جسمانی و حیات مادی‌اش متوجه می‌کند. عرف بیشتر تکیه بر داوری‌های پیرامونی از سوی انسان‌های دیگر دارد. عقل به ادراکات مستقل ضروری و کلی توجه دارد مثل قبیح بودن ظلم یا زشت بودن دروغ. شرع عمدتا در فهم دینی مبتنی بر تبعیت خواست الهی است و در مفهوم قانونی امروزه مبتنی بر همراهی با خواست جمعی است. قوانین شرعی در کشورهایی مثل ایران می‌کوشد خواست الهی و خواست جمعی را با هم همراه کند.

چه عاملی باعث می‌شود انسان‌ها از تبعیت قانون سرپیچی کنند؟

برای پاسخ دادن به این پرسش اول باید درخصوص مفهوم قانون مقدمه‌ای را عرض کنم. قانون در دنیای امروز ابزار اعمال حاکمیت است. خواست دولت‌ها در چارچوب قواعدی که به عنوان قانون شناخته می‌شود تبلور یافته و در جامعه جریان می‌یابد. تبعیت از قانون به این ترتیب نوعی پذیریش قواعد حاکمیت است. از سوی دیگر در جوامع مختلف درون مایه قوانین تابعی از نظام اندیشه سیاسی و اخلاقی است. اندیشه سیاسی و اخلاقی در یک نظام حکومتی راهنمای این خواهد بود که چه قواعدی و از چه منابعی انتخاب و به عنوان قانون به جامعه ارائه شود. قوانین در واقع می‌کوشند براساس منابعی که اندیشه سیاسی و اخلاقی به حاکمان توصیه می‌کند نظامی را برای اداره جامعه ایجاد کنند. تخلف از قانون جدای از ابعاد روان‌شناختی که موانعی برای جامعه‌پذیری به شمار می‌آید می‌تواند ناشی از زاویه انحراف با اندیشه سیاسی و اخلاقی حاکم باشد.

چرا عده‌ای تخلف و سرپیچی از قانون را با زرنگی یکی می‌دانند؟

این بحث تا حدودی ریشه تاریخی و فرهنگی دارد؛ هر چند بیشتر رنگ و بوی روان‌شناختی یا به تعبیری بهتر روان‌شناسی اجتماعی به خود می‌گیرد. از منظر تاریخی در کشور ما دولت‌ها همواره از سوی بدنه جامعه با بحران مشروعیت روبه‌رو بودند که مهم‌ترین علت آن فاصله با الگوی‌های شرعی و نداشتن کفایت سیاسی بوده است لذا تخلف از قوانین یا به تعبیری بی‌اعتنایی به آن در ما نهادینه شده است؛ بویژه آن‌که همواره گمان شده قوانین تنها منافع طبقه خاصی از جامعه را تامین می‌کنند.

از نظر فرهنگی حتی عبور از قواعد شرعی نیز در فرهنگ گذشته ما در قالب حیل شرعی دیده می‌شود تا جایی که حتی برخی فقیهان در آثار خود بابی را به حیل شرعی اختصاص داده‌اند. هرچند طراحی عناوین حیل شرعی عمدتا برای حل مشکلات مردم بوده است، اما به‌مرور زمان به راهکاری برای فرار قواعد شرعی و انجام عمل نامشروع با عنوانی شرعی تبدیل شده است.

ریشه برخی از تخلفات از قوانین به گروه‌های کوچک اجتماعی بازگشت می‌کند که در قالب گروه‌های ناهنجار خودنمایی می‌کند. گاه حتی گروه‌های جوانان یک محل یا یک دانشگاه ممکن است در جهت رقابت‌ها یا برتری‌جویی‌های درون‌گروهی جرات به تخلف از قانون را به عنوان یک معیار یا شاخص به‌رسمیت می‌شناسند.

این مساله را در نواحی نزدیک به نقاط مرزی یا مناطق حفاظت‌شده محیط زیست کاملا می‌توان مشاهده کرد. نبود ظرفیت‌های سالم برای رقابت و کسب شهرت در جامعه گاه افراد را به این سمت سوق می‌دهد که تمایز و برتری خود را نسبت به دیگران در نقض قوانین جستجو کنند. عرف چنین گروه‌های اجتماعی تبعیت از قانون را نوعی ضعف تلقی می‌کند.

بی‌شک نظام تربیتی و خانوادگی تاثیر شگرفی بر شکل‌گیری روحیه قانون‌پذیری یا قانون‌ستیزی دارد. نظام آموزشی ما باید افراد را به کار جمعی، رعایت نظم و مقررات و همچنین انضباط و زمان‌شناسی سوق دهد.

فتاح غلامی

دین و زندگی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها