بعضی از این عروسکها مثل کلاهقرمزی دهه دوم زندگیشان را هم پشت سر گذاشتهاند و تماشای آنها هنوز هم برای کودکان و حتی بزرگسالان جذاب است.
قطعا نمیتوان این عروسکهای کوچک با شخصیتهای مختلف را که از چهرههای محبوب کودکان هستند، بدون حضور عروسکگردانها و صداپیشگانشان تصور کرد. عروسکهایی که شاید خیلی وقتها بدون توجه به اینکه چه کسی به جایشان حرف میزند یا حرکت میکند، به تماشایشان مینشینیم و از شیرینزبانیها و شیطنتهایشان لذت میبریم.
سوالی که در این حوزه میتوان طرح کرد این است که چطور عروسکی را براحتی باور کرد و با مختصات و ویژگیهای خاص خودش پذیرفت در حالی که گاهی چنین چیزی اصلا میسر نیست؟
و اصولا چه مؤلفههایی در تعریف کار صداپیشگی و عروسکگردانی حرفهای باید در نظر گرفته شود؟ ما نیز به همین منظور با صاحبنظران این عرصه گفتوگویی کردیم که در ادامه میخوانید.
همکاری برای خلق عروسکهای ماندگار
امیر سلطاناحمدی؛ عروسکگردان پسرعمهزا درباره شیوه همکاری میان عوامل مختلف یک برنامه عروسکی میگوید: «مخاطبان عام غالبا فکر میکنند که اگر عروسکی محبوب شده بهخاطر صداپیشهاش بوده است. کسانی که نگاهشان کمی تخصصیتر است میدانند که این محبوبیت، نتیجه همکاری صداپیشه و عروسکگردان است.
فقط وقتی کسی که به پشت صحنه یک برنامه آمده باشد و روند عروسکگردانی را از نزدیک دیده باشد میتواند متوجه شود که یک عروسکگردان باید تا چه اندازه مهارت داشته باشد تا بتواند همزمان با صداهایی که صداپیشه خلق میکند ـ بویژه در کارهای بداهه ـ حرکت مناسب با آن را در عروسک اجرا کند.
اما واقعا موفقیت و دیده شدن یک عروسک فقط در گرو همکاری عروسکگردان و صداپیشه نیست، بلکه لازم است که یک اتاق فکر قوی در کنار این دو باشد تا درباره همه جزئیات اجرا گفتوگو و ایدههای تازه مطرح شود.» او ادامه میدهد: «متأسفانه در وضعیت فعلی بیشتر کارهای عروسکی بدون تمرین جلوی دوربین میروند یا در نهایت به یکی دو جلسه تمرین اکتفا میکنند.
تقریبا به محض اینکه متن آماده میشود، ضبط برنامه را هم آغاز میکنند. در اصل همکاری و مشارکتهای فکری عروسکگردان و صداپیشه در حین ضبط برنامه اتفاق میافتد. در صورتی که میتوانیم قبل از شروع کار درخصوص چگونگی این همکاری و تعامل صحبت کنیم. البته همه این مسائل اغلب به بودجه کم برنامهها مربوط میشود.
مثلا ایرج طهماسب و گروهش کارشان را با بودجه کم شروع کردند، اما حالا که دیگر بودجه بیشتری در اختیار دارند، حدود سی چهل روز قبل از شروع کار با صداپیشهها، عروسکگردانها و عدهای از همکاران خوشفکر و خلاق دیگر تمرین و جلسات گفتوگو برگزار میکنند.
یعنی در وهله اول شخصیتها را در تمرینها به دست میآوریم و بعد از آن متن ـ مطابق شخصیتها ـ نوشته میشود. این اتفاقی است که باعث میشود یک عروسک ماندنی شود. در دهههای گذشته معمولا کارهای عروسکی اینقدر متنوع و متعدد نبود؛ بنابراین کارگردان و بهطور کلی گروه سازنده با عشق و علاقه فراوان روی کار متمرکز میشدند.
اما در سالهای اخیر میتوان گفت که از کیفیت این دسته از برنامهها کاسته شده و در عوض کمیتشان بیشتر شده است. من معتقدم که هنوز هم میتوان عروسکهای ماندگار خلق کرد.
همانطور که در برنامهای مثل کلاهقرمزی میبینیم؛ عروسکهای جدیدی معرفی شدهاند و صداپیشهها و عروسکگردانهای جدیدی هم اجرایشان را بهعهده گرفتهاند. فقط باید با یک روش و طرز فکر درست و منطقی پیش رفت.»
سلطان احمدی درباره مولفههایی که یک عروسکگردان برای جان بخشیدن به عروسکی بیجان در اختیار دارد، میگوید: «این یک کار انفرادی نیست.
بنابراین نمیتوان انتظار داشت که یک عروسکگردان به چنان توانایی و مهارتی در این حوزه رسیده باشد که بتواند با حرکاتی که برای یک عروسک خلق میکند او را به شخصیتی دلنشین و دوستداشتنی در نگاه مخاطب کودک و نوجوان تبدیل کند.
این مساله نیازمند این است که یک گروه در کنار هم جمع شوند و با همفکری کار را پیش ببرند. به خصوص اینکه عروسکگردان علاوهبر چشمهای خودش، چشم دیگری هم دارد که مانیتور است.
در بعضی مواقع بویژه در زمان تمرینها، مانیتوری در کار نیست. در نتیجه نمیتوانیم همزمان کار خودمان را ببینیم. در این شرایط بهترین راهحل راهنمایی افرادی است که در اتاق فکر نشستهاند و سایر عوامل برنامه از کارگردان گرفته تا مشاوران هنری که اگر نکتهای به ذهنشان میرسد با عروسکگردان در میان بگذارند.
من معتقدم که اگر عروسکگردان خوبی باشید میتوانید با اندکی تمرین کردن صداپیشه خوبی هم بشوید، اما اگر بازیگر خوبی باشید لزوما نمیتوانید عروسکگردان خوبی هم باشید.
در هر کار بر تجربیات عروسکگردانها اضافه میشود و این مقولهای نیست که بتوان آن را حتی در محیطی مثل دانشگاه یاد گرفت.»
این عروسکگردان در ادامه توضیح میدهد: «بهترین حالت در اینگونه برنامهها این است که مخاطب آنقدر عروسک را باور کند که اصلا فراموش کند صداپیشه و عروسکگردانش چه کسی است.»
سلطان احمدی در پاسخ به اینکه آیا در کارهای عروسکی صداپیشگی و عروسکگردانی به صورت همزمان توصیه میشود، توضیح داد: «در کشورهای دیگر معمولا خیلی اتفاق میافتد که صداپیشگی و عروسکگردانی هر دو بهعهده یک نفر باشد
اما باید توجه داشته باشیم که در آن کشورها دو امکان وجود دارد؛ اول اینکه زمان زیادی در اختیار دارند. دوم اینکه سکانسهای برنامه خیلی کوتاه و به طور کلی برنامههای خوشریتمی هستند.
مورد اخیر به این دلیل اهمیت دارد که معمولا عروسکگردانی که در حال تحمل فشار بدنی زیاد و تحرک است، اگر قرار باشد اجرای صدا را هم به صورت بداهه برعهده داشته باشد قطعا بر کیفیت صداپیشگیاش تأثیر خواهد گذاشت.
ممکن است همزمان بودن صدا و حرکت عروسک از بین برود. مثلا در کارهای ایرج طهماسب که سکانسها حدود 10 دقیقه است اگر عروسکگردان همزمان صداپیشه هم باشد قطعا روی کیفیت صدا اثر بد خواهد گذاشت. به همین دلیل هم در این برنامهها عملا چنین کاری ممکن نیست.»
صداپیشگی نیازمند شناخت کودک است
مارال حاجیزاده، صداپیشه عروسک اشتباهی درباره زمینههای لازم برای موفقیت یک برنامه عروسکی توضیح میدهد: «متأسفانه هنرمندان حرفهای و باتجربهای که در حوزه کودک فعالیت میکنند به حاشیه رفتهاند و بعضا اشخاصی که در سالهای گذشته پا به این عرصه گذاشتهاند
آشنایی چندانی با آثار و برنامههای کودک ندارند؛ تا جایی که شاید اصلا هیچ وقت کتابی در این حوزه نخوانده باشند! مساله دوم موضوعاتی است که در این برنامهها به آن پرداخته میشود که غالبا تکراری و سطحی هستند. شاید مخاطب کودک با خود فکر کند که بارها این حرفها را شنیده است چون به هر حال کودکان این دوره باهوشتر از بچگیهای ما هستند.
این روزها آنقدر بچهها با سرگرمیها و بازیهای مختلف و برنامههای متنوع اشباع شدهاند که هر اثری نمیتواند براحتی آنها را راضی کند. آموزش کودکان این دوره چندان هم کار سادهای نیست. کارهای عروسکی موفقی که در دهه 60 و 70 ساخته شدند غالبا آثار به یاد ماندنی و موفقی شدند
چون هیچکدامشان کپیبرداری از یک اثر خارجی نبودند؛ مثل مدرسه موشها یا خانه مادربزرگه و.... در این آثار نقش خانواده و تربیت ایرانی کاملا محسوس بود.
سومین عامل این است که تعداد متخصصان داستاننویسی و نمایشنامهنویسی کودک خیلی کم است. من 15 سال است که صداپیشگی عروسکهای مختلف را بهعهده داشتهام و لیسانس ادبیات نمایشی دارم و همیشه تلاشم را کردهام که کاری خوب و با کیفیت ارائه دهم.»
او درباره ظرفیت تغییر صدا و لحن یک صداپیشه میگوید: «حنجره هیچ آدمی نمیتواند معجزه کند و در نهایت میتواند سه یا چهار جنس صدای مختلف را خلق کند.
در اصل با نوع بیان، دیالوگها و بداههگویی است که میتوانیم شخصیت یک عروسک را تعریف کنیم. اول باید شخصیتپردازی خوب و مناسب صورت بگیرد و متن قوی نوشته شود. بعد از آن بداههها و تکهکلامهایی را به آن اضافه میکنیم.
به نظر من اگر کارگاههای نمایشنامهنویسی عروسکی برگزار میشد حتما اتفاقات بهتری هم در این حوزه میافتاد. با شخصیتپردازی خوب و فضاسازی درست میتوان برنامه کودک موفقی را به مخاطبان ارائه کرد.»
این صداپیشه تأکید کرد: «صداپیشگی با دوبلوری خیلی فرق میکند؛ صداپیشه عروسک را میبیند، با او ارتباط برقرار میکند، به متن اصلی دیالوگهایی را اضافه میکند تا شخصیت آن عروسک را بسازد.
در حالی که دوبلور فقط میتواند هر آنچه را که در متن آمده است بیان کند و این مثل تقلید کردن است؛ حتی دیالوگها باید بهگونهای گفته شود که با حالات بازیگر اصلی همخوانی داشته باشد و مطابق احساس او پیش برود.»
حاجیزاده درباره ویژگیهای یک صداپیشه خوب هم میگوید: «صداپیشگی در وهله اول نیازمند شناخت کودک است.
باید این توانایی در صداپیشه وجود داشته باشد که خود را به جای یک عروسک اسفنجی بگذارد و طوری حرف بزند که کودک او را از صمیم قلب بپذیرد. به نظر من جنس صدای یک صداپیشه چندان اهمیتی ندارد و مساله مهم؛ ارتباط او با مخاطب کودک است.»
او صداپیشگی عروسک اشتباهی را یکی از کارهای موفق کارنامه حرفهایاش میداند و در اینباره میگوید: «عروسک اشتباهی در برنامه «تقتق»، ازجمله عروسکهایی بود که طرفدارهای زیادی پیدا کرده بود.
تا جایی که دختربچهای هر روز بعد از پایان برنامه تماس میگرفت و با من صحبت میکرد. نامههای زیادی هم دریافت کردم. در مجموع مخاطبان ارتباط خوبی با این عروسک برقرار کرده بودند.»
بداههگویی؛ مهمترین توانایی یک صداپیشه
رکسانا گلزاده، صداپیشه عروسک کارا، درباره اینکه شخصیت و ویژگیهای رفتاری هر عروسک چطور تعریف میشود، میگوید: «در تعیین این مساله نویسنده روند اصلی را مشخص میکند.
به هر حال اوست که شخصیت را خلق کرده و باید دید که این عروسک را چطور در ذهنش تجسم کرده است. در نهایت با توضیحاتی که نویسنده میدهد، متنی که در اختیار داریم و دیالوگهای بداههای که میگوییم میتوانیم به یک عروسک جان ببخشیم.
هم معمولا از بداههگویی استقبال میکنند و معتقدند که گاهی نکات جالب و طنازانهای خلق میشود که باارزش است. به همین دلیل هم اغلب میگویند که اگر بداههای به ذهنمان رسید با شجاعت بگوییم، چون در صورتی که مناسب نباشد میتوان آن را حذف کرد.
ما هم سعی میکنیم در حین کار نکات طنزی را که بدآموزی ندارند و ضمنا دلنشین و بامزه هستند، به متن اصلی اضافه کنیم.»
گلزاده، معتقد است بداههگویی مهمترین توانایی یک صداپیشه است و میگوید: «بداههگوییهای خوب و طنازانه، هماهنگی با عروسکگردان و توجه به مانیتور از جمله مهارتهایی است که یک صداپیشه باید داشته باشد.
گاهی پیش آمده است که متن تمام شده و دیالوگی باقی نمانده است، ولی عروسکگردان تصمیم میگیرد حرکت خاصی به نشانه قهر، مسخره، شوخی و... به عروسک بدهد، در این شرایط صداپیشه تنها با نگاه کردن به مانیتور متوجه این امر میشود.
پس باید صدای متناسب با آن حرکت را خلق کند و اگر غافل شود عروسک اصطلاحا مرده میشود. نکته مهم و اصلی، هماهنگی صدا و تصویر عروسک است.»
او ادامه میدهد: «از میان کارهایم «کارا و کوشا» را خیلی دوست داشتم و از آنجا که توانستم ارتباط خوبی با این عروسک (کارا) برقرار کنم، به نظرم کار بهتری هم ارائه دادم.
ضمن اینکه مهتاب تبریزی عروسکگردان خوب و ماهری است که در این کار حضور داشت و حرکاتی که به عروسک میداد باعث میشد بهتر بتوانم حس و لحن عروسک را خلق کنم. فکر میکنم که مخاطب کودک هم این برنامه را دوست داشت.»
نیکان نصاریان - قاب کوچک (ضمیمه شنبه - روزنامه جام جم)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد