بزن دررو

اقلام ثلاثه

بزن دررو

سیل پس از توافق هسته‌ای

این روزها خیلی‌ها، خیلی چیزها را به خیلی چیزهای دیگر ربط می‌دهند؛ حتی خیلی‌ها که خیلی قائل به ربط نیستند.
کد خبر: ۸۲۱۴۷۶
سیل پس از توافق هسته‌ای

مثلا طرف 5000 تومان از حسابش کسر شده، در محل چو انداخته که بانک به خاطر شیرینی توافق، برداشته! (آن هم توافقی که هنوز نه به بار است، نه به دار.) حتی برخی منابع ناموثق، بارش بارندگی اخیر در تهران و شهرهای شمالی کشور و جاری‌شدن سیل بی‌حساب را نیز از پیامدها و تبعات نشست وین و توافق هسته‌ای کشورهای گروه 1+5 با ایران دانستند و آن را با صدور قطعنامه شورای امنیت در راستای لغو تحریم‌ها ربط دادند. حالا یکی نیست که بگوید: اگرچه در اثر نشست‌ها و مذاکرات متعدد هسته‌ای، به کوری چشم دشمنان، «کلنگ از آسمان افتاد و نشکست».... اما برادر من، این چه ربطی دارد به این که طرف در ادامه بگوید: «وگرنه من کجا و بی وفایی؟» ...!

اما مگر این رفیق کج‌فهم ما این چیزها حالیش می‌شود. خدا پدر سعدی را بیامرزد که گفت: نرود میخ آهنین در سنگ.

می‌گوید: بفرما!... دیدی تا صحبت از لغو تحریم‌ها شد و زمزمه‌های توافق هسته‌ای شنیده شد؛ در اولین اقدام غیررسمی، موانع باروری ابرهای ایران یا حرکت بارش‌زای آنها به سمت آسمان ایران برداشته شد؟... چرا قبل از توافق، شاهد این سیل بارندگی نبودیم؟

می‌گویم: پدرجان؛ این دو مقوله چه ربطی به هم دارد؟ چرا الکی زمین و آسمان را به هم می‌دوزی؟... مطمئن باش که: ندهندت زیاده از روزی!

می‌گوید: متاسفانه نمی‌گیری، نمی‌فهمی!... اروپا و آمریکا قبل از این که صحبت از توافق هسته‌ای و لغو تحریم‌های اقتصادی و بانکی باشد؛ با امکانات پیشرفته‌ای که دارند، نمی‌گذاشتند ابرهای باران‌زا به سمت کشور ما بیاید. فقط به ابرهای نازا اجازه ورود می‌دادند؛ یا نرسیده به ایران، آنها را ناتوان می‌کردند که آبی از آنها نچکد.

می‌گویم: ای بابا؛ تو چقدر ساده و در عین حال توهم‌زایی!... نکند چیزی مصرف کردی و ما بی‌خبر؟... حیف که در سالم بودنت شکی ندارم و می‌دانم اهل این مزخرفات نیستی. حرف‌هایت بیشتر شبیه خالی‌بندی است.

می‌گوید: منظورت چیست؟ نمی‌فهمم خالی‌بندی، چه معنایی در اینجا دارد که در ذهن من جا ندارد.

می‌گویم: خالی‌بندی این است که بلانسبت من و تو، یک نفر به دوستش گفت بابای من طویله آن چنان بزرگی دارد که وقتی هوا تاریک می‌شود، همه حیوانات عالم را در آن جا می‌دهد و دوستش که این را شنید، گفت: و پدر من هم چوبی دارد به قدری بزرگ و بلند که وقتی هوا ابری می‌شود؛ با چوبش ابرها را پس و پیش می‌کند که خورشید را ببیند.

دوست اول خندید و گفت: نشد دیگر؛ این یکی دیگر خیلی ضایع و تابلو بود. بفرما ببینم که اگر پدر جناب‌عالی یک همچین چوب بلندی دارد که گفتی؛ شب‌ها آن را کجا می‌گذارد؟... و دوست دوم خندید و مثل ما فی‌البداهه گفت: در همان طویله بابای تو!

توصیه اخلاقی: عزیز خالی بند؛ لطفا آهسته ببند. نمی‌بینی فلان کس، همچین خیلی آهسته و پیوسته، خالی بخوبی بسته؟...!

رضا رفیع - جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها