اشاره: اغلب روال بر این است که وقتی دو نفر تصمیم می‌گیرند با هم ازدواج کنند، قبل از هر کاری ابتدا اقدام به شناخت ویژگی‌های شخصیتی و رفتاری یکدیگر می‌کنند تا براساس آن، تصمیم نهایی را گرفته و با آگاهی از ظرفیت‌های خُلقی طرف مقابل‌شان وارد زندگی مشترک شوند. روی دیگر سکه زمانی است که دختر و پسر بدون این‌که نیازهای روانی یکدیگر را شناسایی کنند، پای سفره عقد می‌نشینند و با وارد شدن به گود زندگی، تازه متوجه نیازهایی در وجودشان شده و انتظار دارند همسرشان این نیازها را برطرف کند. اما از آنجایی که دو طرف از نیازهای روانی همدیگر بی‌خبرند، خانه به محل جدال تبدیل شده و در این میان تنها چیزی که نصیب دو طرف می‌شود، اعصابی خرد و روانی خسته است. نتیجه این کشمکش روحی مداوم را هم گاهی اوقات دادگاه خانواده تعیین می‌کند.
کد خبر: ۸۲۱۱۲۵

حسرت محبت به دلم مانده است

«سه سال است که ازدواج کرده‌ام و از خیلی‌ها می‌شنوم که خوش به حالت فلانی شوهرت است، اما این ظاهر زندگی‌ام است و کسی نمی‌داند چه می‌کشم.» اینها را نادیا می‌گوید و ادامه می‌دهد: قصه‌اش طولانی است و کوتاه می‌کنم. همسایه بودیم که مادرهایمان با هم آشنا شدند و بعد هم مادرش از من برای پسرش خواستگاری کرد. جز چند بار که همدیگر را دیده بودیم، آشنایی چندانی با هم نداشتیم. آمدند و من هم که تا آن موقع از آنها بدی ندیده بودم، خواستگاری‌اش را قبول کردم. اوایل خوب بود، اما بعد رفتارش تغییر کرد. حالا دیگر غم و شادی‌ام برای شوهرم مهم نیست و اگر استرس و ناراحتی داشته باشم، حتی یکبار هم حالم را نمی‌پرسد. حتی وقتی اشتباه می‌کند، حاضر نیست به اشتباهش اعتراف کند و طوری رفتار می‌کند که انگار زندگی میدان مسابقه است که همیشه و در همه حال او باید برنده باشد. من چون آخرین فرزند خانواده بودم، همیشه در کانون توجه بودم و طبیعی است که بعد از ازدواج هم این انتظار را از شوهرم داشته باشم که به من توجه کند. دوست دارم به من محبت کند، اما علاقه‌اش را به زبان نمی‌آورد و همیشه عصبی است و مدام در حال پرخاشگری. شاید فکر کنید من مقصرم که به شوهرم محبت نمی‌کنم و او هم این رفتارها را از خود نشان می‌دهد. اما باور کنید من همیشه خیلی به او ابراز علاقه می‌کنم تا شاید او هم یاد بگیرد و به من محبت کند، ولی متاسفانه تا الان هیچ اثری نداشته است و رفتارش بدتر روح و روانم را به هم ریخته است. به‌دلیل بی‌توجهی‌هایش گریه می‌کنم و حرف دلم را هم به هیچ‌کس نمی‌توانم بزنم. یک‌بار موضوع را به خواهرش که زن خوبی هم است گفتم. او هم با برادرش صحبت کرد و تا مدتی خوب شد، چند روز بعد دوباره مثل سابق شد. شوهرم زمانی که در محل کارش است، حتی یک‌بار هم به من زنگ نمی‌زند تا حالم را بپرسد و من هم حق ندارم به او زنگ بزنم.او تا 10 شب سرکار است و حساب کنید من، یک زن تنها تا آن موقع شب چطور باید سر کنم. دو روز پیش مریض بودم و انتظار داشتم شوهرم با من تماس بگیرد، اما انگار نه انگار. مانده بودم که چه کرده‌ام شوهرم با من این‌طور رفتار می‌کند. در اینترنت و سایت‌های مختلف گشتم تا شاید دلیل رفتار سرد شوهرم را پیدا کنم، اما فقط همه یک حرف زده بودند که این زن است که باعث می‌شود شوهرش سرد رفتار کند. انگار که همیشه و همه جا مقصر زنان هستند. شوهرم درکم نمی‌کند و من را به حال خودم رها کرده است. نمی‌دانید چقدر دلم می‌خواهد پیامک بدهد و به من محبت کند، اما همیشه چشم انتظار مانده‌ام. من همیشه با او مهربان بوده‌ام و هر چه خواسته در اختیارش گذاشته‌ام، ولی گاهی حرف‌هایی می‌زند که قلبم را به آتش می‌کشد و حتی به عمد به عقایدم توهین می‌کند تا بیشتر آزارم دهد. زندگی بسیار سرد و خسته‌کننده‌ای دارم و هرچه به او اعتراض می‌کنم، هیچ فایده ای ندارد. شوهرم با این‌که عصبی است، اما وقتی داد و بیداد می‌کنم، هیچ توجهی به من نمی‌کند و انگار به داد زدن‌هایم عادت کرده است. یک‌بار به او گفتم که بچه می‌خواهم و در جواب گفت که دلم نمی‌خواهد از تو بچه‌ای داشته باشم. افسرده شده‌ام و نمی‌دانم با زندگی‌ام چه کنم، نمی‌دانم چطور رفتار کنم تا شوهرم به خودش بیاید و دست از این رفتارهایش بردارد و به من محبت کند. حس می‌کنم او تغییرناپذیر است و باید راهم را از او جدا کنم.

دکتر پرویز رزاقی/ روان‌شناس: بی‌توجهی زوجین نسبت به یکدیگر اغلب براساس ویژگی‌ها و تیپ‌های شخصیتی و خلقی افراد است. یعنی افراد از منظر نگاه خود نیازهای مرد یا زن را بررسی می کنند. برای بسیاری از زوج‌ها توجه کردن به نیازهای روانشناختی مضحک و خنده‌دار است چون نگاه‌شان به زندگی این‌طور است و به این فکر نمی‌کنند که زندگی را از حالت ایستایی خارج و پویا کنند. یک علت بروز چنین رفتارهایی می‌تواند متاثر از گذشته افراد باشد. یعنی پدر و مادر چنین افرادی آنها را در یک قالب خاص تربیتی رشد داده و نیازهای روانشناختی‌شان را شناسایی نکرده‌‎اند، تا زمانی که به بزرگسالی رسیده و ازدواج می‌کند، محبت و توجه به دیگران برایش مضحک نباشد.

چنین زوج‌هایی نمی‌توانند در ذهن خود این موضوع را بپرورانند که برای رسیدن به یک زندگی ایده‌آل باید به نیازها و حساسیت‌های روانشناختی همدیگر توجه و آن را شناسایی کنند، به حساسیت‌های یکدیگر احترام بگذارند و به آن جامه عمل بپوشانند تا در راستای این شناخت به یک زندگی ایده‌آل همراه با عشق و عواطف درونی دست پیدا کنند. دسته دوم زوج‌هایی هستند که در مسیر زندگی قرار دارند و باید منابع و اطلاعات لازم را در زمینه رفتار با همسر به دست بیاورند، اما ما این مساله را مشاهده نمی کنیم. افرادی هم هستند که تحصیلات بالا یا پایین دارند، ولی فارغ از الگوهای روانی و روانشناختی زندگی کردن، به افراد آسیب می‌زنند. افرادی‌ که از تحصیلات عالیه دانشگاهی برخوردارند، مفاهیم روانشناختی در حوزه نیازهای روانی فرد و خانواده را نادیده گرفته و آنها را پیش‌پا افتاده تلقی می‌کنند. دسته سوم افرادی هستند که الگوهای مطرح شده بالا را ندارند و می‌خواهند به نوعی نیازهای مرد یا زن را شناسایی کرده و به آنها احترام بگذارند، اما ویژگی‌های اخلاقی از جمله عصبانیت‌ها و پرخاشگری‌ها مانع این حرکت و رفتار در زندگی مشترک‌شان می‌شود. با کوچک‌ترین برخوردی که بین زن و شوهر رخ می‌دهد، تنش و درگیری به‌وجود آمده و از هم فاصله می‌گیرند و پرخاشگری جایگزین گفت‌وگوی کلامی آنها می‌شود.

وقتی عشق از خانه‌کوچ کند

وقتی نیاز یک زوج مثل محبت و توجه کردن و ارتباط کلامی در درون خانواده شناسایی نشده و به آنها پاسخ داده نمی‌شود، فرد در کنش و واکنش‌های خود، بیشتر از دیگران از کلمات خشونت آمیز استفاده می‌کند. ارتباطات کلامی در زندگی این‌گونه افراد کمتر شده و فاصله احساسی و عاطفی در میان افراد بیشتر مشاهده می‌شود. در نتیجه این رفتارها، همسر در درون خانواده به یک کالا و ربات تبدیل شده و سعی می‌کند در مقابل همسرش مقاومت کند یا از او انتقام بگیرد. شکل دیگر این آسیب به شکل بی‌خیالی و بی‌توجهی خود را نشان می‌دهد. یعنی به‌رغم این‌که یکی از زوجین در پیام کلامی آشکارا، نیاز به محبت دیدن و تامین نیازهای عاطفی و احساسی‌اش را طلب می‌کند، اما می‌بینیم که این نیاز همچنان از سوی همسر نادیده گرفته می‌شود. بدترین و آسیب پذیرترین حالت این است که فرد یا یکی از زوجین، تامین نیازهای عاطفی خود را به شکل سازوکارهای جابه‌جا شده در شغل محیط کار و دوستان یا خانواده پدر و مادری خودش جستجو می‌کند. اینها سعی می‌کنند با انتخاب کارهای دوشیفته و بیرون ماندن از محیط خانه، نیازهای احساسی و عاطفی‌شان را تامین کنند و در واقع از طریق کار کردن و مشغول کردن سیستم روانی ذهن خودشان، کمبود توجه و نیازشان به محبت را برطرف کنند. اما خطرناک‌ترین رفتار در درون خانواده این است که زوجین کمبودهای عاطفی و احساسی را از طریق ارتباط گرفتن با افراد دیگر و به شکل‌های آسیب‌زا و به شکل خندیدن، محبت کردن و گفت‌وگوهای کلامی و رفتاری تامین کنند.

دل همسرتان را به‌دست آورید

یکی از روش‌های موثر در این زمینه، این است که هر زوجی با افزایش دانش و آگاهی در زمینه مهارت‌های همسرداری و خانواده، خود را به همسرش نزدیک کند. یعنی می‌تواند دانش خود را در حوزه‌های روانشناختی و نیازهای احساسی و عاطفی از طریق مطبوعات و رسانه ها به‌دست آورد. زوجین به هیچ وجه نیازهای روانی یکدیگر را ساده و سرد انگارانه تلقی نکرده و آنها را جزو نیازهای اساسی افراد به شمار آورند. سعی کنند با پیام‌های کلامی مستقیم و آشکار به یکدیگر، به همسر درباره شناسایی نیازهایش آگاهی دهند. در بسیاری از موارد همسران به اشتباه این‌گونه تصور می‌کنند که همسرم خودش باید نیازهای احساسی و توجهی‌ام را شناسایی کرده و مورد توجه قرار دهد و لزومی ندارد این مساله را به زبان بیاورم. چنین تفکراتی کاملا اشتباه است و توصیه می‌کنیم زوجین با پیام‌های کلامی آشکار؛ همسرشان را به نیازهایی که دارند، آگاه کنند. به جای این‌که پیام‌هایشان را به سایر اعضای خانواده منتقل کنند، موضوع را به‌طور مستقیم با خود همسر در میان بگذارند و اگر از شوهر یا زنش ناراحت است، به جای این‌که این ناراحتی را به فرزندش منتقل کند، مستقیم با خود او حرف بزند و در عین حال در یک زمان مناسب و نه در زمان غذا خوردن یا تماشای تلویزیون با یکدیگر صحبت کنند.

لیلا حسین‌زاده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها