رودررویی با موقعیت انسانی
لحن و زبان سینماییاش تلخ است، اما گزنده و سیاه نیست و در پس مصائبی که روایت میکند، میتوان ردپایی از شرافت انسانی و نمایش شرافتمندانه زندگی کردن را دید. به عنوان مثال فیلم «بودن یا نبودن» که چند روز قبل از شبکه آیفیلم پخش شد، مصداقی از همین معنا و رویکرد است.
شاید تا آن زمان کمتر فیلمی در سینما ساخته شده بود که مساله اهدای عضو را با همه موانع و چالشهای فرهنگی و اجتماعی که داشت به زیبایی در قالب یک ساختار دراماتیک به تصویر بکشد که فارغ از وجوه زیباییشناسی اثر از حیث سینمایی از منظر انسانی نیز بتواند مخاطب را به شکل درونی شده در مواجهه با این موقعیت حساس روبهرو کند.
شاید اکنون ساخت یک فیلم در دفاع از فرهنگ اهدای عضو کار سادهای به نظر برسد، اما سال 76 که عیاری فیلم بودن یا نبودن را ساخت، طرح این قصه یک نوع جسارت فرهنگی بود تا به طرح مسالهای بپردازد که گرچه از حیث اعتقادی در ساحت اخلاق اجتماعی جای میگیرد، اما از منظر عرفی، هنوز با نگرشهای مقاومتی از طرف مردم روبهرو بود که نمیتوانست اعطای عضو یک عزیز از دست رفته را براحتی بپذیرد.
امیدواری دوسویه به زندگی
بودن یا نبودن داستان دختر جوانی به نام آنیک است که نیاز شدید به پیوند قلب دارد. او همراه پزشکش به بیمارستانی میروند که پسر جوانی به نام امیر که در شب ازدواجش طی نزاعی دچار مرگ مغزی شده در آنجا بستری است. از آنجا که خانواده امیر به زنده بودن او امیدوار هستند، تلاشهای دکتر برای راضی کردن آنها به پیوند به نتیجه نمیرسد. همزمان پدر دختری به نام معصومه که او نیز به قلب نیاز دارد ولی مانند آنیک وضعیتش حاد نیست، سعی میکند با پرداخت پول به خانواده امیر، آنها را راضی کند که او نیز موفق نمیشود. آنیک که خود را به زحمت به خانه امیر رسانده دچار ناراحتی میشود و اعضای خانواده امیر او را به بیمارستان میرسانند. در بیمارستان مادر آنیک نیز به دخترش میپیوندد و آن دو بار دیگر سراغ خانواده امیر میروند و سرانجام موفق میشوند رضایت پدر و مادر امیر را جلب کنند. خانواده امیر پس از مراسم خاکسپاری پسر جوانشان با دسته گل سراغ آنیک که عملش با موفقیت انجام شده، میروند.
اجتماعی یا فلسفی
بودن یا نبودن، فیلم شریفی است که این شرافت را از یکسو از ذات قصه و مساله انسانی ـ اخلاقی آن میگیرد و از سوی دیگر در نوع روایت و کارگردانی کیانوش عیاری. واقعیت این است که فیلم از حیث سوژه بشدت تاویلپذیر بوده و میتوان آن را از این سوی یک مساله اجتماعی تا آن سوی یک مساله
فلسفی ـ اخلاقی گسترش داد.
از منظر اول میتوان با نگاه جامعهشناختی و مردمشناسی به موانع و دشواریهای جاافتادن یک ارزش فرهنگی متفاوت در یک جامعه سنتی اشاره کرد؛ به این معنا که چگونه پیشفرضهای ذهنی و بومی وقتی به یک تعصب کور بدل میشود میتواند به یک عامل بازدارنده بدل شود و از سوی دیگر با رویکرد فلسفی میتوان بودن یا نبودن را بهعنوان یک کهن الگوی فلسفی در دل درام بازنمایی کرد؟
اینکه بودن یا نبودن ما گاه در بودن یا نبودن دیگری معنا پیدا میکند و چهبسا گاهی نبودن ما عین بودن ما و از آن مهمتر رمز بودن ماست. اینکه با یک تصمیم انسانی میتوان مرگ دیگری را به زندگی برای فرد دیگر بدل کرد. این که حیات و ممات ما گاهی به انتخاب ما برمیگردد؛ به یک انتخاب دشوار که باید بین انسانیت و فرهنگ، بین شرافت و عادت، اولی را برگزیند. فیلم البته تاویل جامعهشناختی از فرآیند تحول یک انسان یا جوامع انسانی را نیز صورتبندی میکند. به این معنا که پروسه یک تحول ذهنی و درونی را از مقاومت در برابر تغییر تا پذیرش یک تغییر بخوبی نشان میدهد.
از وقتی خانواده امیر مخالف اهدای عضوش به آنیک هستند تا پذیرش این موضوع، فقط یک پروسه زمانی طی نشده که پروسه اخلاقی ـ فرهنگی طی شده تا آنها در نهایت قانع شوند قلب امیر را اهدا کنند. فرآیند این تحول هم از حیث سینمایی و هم ازحیث روانشناسی منطقی و باورپذیر بوده و ضمن اینکه روایت را در یک فراز و نشیب تعلیقآفرین پیش میبرد، ذهن مخاطب را نیز آماده پذیرش این اقدام انساندوستانه میکند.
در نهایت بودن یا نبودن به تبیین این معنا کمک میکند که بودن یا نبودن ما به شکل واقعی به چگونه بودن یا نبودن ما ختم میشود و عجب اینکه طبق وصیت زندهیاد عسل بدیعی (بازیگر نقش آنیک) بعد از مرگش چند عضوش به نیازمندان اهدا شد تا نقشی که بازی کرده به واقعیت بدل شود و او با وجود نبودن خویش ارمغان بودن را به چند نفر دیگر اهدا کند.
سیدرضا صائمی
جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد