وقتی از اختلال یادگیری در بزرگسالان صحبت میشود، باید تمام انواع اختلالات را در نظر گرفت. برخی افراد ممکن است تنها یک نوع اختلال از خود بروز دهند، اما برخی دیگر احتمال دارد مجموعهای از مشکلات را داشته باشند. شدت این اختلال در افراد، متفاوت و از ملایم تا موارد حاد است.
البته نباید این اختلال را با مشکلات یادگیری ناشی از معلولیت بینایی، شنوایی یا حرکتی و عقب ماندگی ذهنی و محرومیت عاطفی، فرهنگی و اقتصادی اشتباه گرفت، زیرا افراد مبتلا، مانند دیگر افراد جامعه، دارای هوش متوسط یا بالاتر هستند و ممکن است ضریب هوشی پایین، بالا یا در حد یک نابغه داشته باشند.
موضوعی که باید به آن توجه کرد، این است که موفقیت در زمینه تحصیل یا زندگی ربطی به اختلال یادگیری ندارد. یعنی افرادی که به این مشکل دچارند، با کمک روشهای درمانی میتوانند بر مشکلات خود غلبه کنند.
اختلال یادگیری مشکلی پایدار است و در دورههای مختلف زندگی وجود دارد و تنها شکل آن تغییر میکند. مثلا چیزی که برای یک دانشآموز ابتدایی دردسرساز است، ممکن است در دوران نوجوانی به نوع دیگری خود را بروز دهد. بنابراین از آنجا که افراد در دوران کودکی و نوجوانی و هنگام بزرگسالی مراحل متفاوتی را از سر میگذرانند، احتمال دارد مشکلات متفاوتی نسبت به مراحل قبل داشته باشند. حتی این وضعیت در مسیر گذراندن اوایل بزرگسالی تا دوران سالمندی ممکن است شکل تازهای به خود بگیرد. هنگام مواجهه با این اختلال مهم نیست فرد در چه سنی باشد، مهم این است که او چنین مشکلی دارد و باید برایش فکری کرد.
ویژگیهای مهم این اختلال
بزرگسالانی که به این اختلال مبتلا هستند، گرفتاریهای خاصی دارند که زندگی روزمرهشان را با مشکل مواجه میکند. اول از همه روی مهارتهایی که باید در دوران مدرسه میآموختند، تسلط ندارند. مهارتهایی مانند ریاضی، دیکته، خواندن و نوشتن تا سالها برایشان چون مشکلی لاینحل باقی میماند. این افراد به دلایل گوناگون ممکن است نتوانند یادگیری خوبی داشته باشند. مثلا اگر در خواندن ضعیف هستند، ممکن است توانایی کافی در به کار بردن ترفندهای درک مفاهیم نداشته باشند. مشکلات در ریاضی نیز به شکل درک نکردن مفاهیم و مسائل ریاضی خود را نشان میدهد یا اگر تصاویر را بخوبی درک نمیکنند، در پردازش آنها مشکل دارند. این ناتوانیها از فرآیندهای روانشناختی همچون شناخت، درک مفهوم، زبان، توجه، توانایی حرکتی و مهارت اجتماعی نشات میگیرد و اثر یکسانی روی عملکرد آنها در خانه، محل کار یا جامعه دارد.
ویژگیهای ثانویه
در اختلالات یادگیری بزرگسالان، مشکلات ثانویه نیز مشاهده میشود. میتوان این مشکلات را «لایه بعدی» بروز این اختلال دانست که به شکل مجموعهای از مکانیسمها، افکار و احساسات علیه فرد مبتلا بروز داده میشود.
مشکلات عاطفی و اجتماعی در بزرگسالان مبتلا بسیار قابل توجه است. آنها به طور کلی احساس بیارزشی میکنند و اعتماد به نفس ندارند. بیشتر آنها حتی اگر در دوران بزرگسالی افراد موفقی باشند، از دوران کودکی و مدرسهشان خاطرات دردناکی دارند که لحظهای رهایشان نمیکند. در نتیجه بیشتر مواقع احساس احمق و ناشایست بودن میکنند. برخی از این افراد نیز به این باور که «من هرگز نمیتوانم» میرسند و همیشه احساس درماندگی میکنند و خود را بازنده میدانند. هر زمان هم موفقیتی به دست بیاورند آن را کاملا تصادفی و بر مبنای شانس میدانند. حتی کسانی که پیدرپی در کارهایشان موفق شدهاند، باز هم احساس میکنند این موفقیتها هرگز به خودشان ربطی ندارد و توانا و با کفایت نیستند. این شرایط باعث میشود همیشه احساسی از خشم و ناامیدی در وجود خود حس کنند و در نهایت به سمت اضطراب و نگرانی پیش روند. به همین دلیل گاهی نمی توانند بخوبی از عهده انجام وظایف شان در زندگی روزمره برآیند و بیشتر مواقع کارهایشان را به تعویق میاندازند و این رفتار هزینه سنگینی برایشان به بار میآورد. گاهی اوقات هم دچار مشکلات روحی شدید مانند افسردگی میشوند.
باورهای غلط
درباره مبتلایان اختلال یادگیری باورهای غلطی وجود دارد که این باورها به وضعیت بد مبتلایان دامن میزند. برخی از این باورها چنین است:
1 ـ آنها کماستعداد هستند.
مردم به مبتلایان اختلال یادگیری، از همان دوران کودکی، به گونه ای مینگرند که گویی کوچکترین استعدادی در آنها وجود ندارد، اما این موضوع صحت ندارد و باوری غلط است زیرا ممکن است یک کودک 7 ساله مبتلا به یکی یا بیشتر موارد اختلال یادگیری، در 17سالگی دانشآموزی بسیار کوشا و در 27 سالگی پدر، مادر یا کارمندی بسیار متمرکز روی کارش باشد. این افراد در بزرگسالی، با وجود تجربه مکرر شکست باز هم امکان موفقیت درخشان دارند.
2 ـ کارمندان خوبی نیستند.
اکثر مردم بویژه کارفرمایان تصور میکنند این افراد نمیتوانند کارکنان خوب و لایقی باشند، اما این موضوع صحت ندارد زیرا تاریخ، افراد بسیاری به خود دیده که با وجود این اختلال توانستهاند در کارهای خود بسیار موفق و حتی مدیران لایقی باشند. کسانی که در زمینههای مختلف اقتصادی، سیاسی، تجاری و صنایع، با غلبه بر اختلال یادگیری، توانستهاند گوی رقابت را از همتایان بربایند.
این افراد نیاز به درمان و حمایت دیگران دارند و اگر فردی به دلیل فقر مالی یا فرهنگی تحت درمان قرار نگیرد و از حمایت نهادهای اجتماعی برخوردار نباشد، ممکن است نتواند بر مشکلات یادگیری خود غلبه کند و استعدادهای بالقوهاش نهفته باقی بماند و تبدیل به فردی سرخورده شود.
3 ـ آنها شبیه هم هستند.
همان طور که در ابتدای مقاله ذکر شد، این افراد بسته به قرار گرفتن در دورههای مختلف زندگی، ویژگیهای روانشناختی، ذهنی و جسمی متفاوتی از خود بروز میدهند و بنابراین با یکدیگر متفاوت هستند. ممکن است کسی فقط یک نوع مشکل یادگیری داشته باشد، اما دیگری چند نوع مشکل را همزمان بروز دهد.
4 ـ اختلال در یادگیری فقط به مسائل تحصیلی مربوط است.
این باور نیز غلط است. زیرا ممکن است در برخی مسائل دیگر نیز با مشکل مواجه باشند، از جمله:
* هماهنگی حرکتی
* مدیریت زمان
* توجه و تمرکز
* مهارتهای سازمانی
* سرعت پردازش
* مهارتهای اجتماعی که برای دوستیابی و حفظ روابط مهم است.
* بلوغ عاطفی
* حافظه
* قدرت بیان
بسیاری از بزرگسالان مبتلا در انجام دادن وظایف روزمره مانند خرید، بودجهبندی، پر کردن فرم استخدامی یا خواندن منوی رستوران مشکل دارند.
درمان
در دوران کودکی با تشخیص بموقع اختلال یادگیری میتوان مشکلات فرد را به وسیله آموزشهای انفرادی درمان کرد.
اما اگر فرد بزرگسال چنین برنامههای اصلاحی در کودکی نداشته، احتمال دارد بر اثر تجربه فراوان شکست، انگیزه و قدرت پیشروی را از دست داده باشد. بنابراین بهترین کار، دادن انگیزه به آنهاست؛ مثلا ممکن است پدر یا مادری دوست داشته باشد برای فرزندش کتاب قصه بخواند و این انگیزه به او توان تلاش پیگیر در یادگیری خواندن میدهد و این موفقیت، سرآغاز موفقیتهای دیگر او خواهد شد. آنها باید بدانند با اعتماد به نفس و قدرت درونی میتوانند موفق شوند و این که سرانجام پس از شرایط سخت، لحظات خوب از راه خواهد رسید.
همچنین با کمک متخصصان باید روشهای درک مفاهیم و عقاید را بیاموزند. مثلا به وسیله گوش کردن به سخنرانــیها، بحثهـــــــای موضوعات مختلف یا دستورالعملها این مهارتشـــان را افزایش دهند. لازم اســــت اطلاعاتـی را که دریافــت میکننـــد بارها تکرار و مرور کنند. از آنجا که این افراد از نظر استنباط مســــــائل مختلف و قدرت تحلیل و نتیجهگیری و تصمیمگیری ضعیف هستند باید با کمک متخصصان زبده و روشهای پیشنهادی، این مشکلات را برطرف کنند.
مشاهیر مبتلا به اختلال یادگیری
غلبه بر اختلال یادگیری سخت است، اما این مساله باعث نمیشود فرد مبتلا در مسیر موفقیت قرار نگیرد. افراد مشهوری به درجات متفاوتی از اختلال یادگیری مبتلا بودهاند که عبارتند از:
الکساندر گراهام بل
او با این که مخترع تلفن بود، اما در مدرسه مشکل یادگیری بسیاری داشت و اعتقاد بر این است که خوانشپریش بوده است. مبتلایان این اختلال در خواندن مشکل دارند.
ریچارد برانسون
او تاجری بیلیونر است که به دلیل مشکل در دیدن حروف، دچار خوانش پریشی بود و برای برطرف کردن این مشکل بسیار زحمت کشید.
تری بردشاو
بازیکن سابق لیگ ملی فوتبال آمریکا به اختلال کمتوجهی و بیشفعالی مبتلا بود.
آگاتا کریستی
مشهورترین نویسنده و نابغه نوشتن رمانهای مرموز ـ مانند میس مارپل و پوآرو ـ در زمان خودش، اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، به نوشتارپریشی مبتلا بوده است. نوشتار پریشی نوعی اختلال یادگیری است که روی درک فرد مبتلا درخصوص کلمات نوشتاری تاثیر میگذارد.
تام کروز
این بازیگر مطرح آمریکایی خوانش پریش بوده است.
توماس ادیسون
اعتقاد براین است که او در دوران کودکی علاوه بر خوانش پریشی به اختلال کمتوجهی ـ بیشفعالی مبتلا بوده است. مادرش از همان کودکی او را از مدرسه بیرون آورد و در خانه به او آموزش داد. ادیسون که عاشق خواندن مطالب مختلف بود، سرانجام توانست در بزرگسالی با روش عجیب و غیرمعمولش اختراعات بیشماری را به نام خود ثبت کند.
اسکات فیتزجرالد
یکی از نویسندگان مطرح آمریکایی است که در 12 سالگی به دلیل بیتوجهی و انجام ندادن تکالیفش اخراج شد.او احتمالا به اختلال بیتوجهی یا نوعی دیگر از این اختلال مبتلا بوده است.
آلبرت اینشتین
والدین آلبرت به دلیل رفتارهای عجیب او و مشکلاتی که در مدرسه داشت، تصور میکردند عقب مانده ذهنی است، اما اگر آلبرت در این دوران متولد شده بود، بدون شک مشخص میشد که به سندرم آسپرگر، درجهای خفیف از اوتیسم، مبتلا بوده است.
ldonline.org / مترجم : نادیا زکالوند
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
من مادری دارم ۵۰ساله به شدت مشكل یادگیری در خواندن ونوشتن دارد باوجود تلاش ۲۰ساله پشتكاربسیار بسیار بالا ولی هنوز موفق به یادگیری نشدند در كارهای روزمره این بی دقتی رو با این شدت ندارند دكتر هم مراجعه كردند مدتی كه دارو مصرف میكنند خوب هست ولی باقطع دارو دوباره به همون حالت بر میگردند وحروف رو فراموش می كنند ویا اشتباه می نویسند خیلی از این بابت رنج میبرند وبه شدت دچار افسردگی شدند ایا واقعا مادر من كم حافظه هستند چه راه درمانی رو شما پیشنهاد می كنید..