جنگ دوم جهانی با آن ابعاد وسیعش دستمایه مناسبی برای سینماگران جهان فراهم آورد تا به ساخت آثار مورد علاقه خود بپردازند: از فیلمهای حماسی برای تهییج افکار عمومی و مردم درگیر جنگ گرفته تا فیلمهای به اصطلاح ضد جنگ که به ضایعات مخرب این رخداد میپردازد. اهمیت اینگونه به حدی است که هنوز پس از گذشت 70 سال از پایان آن همچنان فیلمهایی در این باب ساخته شده و مورد توجه نسبی مخاطبان نیز قرار میگیرد. سینمای ایران نیز هنگام آغاز جنگ تحمیلی کاملا نوپا بهنظر میرسید، همپای جنگ حرکت کرده و به رشد خود ادامه داد تا جایی که به مهمترین و اثرگذارترین گونه در سینمای ایران دهه 60 و 70 تبدیل شد. از میان خیل تولیدات یاد شده برخی به روزهای ابتدایی جنگ، سقوط خرمشهر و مقاومت شجاعانه مردم در برابر دشمن پرداختهاند که بیشتر نیز با کیفیت و جالب توجه از کار درآمدهاند. در ادامه به برخی نمونههای شاخص و نیز برخی مجموعههای تلویزیونی در اینگونه خواهیم پرداخت.
بلمی به سوی ساحل و آغازی برای ملاقلیپور
رسول ملاقلیپور که حق زیادی به گردن سینمای دفاع مقدس کشورمان دارد، بهواسطه حضور در خرمشهر در زمان محاصره بخوبی با فضا و شرایط حاکم بر آن آشنا بوده است. به همین خاطر فیلم بلمی به سوی ساحل (1364) که به مقاومت جانانه مردم در برابر دشمن میپرداخت با همه کم و کاستیهایش کار قابل اعتنایی به حساب میآید. وی برای جذابتر شدن روایتش از آن ایام برخی مولفههای سینمای وسترن را به خدمت گرفته و از آن برای خلق هرچه بهتر فضای دم کرده و پر استرس خرمشهر تحت محاصره بهره گرفته است. موسیقی جذاب در کنار تدوین خوش ریتم آن از نقاط قوت فیلم محسوب میشود که کارگردانی کم نقص ملاقلیپور آن را تکمیل کرده است. با این حال فیلم بیشتر روی وجوه حادثهای فیلمنامه تاکید داشته و کمتر به زوایای دیگر ماجرا پرداخته است که با توجه به سال ساختش تا حدود زیادی هم طبیعی به نظر میرسید.
احمدرضا درویش و سهگانهاش
احمدرضا درویش نیز از معدود کارگردانهای سینمای دفاع مقدس است که در فیلمهایش بویژه در کیمیا، سرزمین خورشید و دوئل به واقعه سقوط خرمشهر پرداخته است. فصل آغازین کیمیا که با دوربین روی دست گرفته شده، با بازی درخشان زنده یاد خسرو شکیبایی چنان تاثیرگذار از کار درآمده که تا مدتها از ذهن تماشاگر بیرون نمیرود. در واقع این بخش 20 دقیقهای تمام بغض فروخورده مردم مظلوم خرمشهر را با خود داشته و به شکل غریبی باورپذیر جلوه میکند. درویش در نیمهدوم کیمیا سراغ رضای زخمی از جنگ رفته که برای دیدن دختر نادیدهاش سراغ خانم دکتری میرود که دختر را بزرگ کرده است. درویش در این بخش بغض فروخورده مخاطب در سکانسهای ابتدای فیلم را ترکانده و او را با تنهایی غریب رضا در شهر مقدس مشهد محشور میکند. در کنار بازی فوقالعاده شکیبایی نباید از بازی کنترل شده و ظریف بیتا فرهی در نقش دکتر زنان بسادگی گذشت که مکمل خوبی برای شکیبایی بوده است.
در سرزمین خورشید، درویش تجربه کیمیا را دستمایه فصلی طولانی و بشدت نفسگیر قرار داده بهگونهای که تماشاگر را روی صندلی میخکوب میکند. تصویر خراب شدن اتاق عمل بیمارستان بر اثر اصابت خمپاره، یکی از این تصاویر تکاندهنده است که اشک را به چشم مخاطبان خود میآورد. درویش دوپارگی داستان در کیمیا را به سرزمین خورشید نیز تسری داده و به مرور، آن را به یک ویژگی در سهگانه، جنگیاش تبدیل کرد. او با فیلم پرهزینه دوئل، سهگانه خود را تکمیل کرده و مایه انتقام را نیز به آن افزوده است. با این حال، به سیاق دو فیلم یاد شده عمل کرده و فصل ابتدایی دوئل را به مدد صدای دالبی دیجیتال به فصلی نفسگیر و بشدت تاثیرگذار تبدیل کرده است. فصلی که در آن هواپیماهای عراقی به ایستگاه راهآهن خرمشهر حمله کرده و با علم به حضور مردم بیدفاع در ایستگاه، آنجا را به خاک و خون میکشند. دوئل نیز همچون دو فیلم قبلی درویش از بازیهای درخشان بازغی، دیرباز و پریوش نظریه بهره گرفته و از این طریق عمق بیشتری به داستان فیلم بخشیده است.
شب واقعه و قصه یک قهرمان کلاسیک
شهرام اسدی نیز با فیلم شب واقعه سراغ شخصیتی واقعی به نام دریاقلی سورانی رفته و به نقش مهم و کلیدی او در روزهای آغاز جنگ و جلوگیری از سقوط آبادان پرداخته است. اسدی در این فیلم به آدمی کاملا عامی پرداخته که از راه تعمیر ماشینهای اسقاطی امرار معاش کرده و خبر چندانی هم از جنگی که بغل گوشش در حال رخ دادن است، ندارد! از این منظر شب واقعه فیلم جذاب و متفاوتی است که فیلمنامهای شخصیت محور داشته و از یک قهرمان کلاسیک بهره گرفته است؛ عنصری کلیدی و مهم که حضورش در یک فیلم جنگی کاملا ضروری به نظر میرسد. احاطه اسدی بر وجوه تکنیکی سینما، غنای بیشتری به فیلم بخشیده و کیفیت آن را چند پله ارتقا بخشیده است. با این حال مهمترین عامل جذب تماشاگر در این فیلم، شخصیت خود دریاقلی است که فوقالعاده نوشته شده و به بهترین شکل توسط حمید فرخنژاد با رعایت جزئیات به تصویر کشیده شده است.
حریم مهرورزی؛ کوچ مردم خرمشهر به تهران
ناصر غلامرضایی در فیلم خانوادگی حریم مهرورزی به زندگی مردم خرمشهر پس از سقوط در تهران ابتدای دهه60 پرداخته و تصویر نسبتا دقیقی از سوژه مورد نظر به تماشاگران میدهد. در یکی از صحنههای انتهایی فیلم روز فتح خرمشهر و شادی بیحد و حصر مردم تهران به تصویر کشیده شده است. کارگردان با این کار با یک تیر دو نشان زده؛ نخست فضای آن روز به یادماندنی را برای نسل ما به تصویر کشیده و به یادگار گذاشته و دوم اینکه پایان خوش و غیرتحمیلی را برای فیلمش تدارک دیده بیآنکه اغراقآمیز جلوه کند.
گل پامچال و کودکانی در بطن جنگ
محمدعلی طالبی که به شهادت کارنامه فیلمسازیاش علاقه خاصی به قصههایی با محوریت کودکان و نوجوانان دارد، در گل پامچال سراغ روزهای اولیه جنگ و یورش عراقیها به مرزهای جنوبی کشورمان رفته است. قصه پرفراز و نشیب زندگی دختری به نام لیلا که در جنگ خانواده خود را از دست داده و برای یافتن خواهرش به شمال ایران سفر میکند. طالبی ملودرام دلنشینی را در گل پامچال خلق کرده که مخاطب را با قهرمانش (لیلا) به همذاتپنداری واداشته و همدلی آنها را برمیانگیزد. وی همچنین بازی درخشانی از ستاره جعفری در نقش لیلا گرفته و برای سایر نقشها نیز بازیگران مناسبی را برگزیده است که برای نمونه میتوان به فاطمه معتمدآریا، داوود رشیدی و رضا بابک اشاره کرد.
گلهای گرمسیری؛ روایتی متفاوت از جنگ
محمدمهدی عسگرپور در نخستین مجموعه تلویزیونی خود سراغ روزهای ملتهب آغاز جنگ و اشغال خرمشهر رفته و داستان جذاب خود را با محوریت زوجی جوان روایت کرده است. رسول و ناهید که در دانشگاه مشغول تحصیل بوده و قصد ازدواج دارند، پس از تعطیلی دانشگاهها به واسطه انقلاب فرهنگی از یکدیگر دور میشوند. رسول برای دفاع از زادگاهش عازم خرمشهر شده و ناهید نیز پس از مدتی برای پیدا کردن او عازم جنوب میشود و در این مسیر ماجراهای مختلفی را از سر میگذراند. عسگرپور این قصه جذاب را در دو برهه زمانی (۱۳۵۹ و ۱۳۸۶) روایت کرده و سرنوشت شخصیتهای خود را طی 17 سال دنبال کرده است. اشکان خطیبی و بهنوش طباطبایی در نقشهای رسول و ناهید تا حدود زیادی متقاعدکننده از کار درآمده و در کنار یک ضد قهرمان استاندارد و خوب پرورش یافته با بازی پرویز فلاحیپور لحظات فوقالعادهای را شکل دادهاند.
در چشم باد؛ یک تراژدی درخشان
یکی از خصوصیات مهم و برجسته مجموعههای تلویزیونی با تعداد قسمتهای بالا، پرداختن به یک یا چند شخصیت به شکلی موشکافانه است که به مخاطب اجازه نزدیک شدن و همذاتپنداری حداکثری را در رابطه با آنها میدهد. جعفری جوزانی هم در مجموعه در چشم باد با خلق شخصیتی به نام بیژن ایرانی، مخاطب را با زندگی 60 ساله پر فراز و نشیبش آشنا کرده و از دریچه چشمان او به مهمترین حوادث تاریخ معاصر ایران پرداخته است.
این شخصیت جذاب و دوست داشتنی که یک ایرانی تمام عیار به نظر میرسد، پس از مطلع شدن از داشتن پسری در ایران از آمریکا برگشته و برای یافتن پسر رزمندهاش روانه جبهه جنوب میشود.
جوزانی به شکلی هوشمندانه وی را در روزهایی نزدیک به فتح خرمشهر قرار داده و بیژن را در آخر روبهروی مسجد جامع این شهر در آغوش فرزندش قرار میدهد؛ پایانی که با ترکش خوردن و شهادت بیژن به یک پایان تراژیک درخشان تبدیل شده که از ذهن مخاطب بسادگی پاک نخواهد شد.
محمد جلیلوند / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: