کیهان:عکس یادگاری و دیگر هیچ!
«عکس یادگاری و دیگر هیچ!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد صرفی است که در آن میخوانید؛جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا سال 1357 و در واکنش به پیروزی انقلاب اسلامی گفته بود: ما از منافع حیاتی خود در منطقه خلیج فارس و متحدانمان در برابر هر تهدیدی دفاع خواهیم کرد و اگر لازم باشد از نیروی نظامی نیز استفاده میکنیم. مواضع رئیس جمهور فعلی آمریکا در نشست کمپ دیوید هم تکرار همان لفاظیهای کارتر در 37 سال پیش است.
اوباما پنجشنبه هفته گذشته میزبان سران کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس بود. این شورا متشکل از شش کشور عربستان، کویت، قطر، امارات، بحرین و عمان است که در سال 1981 و برای مقابله با انقلاب اسلامی پایهگذاری شد. نشست کمپ دیوید با انتشار بیانیهای نسبتاً مفصل به کار خود پایان داد. بیانیهای که به عقیده بسیاری چیزی جز کاغذبازی نبود و آمریکا در آن خود را به هیچ چیز متعهد نکرد؛ جز فروش بیشتر و سریعتر سلاح به شیخنشینهای ثروتمند خلیج فارس!
در چهار سال گذشته ریاض به تنهایی 90 میلیارد دلار تسلیحات خریداری کرده و این کشور در سال 2014 عنوان بزرگترین واردکننده سلاح در جهان را به خود اختصاص داد. کاخ سفید در کمپ دیوید به اعراب قول داد چتری موشکی برایشان فراهم کند و این یعنی دهها میلیارد دلار سود برای کمپانیهای نظامی آمریکا. اما این همه تسلیحات پیشرفته و انبوه چه دردی از شیخنشینهای خلیج فارس -که در بسیاری از موارد توانایی استفاده از این تسلیحات را هم ندارند- دوا میکند؟
پایگاههای نظامی اغلب این کشورها میزبان ارتشهای کشورهای غربی هستند و رژیم صهیونیستی هم طی دهههای اخیر حتی یک تهدید شفاهی را هم متوجه آنان نکرده است، چه رسد تهدید واقعی و عملی. جمهوری اسلامی ایران نیز هرگز همسایگان جنوبی خود را مورد تهدید قرار نداده و استراتژی تهران دفاعی بوده و بر همین اساس نیازی به حمله به این کشورهای کوچک ندارد. آنچه پادشاهیهای خلیج فارس را بطور واقعی تهدید میکند، نحوه اداره کشورهای خود و برخورد با ملتهایشان است. سیاستی که رای و نظر مردم در آن جایی نداشته و دیدن صندوق رای در برخی از این کشورها به اندازه دیدن آدمهای فضایی میتواند مردم را شگفتزده کند! البته در آن کشورهایی هم که گاهی انتخاباتی برگزار میشود، چیزی جز یک نمایش مضحک در حد رقص شمشیر نیست. اما این مسائل برای آمریکاییها که خود را منادی آزادی و حقوق بشر میدانند، هیچ اهمیتی ندارد.
یکی از نکات مورد اشاره در بیانیه کمپ دیوید تاکید بر همکاری با کشورهای عربی برای مبارزه با گروههای تروریستی است. افسانه آمریکایی مبارزه با تروریسم از سال 2001 آغاز شد. نتایج این جنگ هم قابل توجه است. در سال 2004 تعداد گروههای تروریستی 21 گروه بود و در 18 کشور فعال بودند.
این تعداد 10 سال بعد به 41 گروه رسیده و حوزه اقدامات آنان نیز 24 کشور شده است. حتی اگر این خبر قطعی را که داعش محصول استراتژی آمریکا و دلارهای نفتی سعودیهاست کنار بگذاریم، نگاهی به عملکرد ائتلاف ضدداعش و مقایسه آن با دیگر جنگهای آمریکا قابل توجه است و نشان میدهد آنها هرگز به دنبال نابودی داعش نیستند. آمریکاییها از اوت 2014 تا مارس 2015 جمعاً 5547 حمله هوایی داشتهاند که بطور متوسط روزانه 23 حمله است.
کافی است این آمار را با حملات هوایی آمریکا علیه عراق در سال 2003 مقایسه کنید؛ 1700 پرواز و پرتاب موشک فقط در یک روزمیزبان و مهمانان کمپ دیوید از حمله عربستان به یمن نیز حمایت کرده و در عین حال از سعودیها بخاطر کمک چند ده میلیارد دلاری برای کمک به این کشور و مردم آن قدردانی کردهاند! سعودیها در حمله به یمن بیش از 3000 تن را کشته و چندین برابر آن را نیز مجروح کردهاند. قربانیانی که به اعتراف سازمانهای بینالمللی اغلب آنها شهروندان غیرنظامی هستند. تشکر از آل سعود برای اقداماتش در یمن به میزان قابل توجهی از وقاحت نیاز دارد که ظاهراً تنها در واشنگتن یافت میشود.
سعودیها به دستور آمریکا و به بهانه درخواست رئیس جمهور غیرقانونی و فراری یمن از شورای همکاری خلیج فارس، تجاوز به این کشور را آغاز کردند. عربستان به عنوان پدرخوانده این شورا در حالی به یمن تجاوز کرد که سالها یمنیها به دنبال پیوستن به این شورا بودند و ریاض هرگز چنین اجازهای به همسایه جنوبی خود نداد. چرا که شورای همکاری خلیج فارس، باشگاه تشریفاتی پادشاهان ثروتمند است و تنها کشور جمهوری و از قضا فقیر این منطقه، نمیتواند و نباید جایی در آن داشته باشد.
تامین امنیت، هدف اصلی نشست منفور کمپ دیوید عنوان شده بود. اما کدام امنیت و از دیدگاه چه کسی؟ عربستانی که از کودتای ژنرالها در مصر حمایت میکند، مردم انقلابی بحرین را سرکوب میکند، عابر بانک داعش است، به دیکتاتورهای فراری - مانند زینالعابدین بن علی- پناه میدهد و در یمن کشتار میکند؟!
بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار روز گذشته را میتوان پاسخی به نشست شرمآور کمپ دیوید دانست. آنجایی که ایشان فرمودند؛ «آنها (آمریکاییها) به دنبال منافع خود و پر کردن جیب کمپانیهای اسلحهسازی هستند، بنابراین کشورهای منطقه باید هوشیار باشند تا اسیر این سیاستها نشوند. امنیت خلیج فارس مربوط به کشورهای این منطقه است که دارای منافع مشترک هستند و نه آمریکا. بنابراین امنیت منطقه خلیج فارس باید بهوسیله کشورهای همین منطقه تأمین شود. آمریکا بهدنبال تأمین امنیت منطقه خلیج فارس نیست و صلاحیت اظهار نظر در این خصوص را هم ندارد.»
امنیت خلیج فارس را نه ناوگانهای بیگانه میتوانند تامین کنند و نه نشستهای بیخاصیت در کمپ دیوید و پاریس. البته کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را برای سفر به کمپ دیوید نباید چندان سرزنش کرد. به قول سردبیر بخش خاورمیانه روزنامه گاردین، مگر آنها جای دیگری هم برای رفتن دارند و جز آمریکا به چه کسی میتوانند دل ببندند؟! آمریکایی که حتی در نشست با اعراب نیز در موضعی تحقیرآمیز، آشکارا اعلام میکند که اولویت نخست واشنگتن، موجودیت و امنیت رژیم غاصب صهیونیستی است. بسیار شرمآور و خفتبار است که در آستانه روز «نکبت» -روزی که رسماً آوارگی فلسطینیان آغاز شد- اعراب در کمپ دیوید سر بر آستان استکبار ساییده و از آن طلب حمایت کنند. کار آنان به کجا رسیده است که فارین پالیسی از قول منابع صهیونیستی بنویسد؛ «اشکالی ندارد به اعراب اسلحه بدهید!» وقتی قرار نیست حتی یک گلوله به سوی سرزمینهای اشغالی شلیک شود، وقتی قرار است یمنیهای ضدصهیونیست و سوریهای در خط مقاومت هدف این تسلیحات باشند، نه تنها اشکالی ندارد بلکه ضروری هم هست و باید تسریع شود!
کمپ دیوید اگر برای اعراب آب نداشت، برای آمریکاییها نان داشت و به همین خاطر بود که اوباما قول داد سال دیگر هم میزبان دوستان خود در شورای همکاری خواهد بود. نشستی که دستاوردش برای آمریکا دهها میلیارد سود است و برای اعراب عکسی یادگاری با پرزیدنت اوباما!
خراسان:شورای همکاری خلیج فارس؛ نه ژاپن، نه ناتو
«شورای همکاری خلیج فارس؛ نه ژاپن، نه ناتو»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سید محمد اسلامی است که در آن میخوانید؛سران 6 کشور شورای همکاری خلیج فارس از کمپ دیوید دست خالی بازگشتند. رسانه های آمریکایی گزارش دادند که در کمپ دیوید به سران عرب و نمایندگان آن ها گفته شد که بهتر است به جای تقابل با آمریکا، خود را به سیاست های ایالات متحده الحاق کنند. سفیر امارات متحده عربی قبل از نشست به واشنگتن پست گفته بود: «ما (تعهدی) می خواهیم که مکتوب باشد. ما (یک تعهد) نهادینه شده می خواهیم.» اما آمریکا حاضر نشد که با آن ها پیمان امنیتی مکتوب امضا کند.
وزن شورای همکاری خلیج فارس در واشنگتن
باید توجه کرد که امتناع آمریکا برای ارائه تضمین های امنیتی صرفا به 6 کشور نبوده، بلکه به شورای همکاری خلیج فارس بوده است. 6 کشور عضو این شورا، علاوه بر هویت های فردی شان براساس یک هویت جمعی به سراغ رئیس جمهور آمریکا رفته بودند و باراک اوباما علاوه بر رد خواسته تک تک آن ها، در واقع خواسته یک هویت جمعی را رد کرده است. شورای همکاری خلیج فارس در حال حاضر شاید مهم ترین پیمان امنیتی مشترک و مهم ترین مصداق «منطقه گرایی» در خاورمیانه باشد. اما این به ظاهر قابل توجه ترین پیمان امنیتی منطقه با وجود تمام سوابق تبعیت اش از سیاست های غربی، حداقل های لازم برای دریافت تضمین امنیتی مکتوب از کاخ سفید را نداشته است. بخشی از این سیاست به این واقعیت باز می گردد که آمریکا می داند حکمرانی شیوخ عرب حاشیه خلیج فارس اگرچه تاکنون «خوش درخشید»، ولی "دولت مستعجل" است. بنابراین آن ها را شریک جنگ های نیابتی می کند، رفیق هزینه های نظامی و امنیتی می کند، اما در عمل حاضر نیست به آن ها تضمین امنیتی بدهد. اما آمریکا چگونه در خاورمیانه از دلارهای نفتی اعراب بهره مند می شود؟
ماهیت غیردموکراتیک و دیکتاتوری حکومت ها
آمریکا با اطلاع از ضعف های درونی این کشورها، آن ها را به ابزارهای اعمال سیاست هایش در این منطقه تبدیل کرده است. 6 کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس فاقد حکومت های برآمده از مشروعیت ملی است. در هریک از این کشورها به گونه ای دیکتاتوری حکمرانی می کند. آن ها اگرچه مدعی تهدیدهای خارجی هستند، اما در واقع از درون به انتها رسیده اند. در این کشورها نهادهای مردم سالار وجود ندارد، انتخابات برگزار نمی شود و زنان حق رای ندارند. آن ها به عنوان نمونه های شاخص «دولت رانتیر» نمی توانند با یارانه های مستقیم و باج دادن به مردم، واقعیت فاصله طبقاتی بین طبقه حاکم و عموم مردم و فقدان عدالت اجتماعی را پنهان کنند.
خیزش های سرکوب شده در بحرین، عربستان، امارات متحده عربی، اعتراض ها در عمان و خشونت ها در کویت نمونه هایی از این دست هستند. شرایط در برخی از این کشورها به گونه ای بود که حتی کشور قطر هم که خود عضو شورای همکاری خلیج فارس است، تلاش میکرد از این فرصت ها استفاده کند. بخشی از پیمان امنیتی که شورای همکاری خلیج فارس در کمپ دیوید خواهان آن بود، در واقع ملتزم تعهد آمریکا برای حمایت از حکومت های پادشاهی در برابر خیزش های داخلی است. نگرانی اصلی اعراب منطقه درباره آمریکا از زمان سرنگونی حسنی مبارک در مصر، زین العابدین بن علی در تونس و علی عبدا... صالح در یمن شروع شد. کشورهای غربی، به ویژه آمریکا با اطلاع از این نگرانی جدی و واقعی حکومت های دیکتاتوری عربی، آن ها را مدیریت می کنند. پس از آمریکا رتبه دوم در این بهره برداری را انگلیس و فرانسه در اختیار دارند.
فرافکنی چالش های درونی
بر همین اساس حاکمان عرب این کشورها همیشه از دشمنان خارجی سخن می گویند که به دنبال توطئه در این کشورها بوده اند. آن ها در حالی که از مقبولیت داخلی برخوردار نیستند، در جوامع عربی هم نماد ناتوانی در حمایت از مردم فلسطین -به عنوان سالخورده ترین بحران منطقه- و معامله کردن امنیت داخلی شان با جان فلسطینی ها هستند. فرافکنی چالش های درونی در حاکمان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به ویژه سعودی سابقه دار است. سعودی در سال های دهه 1950 هم زمانی که جمال عبدالناصر در مصر به قدرت رسیده بود، از آمریکا گلایه داشت که در برابر تهدید خارجی ناصری از حاکمیت سعودی حمایت نمی کند. دولت های مختلف آمریکایی از این زمینه هراس اعراب هم به قدر کافی استفاده کرده اند. آمریکا چه مبتنی بر دکترین کارتر در دهه 80، چه براساس دکترین بوش در یک دهه پیش و چه در حال حاضر در دکترین کنونی اوباما به نوعی دیگر از بیم و هراس تصور آن ها از تهدیدهای خارجی، سواری گرفته است.
بازارهای کلان خرید و فروش نفت و سلاح
بنابراین آمریکا براساس ذهنیت این پادشاهان عرب از 2 تهدید درونی و بیرونی، آن ها را به تامین کنندگان انرژی ارزان قیمت و خریداران سلاح های گران قیمت تبدیل کرده است. شورای همکاری خلیج فارس در سال گذشته 135 میلیارد دلار صرف جاه طلبی های نظامی اش کرده است. سعودی به تنهایی 80 میلیارد دلار در این زمینه هزینه کرده است. کالین کال (Colin Kahl) مشاور امنیت ملی جو بایدن، معاون رئیس جمهور آمریکا اعلام کرده است که امارات متحده عربی پیشرفته ترین اف 16 های آمریکایی در سراسر جهان را در اختیار دارد و عربستان هم پیشرفته ترین جنگنده های اف 15 در منطقه را در اختیار دارد. در این میان انگلیس و فرانسه، دومین و سومین تامین کننده اصلی سلاح های غربی برای متحدان عربی هستند.
شورای همکاری: نه ژاپن، نه کره جنوبی، نه ناتو
واشنگتن حاضر نشد تعهد مکتوبی را که به ژاپن یا کره جنوبی داده است، به کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بدهد. همچنان که هیچ گاه با ایجاد یک پیمان امنیتی مانند ناتو که به مثابه یک نهاد امنیتی باشد، هم موافقت نخواهد کرد. روبرت مالی (Robert Malley) هماهنگ کننده کاخ سفید در امور خاورمیانه، شمال آفریقا و خلیج فارس به رسانه های آمریکایی گفت که کاخ سفید «هفته ها پیش» به آن ها اعلام کرده بود که خبری از پیمان امنیتی جدید نیست. نشست کمپ دیوید ثابت کرد که شورای همکاری خلیج فارس چیزی جز یک دستاویز برای آمریکا در ممانعت از ایجاد همکاری های منطقه ای در غرب آسیا و ایجاد جنگ های نیابتی در خاورمیانه نیست.
جمهوری اسلامی:کیسهای که آمریکا از ایران هراسی دوخته است
«کیسهای که آمریکا از ایران هراسی دوخته است»عنوان سرمقاله روزنامه
نشست اوباما و سران 6 کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس در کمپ دیوید آمریکا ثابت کرد که استراحتگاه تابستانی روسای جمهور آمریکا، محلی برای امضای توافقنامههای ننگین با اعراب و به جیب زدن دلارهای نفتی سران ارتجاع عرب است.
در این اجلاس، دولتمردان آمریکائی، که رگ خواب سران ارتجاع عرب را به دست آوردهاند، همانند همیشه با خطر خواندن جمهوری اسلامی ایران و ایجاد فضای ایران هراسی، ادعاهایی مبنی بر اقدامات بیثباتساز ایران را تکرار کرده و مدعی شدند که راه در امان ماندن حکومتهای ارتجاعی عرب، همکاری توسعه یافتهتر با واشنگتن به شکل جمعی و اختصاص کلیه ظرفیتهای مالی این کشورها به خرید تجهیزات نظامی پیشرفته و دریافت تضمینهای امنیتی لازم از آمریکاست!
براساس بیانیه مشترک این نشست و ضمیمه آن که روز جمعه توسط کاخ سفید منتشر شد، اوباما ضمن تشریح روند مذاکرات هستهای با ایران و توافقاتی که در این زمینه حاصل شده، به سران رژیمهای ارتجاعی عرب اطمینان داد در سایه این توافق خطری آنها را تهدید نمیکند و درصورتی که اعراب حاشیه خلیج فارس به هر دلیلی از آنچه در این بیانیه، اقدامات خطرساز ایران خوانده شده، احساس خطر میکنند میتوانند بسته پیشنهادی امنیت زای آمریکایی را خریداری کرده و بدین وسیله زیر چتر حمایت امنیتی آمریکا قرار گیرند!
به گفته منابع آگاه، سران کاخ سفید هزینه ایجاد این چتر امنیتی را سالانه بالغ بر 200 میلیارد دلار برآورد کرده و گفتهاند درصورت سرشکن شدن این مبلغ میان 6 کشور حاشیه خلیج فارس، رقم چندانی نخواهد بود!
ولی در عوض باعث خواهد شد که آنها تضمین امنیتی لازم را از سوی آمریکا دریافت کرده و درصورت وقوع هر اتفاقی که رژیمهای ارتجاعی را در معرض تهدید قرار دهد، میتوانند روی کمکهای آمریکا حساب کنند و به عبارت دقیقتر با پرداخت درآمدهای نفتی خود به آمریکا، ثبات خود را بیمه کرده و از این پس آسوده بخوابند که آمریکا بیدار است!
دولتمردان آمریکائی در مراسم مجللی که هفته گذشته در کمپ دیوید برگزار کردند متعهد شدهاند با سرعت بخشیدن به صادرات سلاح به کشورهای جنوب خلیج فارس، امنیت آنها را تضمین کنند و هفتههای آینده هیاتی از آمریکا برای بررسی این توافق و ارائه لیست سلاحهای مورد نیاز اعراب از جمله سیستمهای دفاع موشکی و برگزاری مانورهای نظامی مشترک پرهزینه که هزینه همه آنها بردوش شورای همکاری خواهد بود، عازم منطقه خواهد شد.
در بیانیه پایانی و رسمی نشست کمپ دیوید که با عکس یادگاری سران آمریکا و شورای همکاری خلیج فارس نیز همراه بود، هر چند ادعا شده «آمریکا و کشورهای جنوب خلیج فارس بر این موضوع اتفاق نظر دارند که دستیابی به توافق هستهای با ایران به سود امنیت کشورهای عرب است، ولی آمریکا و همپیمانانش در شورای همکاری برای مقابله با فعالیتهای ایران که منطقه را بیثبات میکند، با یکدیگر همکاری خواهند کرد.» در پایان این بیانیه، از ایران خواسته شده براساس مبانی حسن همجواری و عدم دخالت در امور داخلی و احترام به تمامیت ارضی کشورهای جنوب خلیج فارس رفتار کند.
اینکه این نشست پرهزینه برای اعراب و البته پرمایه برای آمریکا، در آینده چه نتایج و پیامدهایی در برداشته باشد و چه امنیتی را برای شیوخ منطقه ایجاد کند، باید منتظر گذشت زمان بود ولی اگر حداقلی از عقلانیت در مرتجعین عرب یافت میشد، به جای آنکه امنیت منطقه را در خارج از منطقه و توسط عاملان ایجاد ناامنی جستجو کنند، آنرا در تفاهم منطقهای و انجام گفتگو با جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک همسایه بزرگ و قدرتمند پیدا میکردند.
واقعیتهای منطقه طی سالهای اخیر ثابت کرده که جمهوری اسلامی ایران هیچگاه به هیچیک از همسایههای خود تعّرض و تجاوز نداشته ولی همین کشورهای عضو شورای همکاری که هزینه تجاوز نظامی صدام جنایتکار علیه جمهوری اسلامی ایران را متقبل شدند، مورد تجاوز صدام قرار گرفتند. علاوه بر این، حمله نظامی به یمن و نادیده گرفتن تمامیت ارضی یک کشور عرب توسط کشورهای عربی صورت گرفته که در اجلاس کمپ دیوید حضور داشتند. نکته قابل تامل اینست که سران ارتجاع عرب، درست در زمانی که خودشان مرتکب حمله نظامی به یک کشور همسایه عرب شدهاند دم از لزوم رعایت تمامیت ارضی کشورها میزنند!
آنچه اکنون در منطقه جریان دارد دقیقاً خلاف ادعاهای بیانیه کمپ دیوید را اثبات میکند و نشان میدهد که نه تنها جمهوری اسلامی ایران در جهت بیثبات سازی منطقه گام برنمی دارد بلکه دقیقاً در جهت ایجاد نظم و ثبات براساس احترام به حاکمیت ملی کشورها و تمامیت ارضی آنان عمل میکند.
کیست که نداند عامل معضل اصلی منطقه و درگیر کردن خاورمیانه با پدیده تروریسم و گروههای افراطی و تکفیری، آمریکا و همپیمانان منطقهای آن هستند. این آمریکا و ارتجاع عرب هستند که با حمایتهایشان از گروههای نظیر القاعده، طالبان و داعش سالهاست منطقه را گرفتار آتش جنگ و ناامنی کردهاند و این جمهوری اسلامی ایران است که یک تنه با همکاری نیروهای مقاومت در برابر تهدیدات تروریستی در سوریه و عراق ایستادگی کرده است.
تاریخ پرفراز و نشیب منطقه ثابت میکند جمهوری اسلامی ایران همواره درصدد تحکیم روابط با همسایگان و حسن همجواری بوده و عامل ثبات در منطقه است و همواره از قدرت خود برای مقابله با متجاوزان و سلطهطلبان استفاده کرده است. به صلاح حاکمان کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس است که به جای توسل به کمپ دیوید دوم و آمریکا از این همسایه قدرتمند برای تامین ثبات منطقه و جلوگیری از مداخلات بیگانگان استفاده کنند.
رسالت:طواف پرده داران کعبه در کمپ دیوید
«طواف پرده داران کعبه در کمپ دیوید»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن میخوانید؛اخبار ،تحلیلها و فکت شیتهایی ! که از نشست میان اوباما و دیکتاتورهای عربی در کمپ دیوید منتشر شده است نشان از فوران آتش خشم بازماندگان ملک عبدالعزیز و مرثبه سرایان همیشگی مصیبت ترور انورسادات بر سر پرزیدنت سردرگم کاخ سفید دارد! نیویورک تایمز در توصیف آنچه طی روزهای اخیر در کمپ دیوید گذشته نوشته است که عربستان و بسیاری از کشورهای کوچک عربی سوگند خورده اند که آنها به هر میزانی که ایران اجازه غنی سازی اورانیوم پیدا می کند، غنی سازی کنند!
ملک سلمان ، پادشاه فرتوتی که از ترس بروز دوباره نشانه های آلزایمر خود و البته با هدف ابراز نارضایتی از دولت اوباما مسئولیت سفر به کمپ دیوید را به محمد بن نایف ولیعد و محمد بن سلمان پسر وارث تن پرور خود بخشید، مولد اصلی نگرانی های موجود در خصوص افزایش قدرت مانور منطقه ای جمهوری اسلامی ایران است. با این حال کسانی که از بخت بد مسلمانان جهان تا اطلاع ثانوی پرده داران خانه کعبه هستند، بیش از آنکه نگران توافق هسته ای ایران و اعضای 1+5 باشند، نگران بر هم خوردن موازنه قوا در منطقه و افزایش ضریب آسیب پذیری امنیتی وسیاسی خود در مقابل پدیده های غیر قابل پیش بینی در منطقه هستند. کمپ دیوید طی روزهای اخیر به محلی برای اجرای یک شوی عربی در آمریکا تبدیل شده است.
اعراب در این نمایش طنز قسم خورده اند که زیر بار به رسمیت شناخته شدن حق غنی سازی ایران نخواهند رفت و برداشتن فوری تحریمهای ایران را نیز نمی پذیرند! ولیعهد پادشاه عربستان در کمپ دیوید از اتحاد عربی در مقابل ایران سخن گفته است و این درست همان نقطه ایست که "تاریخ" به صورت تمام قد به افاده وی می خندند.بهتر است اعراب حاضر در کمپ دیوید را در بازه ای میان " گذشته" ،"حال " ، " آینده " تعریف کنیم تا عیار تحلیل رفتار آنها بیشتر شود."اتحاد عربی" واژه ای نیست که در عالم بیرون چندان قابلیت تفسیر و تاویل داشته باشد و البته بهتر است اعراب نیز برای حفظ حداقلی آبروی خود از این واژه بگذرند!
درست در سال 1967 میلادی، زمانی که جمال عبدالناصر شیپور اتحاد عربی در جنگ با اسرائیل را برای دفاع از حیثیت اعراب نواخت، صهیونیستها طی 6 روز صحرای سینا، کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، ارتفاعات جولان و شهر قنیطره را به اشغال در آورد و بر تمام بیت المقدس مسلط گردید. در پایان برگزاری شوی 6 روزه اتحاد عربی ! اراضی تحت اشغال صهیونیستها به بیش از 3 برابر افزایش پیدا کرد! دستپخت اتحاد عربی در مقابل اسرائیل این بود که حدود یک میلیون نفر دیگر از اعراب مناطق اشغال شده توسط صهیونیستها آواره شده و صرفا جهت زنده ماندن و آن هم با بدترین امکانات اولیه زندگی در اردوگاههای پناهندگان در کشورهای عربی سکنی گزیدند. اما این پایان ماجرا نبود! درست در 28 سپتامبر سال 1970 و سه روز پس از آنکه جمال عبدالناصر در نشستی مشترک با یاسرعرفات وارد منازعه ای جنجالی با وی شد، به صورتی مشکوک درگذشت.هدی دختر عبدالناصر چندین بار انور سادات جانشین ناصر را به قتل عمدی وی ( با ریختن سم در قهوه وی ) متهم کرد. روایت محمد حسنین هیکل تاریخ نگار و نویسنده مصری و دوست نزدیک جمال عبدالناصر نیز در این خصوص شنیدنی است :"جمال عبدالناصر سه روز پیش از مرگش در سوئیت شخصی خود در هتل نیل هیلتون قاهره در حال گفتگو با یاسر عرفات برای پایان دادن به درگیری فدائیان فلسطینی با ارتش اردن بود که بحث بالا گرفت و حال عبدالناصر منقلب شد تا آنجا که برخاست و به یاسر عرفات گفت یا میرویم پایین در تالار اجتماعات و پایان بینتیجه مذاکرات را اعلام میکنیم یا اینکه به توافق می رسیم .
سادات که حال عبدالناصر را چنین دید گفت رئیس، تو به یک فنجان قهوه نیاز داری من خودم برایت درست میکنم بعد رفت توی آشپزخانه اما وقتی قهوه درست میکردآشپر مخصوص ناصر را از آشپزخانه بیرون کرد، بعد قهوه را به دست خودش آورد و به عبدالناصر داد و او هم قهوه را نوشید...." "کودتای صدام علیه حسن البکر"،" "ماجرای مرگ مشکوک عرفات "،" کودتای ناموفق دحلان علیه ابومازن در تشکیلات خودگردان فلسطین"، "کودتا در خاندان آل ثانی در قطر"، " کودتای سفید اخیر ملک سلمان علیه برادرش مقرن بن عبدالعزیز" و دهها مورد دیگر جملگی نشان دهنده استعداد والای سران عربی برای خیانت به یکدیگر است! "زمان حال" نیز در جهان عرب نیز تعریفی ندارد!
ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی پس از کشتار هزاران یمنی بی گناه به این نتیجه رسیده است که حتی بر روی مهره ای که خود با کودتا در قاهره بر سر کار آورده است نمی تواند حسابی باز کند! گزارشهایی که از داخل امارات و کویت در خصوص بروز مخالفتهای تازه در قبال تجاوز ائتلاف عربی-صهیونیستی در یمن به گوش می رسد تن و بدن سران سعودی را لرزانده است.باطری شارژ گروههای تکفیری مورد حمایت کشورهای عربی از جمله داعش و النصره در حال تمام شدن است و اختلاف در نحوه مدیریت گروههای تروریستی در منطقه میان دوحه و ریاض روز به روز بیشتر می شود. آینده رژیمهای دیکتاتوری عربی ، به مراتب نسبت به گذشته و حال آنها تاریک تر خواهد بود. "اصطحکاک های درونی بر سر قدرت " ، " کاهش وابستگی جهان به نفت" و از همه مهم تر" خیزش ملتهای مسلمان"تثبیثی است که سقوط رژیم های عربی در دل آن مصداق خواهد یافت. بازه نگرانی های اعراب در آینده ای نزدیک بسیار گسترده خواهد بود: از " نافرمانی های مدنی ابتدایی"تا " تصفیه حسابهای سیاسی شاهزادگان عرب با یکدیگر" ،از " بیداری اسلامی در خاورمیانه" تا " طغیان داعش و النصره علیه خود رژیم های عربی" ، از " شیفت استراتژیک آمریکا به سوی خاوردور" تا " بازی ابزاری تل آویو با اعراب" و ........ در چنین شرایطی سئوال اصلی اینجاست که کشورهای عربی بر سر چه چیزی قسم خورده اند تا با قدرت روز افزون جمهوری اسلامی ایران در منطقه مقابله کنند؟! آیا گذشته، حال و آینده اعراب محور و نقطه مشترکی برای هم قسم شدن آنها باقی گذاشته است ؟ آنها چهار بار علیه صهیونیستها با استناد به همان حیثیت عربی! خود هم قسم شدند تا تل آویو را از بین ببرند اما قسم آنها در نهایت به تعظیم خائنانه انور سادات در پیمان ننگین کمپ دیوید و بعدها به هم پیمانی با صهیونیستها در نبرد علیه حزب الله و حماس و یمن انجامید.
در مقابل این منظومه صد تکه عربی، سید حسن نصرالله قهرمان واقعی جهان عرب برای نخستین بار و در سال 2006 میلادی با استناد به ایمان و غیرت اسلامی خود قسم خورد تا در مقابل غاصب ترین و منفورترین رژیم دنیا سر تسلیم فرود نیاورد و سرانجام پس از 33 روز نبرد، جشن شکوهمند پیروزی بر اسرائیل را در بیروت و در میان بهت و حیرت ایهود اولمرت نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی و چشمان از حدقه بیرون آمده سران خائن برخی کشورهای عربی برگزار کرد.
در دنیای اعراب، "وحدت در عین کثرت" صرفا می توانست در سایه پیروی از تعالیم واقعی اسلام و ایجاد اتحادی مقدس میان مذاهب اسلامی و با هدف تقویت قدرت جهان اسلام در مقابل دشمنان قسم خورده آخرین دین مبین آسمانی صورت گیرد. اما آنچه امروز در جهان عرب شاهد آن هستیم " کثرت در عین کثرت" یا همان " آنارشی در دل آنارشی" می باشد! در هر صورت طواف پرده داران کعبه در کمپ دیوید، سندی دیگری از خیانت و حماقت رژیم های دیکتاتوری عربی در مواجهه با بدیهیات و واقعیات جاری در منطقه و نظام بین الملل است، آن هم طوافی که در سایه اختلافات متقابل آمریکا و آل سعود و دیگر رژیم های عربی ناقص و ناتمام باقی ماند! هر چند شاید این هشدار کمی دیر باشد اما بهتر بود با توجه به سوابقی که ذکر شد، اعراب هنگام داد و فریاد در کمپ دیوید مراقب محتوای فنجانهای قهوه خود بودند.....
سیاست روز:کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
«کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛این دور از مذاکرات هستهای ایران و ۱+۵ هم برگزار شد و تمام شد، در پایان این دور، اعلام شد که گامهای مثبتی برداشته شد، برخی موانع برچیده شد، اما هنوز مسائل جدی و مهم باقی است؟!
چرا بر سر موضوع گفتوگوهای هستهای ایران و ۱+۵ در داخل کشور اختلافاتی وجود دارد؟ برخی منتقد این گفتوگوها و توافق هستند و برخی دیگر موافق گفتوگو و توافق.
اما روی سخن، با آنهایی است که موافق توافق هستند. گرچه همه موافق توافق هستند اما توافقی خوب. چارچوب، شرایط و ضوابط توافق روشن است. مسئولان نظام اسلامی، به خوبی این چارچوب را تعیین کردهاند و براساس دستورات و توصیههای رهبر معظم انقلاب به دولت و تیم هستهای همه چیز از سوی جمهوری اسلامی ایران مشخص شده است.
چیزی فراتر و یا فروتر از آن هم مورد درخواست ایران نیست. موضوع هستهای، مسئلهای است که آمریکاییها و صهیونیستها آن را ملعبه خود کردهاند، اما، ما بازیچه دست آنها نیستیم که هر طور بخواهند با ما رفتار کنند. اگر هم به گفتوگو پرداختهایم برای اثبات حقانیتی است که سالهاست بر سر آن، ایران را تحریم کردهاند و تهدید، که اگر قرار بود تن به خواستههای آنها بدهیم، پیش از این داده بودیم، اما این تن دادن به خواستهها هم دشمنی آمریکا را از سر ایران اسلامی برنمیچیند، همانطور که اوباما هم گفته است، «حل پرونده هستهای ایران به معنای حل همه بحرانهای ایران نیست.»
این موضع را باید موافقان توافق بدانند. آن را درک سیاسی کنند که منظور و مفهوم رئیسجمهور آمریکا چیست.
به صرف توافق هستهای قرار نیست که ایران به عنوان یک کشور همپیمان آمریکا درآید، یا روابط گستردهای با واشنگتن داشته باشد، که اگر چنین هدفی مورد نظر برخی افراد، اشخاص و گروههای سیاسی در کشور است، همه آنچه که در این ۳۵ سال در توشه خود ذخیره کردهایم، باید کنار بگذاریم که استقلال سیاسی را باید بدهیم برود. اقتدار و توانمندیهای علمی و پیشرفتهای هستهای و دفاعی را باید فدای رابطهای کنیم که هیچ اعتماد و اعتباری هم ندارد.
باید تن به ذلتی بدهیم که برای برداشتن این ذلت، ۳۵ سال است که ایستادگی کردهایم. تنها هستهای نیست. خیلی چیزهای دیگر را هم میخواهند از ما بگیرند.
موافقان بیچون و چرای توافق هستهای آیا حاضر هستند، هویت ملی و اسلامی خود را فدای خواستههای آمریکا کنند؟ آیا میپذیرند که آمریکاییها مانند سابق در ایران جولان بدهند؟
اینگونه که موافقان، خود را به آب و آتش میزنند و خود را دلسوز مردم و کشور میپندارند و دیگران را دشمن مردم و منافع ملی میخوانند، اگر کمی در رفتار آمریکاییها دقیق شوند، گفتههای آنها را بخوانند و درک کنند، متوجه میشوند آنها در پس این توافق که براساس خواستههای آنها باید باشد، چه خیالهایی در سر میپرورانند.
طرف ما آمریکاست. آمریکایی که خوی وحشیگری، آدمکشی، تجاوز، دخالت، زورگویی و بیاعتمادی در وجود شیطانی آن موج میزند. رو در رو که مینشیند، چهره موجه میگیرد، اما از پشت خنجر میزند. حسن نیتی در قاموس سران آمریکا نیست که هر چه هست پلیدی و پلشتی است.
قرار است که اگر توافقی انجام شد که حتی در آن حقوق ایران هم رعایت شده باشد، تعهداتی که در توافق بر ذمه آمریکا است، از سوی او اجرا شود و هنگامی که از امیال پلید خود سخن میگوید، باز هم قرار است، دشمنیهای شیطانی آن حکومت فاسد، ادامه داشته باشد.
شک و تردید، که یقین است، از این خاطر است که آمریکا آیا تعهدات خود را اجرا میکند؟! که نمیکند. یک نمونه، یک مثال کوچک حتی کمارزش و بیاهمیت که اگر اجرا میکرد، هیچ اتفاق و ضرری هم دامن شیطان را نمیگرفت، بیاورید. نمونهای یافت مینشود.
گفتوگوهای هستهای، براساس همان سیاستهایی که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودهاند پیش میرود، اما آن سوی میز مذاکرات، مصداق این بیت از مولانا است که گفته است؛
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آن که یافت مینشود آنم آرزوست
وطن امروز:یاد مرگ، همدم همیشگی
«یاد مرگ، همدم همیشگی»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم حجت الاسلام و المسلمین سید سعید لواسانی است که در آن میخوانید؛دیدیم که آرزوهای بلند یکی از ظهورات نفس است که نتیجه قطعی آن هلاکت ابدی است. کسی که گرفتار این بلیه نفسانی است همواره در میان 2 کوچه بنبست گرفتار است؛ نه راهی به معنویت و انسانیت دارد و نه زندگی راحتی در دنیا، زیرا درون او همواره در التهاب است که چه کند که آرزوهای پست و حقیر دنیوی را برآورده کند اما این آرزوها تمامی ندارد و او را در جاده بیپایان دنیاطلبی رها میکند و هرچه سریعتر میرود، نمیرسد و از آن سو از خدا بیشتر دور میشود. بنابراین باید به فکر چاره بود تا از شر این بلیه بنیانبرانداز رهایی یافت. اما پیش از آنکه درباره راه چاره سخن بگوییم، مناسب است کلامی از حضرت امام خمینی نقل کنیم:
«بدانکه اول منزل از منازل انسانیت منزل یقظه و بیداری است... انسان تا تنبه پیدا نکند که مسافر است و لازم است از برای او سیر و دارای مقصد است و باید به طرف آن مقصد ناچار حرکت کند و حصول مقصد ممکن است، «عزم» برای او حاصل نشود و دارای اراده نگردد و باید دانست که از موانع بزرگ این تیقظ و بیداری که اسباب نسیان مقصد و نسیان لزوم سیر شود و اراده و عزم را در انسان میمیراند، آن است که انسان گمان کند وقت برای سیر وسیع است، اگر امروز حرکت به طرف مقصد نکند، فردا میکند، و اگر در این ماه سفر نکند، ماه دیگر سفر میکند و این حال طول امل و درازی رجا و ظن بقا و امید حیات و رجای سعه وقت انسان را از اصل مقصد، که آخرت است، و لزوم سیر به سوی او و لزوم اخذ رفیق و زاد طریق بازمیدارد و انسان بهکلی آخرت را فراموش میکند و مقصد از یاد انسان میرود و خدا نکند که انسان سفر دور و دراز پرخطری در پیش داشته باشد و وقت او تنگ باشد و عده و عده برای او خیلی لازم باشد و هیچ نداشته باشد، و با همه وصف از یاد اصل مقصد بیرون رود. و معلوم است اگر این نسیان حاصل شد، هیچ در فکر زاد و توشه برنیاید و لوازم سفر را تهیه نکند، و ناچار وقتی سفر پیش آید، بیچاره شود و در آن سفر افتاده و در بین راه هلاک گردد و راه به جایی نبرد.» [چهل حدیث: 175 ـ 174]
حق است که باید در مفاد این کلام نورانی دقت بسیار مبذول داریم. آرزوهای دراز که موجب فراموشی آخرت و سفر پرخطر میشود، مانع بیداری یعنی نخستین منزل انسانیت است. پس ما که گرفتار آرزوهای بلند هستیم، از وصل به نخستین منزلت انسانیت محروم هستیم و هنوز در بند حیوانیت قرار داریم. این سخن پیامی روشن و در عین حال هشدارباشی جدی به گوش ماست و گوشزد میکند که لازم است راه چارهای بیابیم تا از بند هواهای نفسانی و ظهورات آن رهایی یابیم. اما راه چاره چیست؟ روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام و به تبع آن اهل معرفت و علمای اخلاق دستورالعملی واضح و روشن برای رهایی از نفسانیت و آرزوهای دراز دادهاند و آن تفکر و تذکر مرگ است. یعنی ما همواره در یادمان باشد که مرگ همدم ما است. واضح است که بین باور به مرگ و تذکر به مرگ تفاوت است. همه ما باور داریم که روزی میمیریم اما بسیاری از ما توجه و تذکر نداریم. تذکر یعنی یادآوری؛ ما باید همواره در یاد خود مرگ را زنده نگهداریم و لحظه به لحظه به خود یادآوری کنیم:
«إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُون» [زمر: 31 ـ 30] «بیگمان تو همواره در معرض مرگ قرار داری و آنان هم در معرض مرگ هستند، سپس همگی روز قیامت در پیشگاه پروردگارتان با هم میستیزید.» پس ما همواره باید مرگ را در پیش خود مجسم کنیم که همواره در معرض مرگ هستیم و روزی این اتفاق بر ما رخ میدهد و آنگاه باید نزد پروردگار عالم برویم و در دادگاه عدل الهی جواب ستیزه پیامبران و ائمه علیهمالسلام را بدهیم که آیا بر راه هدایت آنان بودیم یا نفسانیت ما را به انحراف کشاند. ببینید! چه مسیر سختی در پیش داریم که گریزی هم از آن نیست.
آری! ما باید جدیت کنیم و یاد مرگ را در درون خود زنده کنیم، در شبانهروز، در هر ساعت چندین بار به خود متذکر شویم که ما در معرض مرگ هستیم. با زبان خود به گوش خود متذکر شویم: «فلانی تو مرگ در پیش داری! تو ابد در پیش داری!» بلکه بالاتر به خود تذکر دهیم ـ نه یکبار بلکه بارها ـ «من هماکنون مردهام، و در برزخ افتادهام، الان چه پاسخی مهیا دارم؟» یگانه راه چاره همین است. ما مرگ را به خود تذکر دهیم و در مرحله بالاتر در نظر خود مجسم کنیم. نه اینکه به صورت صوری یاد مرگ باشیم که این نهتنها به کار ما نمیآید، بلکه خود منع موثر است. بلکه باید جداً مرگ در نظر ما جلوه کند. من وقتی میمیرم، در چه شرایطی هستم، تنها خدا میداند و بس! یقیناً چنین زمانی میرسد و از آن گریزی نیست. در آن حالت من هستم و خودم. هیچکس و هیچچیزی در کنار من نیست. من هستم در پیشگاه پروردگار عالم و اعمال و افکارم! چقدر خطرناک و سخت است. آنگاه در پیشگاه خدا چه خواهم کرد. بنابراین لازم است حالت خودم را در آنوقت ـ همواره و بهکرات ـ برای خودم یادآور شوم.
جوان:عجالتاً میز مذاکره را ترک کنید!
«عجالتاً میز مذاکره را ترک کنید!»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم عباس حاجینجاری است که ر آن میخوانید؛ با استقبال سخنگوی کاخ سفید از تصویب طرح بازبینی توافق هستهای در کنگره که به این نهاد امریکا اختیار نظارت استصوابی بر توافق هستهای را میدهد، روند مذاکرات هستهای ایران با گروه 1+5 وارد مرحله جدیدی شد. طرح «بازبینی توافق هستهای در کنگره» پنجشنبه شب با ۴۰۰ رأی موافق و ۲۵ رأی مخالف در مجلس نمایندگان امریکا به تصویب رسید. پیش از آن، مجلس سنا با 98 رأی مثبت در برابر یک رأی مخالف به این طرح رأی داده بود. این طرح در صورتی که به امضای اوباما برسد و به قانون تبدیل شود به کنگره اختیار قبول یا رد هرگونه توافق هستهای بین ایران و گروه 1+5 را میدهد.
پیش از این سنای امریکا روز دوشنبه هفته گذشته قطعنامهای را تصویب کرد که از دولت ایران میخواهد فوراً سه امریکایی تحت بازداشت در این کشور را آزاد و به یافتن نفر چهارم نیز کمک کند. سایت بیبیسی فارسی در گزارشی از تصویب این قطعنامه مینویسد: این قطعنامه که با ۹۰ رأی مثبت سناتورهای حاضر بدون مخالفت تصویب شد، از ایران خواست سعید عابدینی، امیر حکمتی و جیسون رضاییان را آزاد کند. همچنین از دولت ایران خواسته شد برای یافتن رابرت لوینسون، مأمور سابق افبیآی و بازگرداندن او به امریکا با دولت امریکا همکاری کند. این قطعنامه از کاخ سفید میخواهد همه ابزارهای ممکن برای بازگرداندن این امریکاییها را به کار گیرد. میچ مکانل، رهبر اکثریت جمهوریخواه سنا گفت امیدوار است قطعنامه حامل پیامی قوی برای رهبران ایران باشد. این قطعنامه را جیمز ریش، سناتور جمهوریخواه از آیداهو معرفی کرده بود. او استدلال کرد که این چهار نفر باید پیش از امضای موافقتنامه جامع اتمی با ایران به امریکا بازگردانده شوند.
ادامه روند فزونخواهی امریکاییها و سیاست تهدید و تحریم بعد از انتشار بیانیه لوزان در حالی است که در نقطه مقابل تیم ایران همچنان با خوشباوری با چانهزنی در نیویورک و ژنو از تلاش برای پرکردن پرانتزهای خالی توافقنامه سخن میگوید و این در حالی است که رئیس دستگاه دیپلماسی ایران در اقدامی تأملبرانگیز که حتی حیرت رسانههای بیگانه را به دنبال داشت و در عین حال قند را در دل برخی از رسانههای داخلی آب کرده بود، پذیرای وزیر خارجه امریکا در محل اقامت سفیر ایران در سازمان ملل شد که طبق عرف بینالملل خاک ایران محسوب میشود.
نکته مهمی که در روند مذاکرات و به ویژه تصویب طرح بازبینی توافق هستهای در کنگره امریکا مطرح است، این است که با مصوبه مذکور که با استقبال سخنگوی کاخ سفید هم مواجه شده است، عملاً کنگره وکاخ سفید با این مصوبه تلاش دارند بر دیگر قدرتهای حاضر در عرصه مذاکرات نظیر روسیه و چین نیز سلطه خود را اعمال و دیدگاه و مطالبات خود را بر آنها تحمیل کنند که این امر بیانگر شکلگیری رویهای جدید و کمسابقه در روند تعاملات بینالمللی است و نشان میدهد که عملاً روند گذشته مذاکرات و گفتوگو با 1+5 وجاهتی ندارد، چراکه اگر کنگره نتیجه توافقات را نپذیرد، نشست و برخاستها با 1+5 خاصیتی ندارد.
هفته قبل و در ادامه روند تحقیر و تهدید و تحدید امریکاییها نسبت به روند فعالیتهای هستهای ایران، مقام معظم رهبری بر نکات صریحی تأکید نمودند که میبایست منشأ طراحی مدل جدیدی از رفتار ایران در مذاکرات هستهای قرار گیرد.
رهبر معظم انقلاب در دیدار فرهنگیان در روز چهارشنبه 16/2/94 خطاب به تیم مذاکرهکننده هستهای و مسئولان سیاست خارجی و دیگر مسئولان و نخبگان کشور میفرمایند: یک ملت اگر نتواند از هویت خود، از عظمت خود، آنچنان که هست، در مقابل بیگانگان دفاع بکند، قطعاً توسری خواهد خورد؛ بروبرگرد ندارد. باید قدر شخصیت و هویت خود را دانست. ایشان سپس با اشاره به تهدیدات اخیر مسئولان امریکایی میفرمایند: «من نمیفهمم مذاکره در زیر شبح تهدید چه معنایی دارد؟ مذاکره کنیم زیر شبح تهدید! مثل اینکه یک شمشیری بالای سر [ما باشد]. ملت ایران اینجوری نیست؛ ملت ایران مذاکره زیر سایه تهدید را برنمیتابد.
ایشان سپس با اشاره به نیاز مبرم امریکاییها به نتیجه این مذاکرات، ادامه آن را در عین رعایت خطوط قرمز و خطوط اساسی اعلام شده منوط به اصلاح رفتار طرف مقابل دانسته و تأکید میکنند: بنده با مذاکراتی که در زیر شبح تهدید انجام بگیرد، موافق نیستم. بروند حرف بزنند، مذاکره کنند، به توافق برسند، اشکالی ندارد - البته درحالیکه آن خطوط اصلی را رعایت کرده باشند - لکن بههیچوجه تحمیل را قبول نکنند، زور را قبول نکنند، تحقیر را قبول نکنند، تهدید را قبول نکنند».
تحولات اخیر و عملکرد امریکاییها ابهام جدیدی را نسبت به احتمال حصول توافق بر ابهامات قبلی افزوده است، چراکه اگر تاکنون کاخ سفید و دموکراتها با دیدگاهها و مواضع و مطالبات خود روند مذاکرات را به چالش میکشاندند، اکنون اعضای کنگره و به ویژه جمهوریخواهان به این فهرست اضافه شده و طبعاً ادامه مذاکرات از این پس علاوه بر مطالبات کاخ سفید و صهیونیستها، در میدان رقابت دو حزب امریکا نیز قرار میگیرد و این در حالی است که عملاً 1+5 از حیز انتفاع خارج شده است.
بر این اساس، به نظر میآید که ایران باید فراتر از جنجالهای تبلیغاتی که متأسفانه دامنه آن مجلس شورای اسلامی را نیز گرفته و با طرح برخی دیدگاههای کارشناسی نشده مسئله را پیچیدهتر میکند، تجدیدنظر اساسی در روند مذاکرات ایجاد کند، چراکه روند کنونی آسیبهای جدی به دنبال داشته و این توقع را در طرف مقابل ایجاد میکند که مسئولان ایران به دلیل مشکلات اقتصادی یا احیاناً پیروزی در انتخابات و... به یک موفقیت حداقلی در مذاکرات نیاز دارند و لذا آنها قادرند از این طریق شرایط خود را بر ایران تحمیل کنند.
بنابراین پیشنهاد میشود که ایران عجالتاً میز مذاکرات را ترک و سپس با یک طراحی مناسب مبتنی بر شرایط جدید مذاکرات را دنبال کند؛ شرایطی که حفظ استقلال و عزت ایرانی، پاسداشت دستاوردهای گرانقدر انقلاب اسلامی در عرصههای داخلی و بینالمللی و به ویژه پیشرفتهای هستهای و اتکا به توان داخلی در روند مقابله با تحریمهای اقتصادی، محور اصلی تصمیمات تیم مذاکرهکننده ایرانی و دستگاه سیاست خارجی و مسئولان بلند پایه کشور باشد.
حمایت:... و اینک جاهلیت مدرن!
«... و اینک جاهلیت مدرن!»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر محمد صادق کوشکی است که در آن میخوانید؛واژه «جاهلیّت»، بی درنگ اذهان را به هزار و چهار صدسال قبل باز میگرداند. به عصری و در میان نسلی که به دلیل دارا بودن پارهای از صفات و ارتکاب به برخی اعمال در نزد اهل فرهنگ و تمدّن «جاهل» شناخته شدهاند. «جاهل»، گاه مترادف با «بیخبر»، «بدوی»، «فاقد فرهنگ و ادب» و آنکه مبتلای تعصّب، پستی طبع، جنایت و غارت شناخته شده است و در خود مفهومی از «مذمّت» و سرزنش را نهفته دارد.نویسندگان، مورّخان و علمای علوم اجتماعی، گذار از پارهای از صفات یاد شده و دوری گزیدن از برخی اعمال مذموم، همچون «زنده به گور کردن دختران» را فصل ممیّز دو عصر یا دو دوره معرفی میکنند. عصری که در تارک خود عنوان «عصر جاهلی» را داشت و عصر بعد از آن، که همواره با خصوصیاتی چون علم، ادب، خویشتنداری نفس و دوری از آلودگیها و رذایل، از ماقبل خود منفک میشود.
در روزگاری که اعراب و مسلمانان به تازگی عصر جاهلیت را پشت سر گذاشته بودند، پیامبر اعظم(ص) فرمودند: «من بین دو جاهلیّت مبعوث شدم که دومین آن مخرّبتر از اوّلی است.» جای آن دارد که سؤال شود آیا حقیقتاً بشر، عصر جاهلی را پشت سر گذارده و تمام صفاتی را متصف گردیده که میتوان از آن، چنانکه ادّعا میشود، به عنوان عصر علم، دانش و معرفت و خویشتنداری یاد کرد؟ ابتلای ساکنان عصر جاهلی به اعمالی چون، قتل و غارت، شرب خمر، شهوترانی، تعصّب مذموم، زنده به گور کردن دختران، پرستش بتها و تبرّج و خودآرایی، از صفت بارز جاهلیّت شناخته میشوند و در مقابل، به بشر عصر مدرن مدال افتخار پیشرفت و گریز از اعمال و اوصاف عصر جاهلی اهدا میکنند؛ امّا به راستی در جهان پیرامون ما، میتوان مستنداتی حقیقی را بر شمرد که ثابت کند بشر معاصر از اتّهام جاهلیّت مبرّاست؟پیامبر نور و رحمت(ص) از آغازین روزهای بعثت، مسلمانان را از تجربه دوباره جاهلیّت ثانوی با خبر ساخته و یادآور شدند که آن جاهلیّت به مراتب از جاهلیّت نخست و اوّلی سختتر و مخرّبتر خواهد بود. پس از ایشان نیز، اهل بیت(ع)، مسلمانان را به «جاهلیّت ثانوی» یادآور شدند؛ چنانکه امام صادق(ع) در تفسیر قول خدای متعال که فرمود: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی» فرمودند: «جاهلیّت دیگری وجود خواهد داشت.»مبلّغان و مروّجان فرهنگ و تمدّن عصر مدرن و پایهگذاران تمدن فناورانه غرب، در حالی خود و بشر عصر جدید را مبرّا از هر گونه جاهلیّت و اوصاف عصر جاهلی معرفی میکنند که بشر، از بار قتل و غارت، جنگ و سفاکی، فساد و جنایت کمر خم کرده است. قرن بیستم، به عنوان شاخصترین قرن پس از شکلگیری فرهنگ و تمدّن غربی، در حالی سپری شد که مجموع آمار جرائم و جنایات بر رنجدیدگان و درماندگان اکناف عالم، از مجموع جرائم و جنایات تاریخ چند هزار ساله زندگی انسان بر زمین بیشتر و سنگینتر است. این قرن در حالی به اتمام رسید که جنگهای فرامنطقهای، میلیونها کشته روی دست بشر گذاشت.
در حالی که گمان میرفت پس از جنگ جهانی دوم و تاسیس سازمانهای حقوق بشری بینالمللی مانند سازمان ملل، بشر روی آرامش و امنیّت و صلح را تجربه خواهد کرد، 150 جنگ منطقهای و فرامنطقهای، از کشتهها پشته ساخت و بیش از 23 میلیون نفر به کام مرگ کشیده شدند. شرایط کنونی کشورهای اسلامی و ناامنی، برادرکشی، جنگهای نیابتی و تسلط گروههای تروریستی در کشورهای منطقه از جمله داعش، جنایات روزانه رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی از مصادیق جاهلیت مدرن است که با خباثت آمریکا طراحی و اجرایی گردیده است. استعمار نوین به سرکردگی آمریکا، در هر سال بیش از 900 میلیارد تا یک تریلیون دلار صرف جنگافروزی خود میکند؛ به شکلی که بر اساس آمار جهانی، در سالهای جاری، در هر دقیقه از جیب محرومان و مستضعفان، دو میلیون دلار هزینه شده است.
بر اساس آمار سازمان ملل، حدود یک میلیارد گرسنه در جهان وجود دارند و فقر تغذیهای هر ساله باعث مرگ 6/2 میلیون کودک زیر پنج سال می شود، یعنی جمعیتی معادل یک سوم جمعیت کودکان جهان.در کدامین سال از میان همه سالهای سپری شده در عصر جاهلی، این همه ظلم و غارت بر انسانها روا داشته شد و چگونه میتوان عصر مدرن را عصر دانش و معرفت و آگاهی نامید و انگشت اشاره به سوی عصر جاهلی دراز کرد؟ باید سوال کرد کدامین پژوهشگر، آمار دختران زنده به گور شده عصر جاهلی را برآورد کرده است؟ در تمامی آن سالها چه تعداد دختر به دست پدرانشان کشته یا زنده به گور شدند؟ آیا این تعداد با آمار جهانی پنجاه میلیون زنده به گور کردن سالانه دختران و پسران از طریق «سقط جنین» در قرن بیستم میلادی برابری میکند؟ در حالی که «انگلستان»، «فرانسه»، و «آمریکا» به ترتیب حائز بالاترین رتبه در سقط جنین سالانه هستند. این اعداد را در کنار آمار قتل زنان و کودکان در جنگ اخیر یمن، در عراق، سوریه، فلسطین، افغانستان، پاکستان و لبنان قرار دهید. چنانکه پیامبر رحمت(ص) پیشبینی فرموده بودند بشر به تجربه جاهلیّت ثانوی رسید.
جاهلیتی که به فرموده رهبر انقلاب «مجهز به سلاح علم و دانش شده و بسیار خطرناکتر» از جاهلیت اول است. گرچه یورش غرب برای تخریب فرهنگ اسلام حساب شده، گام به گام و پنهانی است اما تجربه انقلاب اسلامی نشان داده است که عنصر «آگاهی توحیدی» و «اراده» قادر است، سدّی محکم در برابر این هجمه همهجانبه ایجاد نماید زیرا جاهلیت غربی متّکی بر پندار خودآگاهی و تنها راه غلبه بر آن، بهرهگیری از تعالیم الهی است.
مردم شریف ایران در دوره ستمشاهی و در زمانی که شرق و غرب عالم تحت سیطره دو قدرت امپریالیسم و کمونیسم بودند، توانستند تمام نقشههای شوم آنان را نقش بر آب کنند و جهلی که گریبان تمام جهان را گرفته بود با خروش خود به آگاهی و بیداری اسلامی تبدیل نمایند. الگوی ایران اسلامی نشان میدهد که جهان اسلام قادر است با بهرهگیری از تعالیم ناب الهی و بازگشت به اصل حیاتبخش وحدت، توطئههای دشمنان را به خودشان بازگرداند و قدرت بلامنازع دین محبت و رحمت را در همه ابعاد آن، بار دیگر به نمایش بگذارد.
آفرینش:ضرورت آموزش جامعه و مدیریت ارتباطات جمعی
«ضرورت آموزش جامعه و مدیریت ارتباطات جمعی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمید رضا عسگری است که در آن میخوانید؛مسئله برقراری ارتباط آسان تر با دیگران، همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته است. سعی انسان از آغاز بر این بوده است که وسیله ای برای انتقال سریع پیام خود پیدا کند. این انگیزه باعث شده تا دنیای ارتباطات، فراز و نشیب های فراوانی را طی کند و در هر دوره از تاریخ، ابزار خاصی در این زمینه اختراع شود و مورد استفاده قرار گیرد.
عصر حاضر را نیزمی توان عصر ارتباطات ماهواره ای و اینترنتی دانست؛ چرا که امروزه ماهواره و اینترنت بزرگ ترین و عمده ترین نقش را در بین وسائل ارتباطی بر عهده دارند. امروزه آن قدر اینترنت در زندگی بشر راه پیدا کرده است که گویی زندگی بدون آن در زمینه های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی دچار اختلال شده و نوعی احساس واپسگرایی در افکار عمومی جامعه نمود پیدا می کند و در مظاهر مختلف زندگی عملا مشکلاتی به وجود میآید.
امروز حیطه ارتباطات به ابزار اصلی حکومتها برای نیل به اهداف مختلف تبدیل شده است. تسهیل همگرایی سیاسی درعرصه داخلی وبین المللی، توسعه شهر نشینی، ارتقای سطح سواد و آموزش، افزایش مناسبات و مبادلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و علمی، توانایی تغییر تصورات منفی درمیان جوامع دیگر و گسترش صلح وامنیت جهانی و منطقه ای، و ازهمه مهمتر کمک به گسترش آزادی و احترام به حقوق انسانی، چرا که جوهر آزادی و عدالت خواهی، بسط اطلاعات و ارتباطات و تسهیل آن برای جوامع است.
تمام این موارد تنها بخش کوچکی از خاصیتها و مزایای ارتباطات بود که متاسفانه درکشورما هنوز به طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته و بعضاً با کم لطفیهایی مواجه شده است. براین امر واقفیم که استفاده ناصحیح از هر وسیله و ابزاری میتواند برای انسان مخرب باشد. همینطور مقوله ارتباطات نیز از این قاعد مستثنی نیست، ودرصورت استفاده غلط از آن آسیبهایی برای فرد و جامعه به همراه خواهد داشت.
اما این امر دلیلی برای نفی کلی محاسن استفاده از اینترنت، ماهواره و دیگروسایل ارتباطی نیست. البته ضروریست تا محدودیتهای منطقی برای جلوگیری از آسیبهای احتمالی درنظر گرفته شود، اما این امر باید با مطالعه و بررسی روش های اجتماعی و فرهنگی مورد اجرا قرار گیرد.
عرصه ارتباطات به هیچ وجهی قابل حذف و پذیرای برخوردهای سلبی نیست. چون محدودیت با اصل ارتباطات درتناقض است. تنها راه مدیریت فرهنگ ارتباطات، ورود به میدان رقابت دراین عرصه می باشد. به عبارتی باعلم به اینکه برخی شبکه ها و برنامههای ماهواره ای، یا استفاده از اینترنت، برای سلامت جامعه مضر باشد، بازهم نمیتوان با اقدامات سلبی مانع از استفاده کاربران شد. بلکه باید ضمن گسترش فرهنگ آموزش استفاده صحیح، درراستای تامین نیازهای سیاسی،فرهنگی،اجتماعی و اقتصادی جامعه برآمد، تامانع از گرایش به سمت آفتهای ارتباطات شد.
اگر امروز برخی اقشار جامعه به سمت ماهواره گرایش پیدا میکنند و دلیل آن را استفاده از برنامههای سرگرم کننده آن عنوان می کنند، به این خاطر است که ما دراین عرصه نتوانستیم به طور کافی برای جامعه برنامه های سرگرمی تهیه کنیم.
اما متاسفانه درزمینه اینترنت جایگاه مناسبی دردهکده جهانی نداریم و به گونهای خود رامحدود نیز کردهایم. به عنوان مثال قطعی و اختلالات مداوم در دسترسی کاربران به شبکههای اینترنتی، کاهش و نوسان شدید درسرعت، عدم رسیدگی به شکایات و مشخص نبودن حقوق مصرف کنندگان از جمله ضعفهایی است که مادرعرصه اینترنت با آن مواجه هستیم.
باید توجه داشته باشیم که درجهان امروز مفهوم توسعه با مفهوم ارتباطات پیوندی جداناپذیر پیدا کرده اند.ضروریست تا با برنامه ریزی صحیح ضمن پیشرفت دراین زمینه، راهکار منطقی تری برای جلوگیری از محدودسازیها دردهکده ارتباطات بیابیم.
شرق:اصلاحطلبی فقط بِرند نیست
«اصلاحطلبی فقط بِرند نیست»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد غلامی است که در آن میخوانید؛محسن رضایی برای این نوشته شاهد مثال خوبی است. او در ٢٧ سالگی فرماندهی سپاه پاسداران را در دوره جنگ به عهده گرفت و تا پایان جنگ مسئولیت این کار را داشت. او در اوایل و اواسط جنگ از چهرههای مؤثر نظام بود. پس از جنگ و کنارهگیری از سپاه وارد سیاست شد و بارها در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری شرکت کرد که هرگز قرین موفقیت نبود. در دیدار و گفتوگویی که سال ٨٤ همراه گروه سیاسی روزنامه «شرق» با او داشتم، بهجِد خودش را شایسته جایگاه ریاستجمهوری میدید. محسن رضایی هرگز اصلاحطلب نبود و اصولگرایان هم خودیاش نمیدانستند. او در جلبنظر این دو «بِرند سیاسی» ناکام بود. در میان طیف راست سنتی، طرفداران جدی و وجههای داشت که آنها هم اَلَکشان را آویخته بودند. محسن رضایی هرچه بود، همین بود که نتوانست خودش را مستقلا «بِرند» کند.
علی مطهری هم برای این نوشته، شاهد مثال خوبی است. کسی که خودش، خودش را «بِرند» کرد. او از چهرههای شاخص اصولگرایان و مخالفان اصلاحطلب بود که به مجلس هشتم راه یافت. نقش مهمی در استیضاح کُردان داشت و در اعتراض به عدم طرحِ «سؤال» از احمدینژاد در خصوص برداشت غیرقانونی پول از بانکمرکزی، از سمت نمایندگی استعفا داد که درخواست استعفایش رأی نیاورد. در انتخابات سال ٩٢ از حامیان هاشمیرفسنجانی بود و در حمایت از او نامهای نوشت. علی مطهری کمکم از مخالفان احمدینژاد شد و چون صبغه دینی داشت، توانست صدای خاموشان شود. مطهری در پیچیدهترین وضعیت سیاسی کشور، سیاست خلق کرد. اگرچه در مسائل اجتماعی میانهرو بود و اعتقادات و باورهای مذهبی و سنتی عمیق داشت، اما در سیاست صبور و بیمصلحتاندیشی گام برمیداشت.
حسن روحانی نیز اعتدالگرایی است که در میان اصلاحطلبان و اصولگرایان ایستاده است. او در مواجهه با اصولگرایانِ تندرو در مجلسِ حال و شاید هم آینده، به اصلاحطلبان گرایش بیشتری دارد و اصلا بعید نیست اصلاحطلبی تمامعیار شود. این سویه در برخوردش با مواردی از جمله رفراندم بهوضوح دیده میشود. درحالحاضر حسن روحانی مورد پذیرش و قبول دو «بِرند سیاسی» است، اینکه او به کدام «بِرند» گرایش بیشتری پیدا کند، به وضعیت سیاسی و اجتماعی جامعه بازمیگردد و آرایشی از ما و مخالفان. اگر روحانی با اصلاحطلبان، «ما» شود بیتردید مخالفان، اصولگرایان خواهند بود و برعکس.
بهوضوح او گرایش بیشتری به اصلاحطلبان دارد، این گرایش تا حدی است که گاه سویه اصولگرایی او پنهان و ناپیدا میشود. ماندن حسن روحانی در این وضعیت، و ماندگاری با «برند» اصلاحطلبی کار دشواری نیست، بهویژه اینکه «برند سیاسی» اصلاحطلبان توان جذب بیشتری دارد، زیرا از پایگاه مردمی قویتری برخوردار است. حالا سؤال این است اصلاحطلببودن مهم است یا اصلاحطلبشدن؟ بهراحتی میشود گفت، هیچکدام. اینها تنگاتنگ هم پیش میروند و ذیل یک «برند» قرار میگیرند. مهم این است چه کسی از این «برند» سود میبرد و چه کسی ارزشی مازاد به این «برند» میدهد. اصلاحطلبانِ پیشرو که دستشان کوتاه و خرما بر نخیل است. میماند اصلاحطلبانی که فعلا حضور دارند و میتوانند فعالیت سیاسی کنند. با این آرایش، دو طیف درون اصلاحطلبان شکل میگیرد؛ اصلاحطلبانِ عمودی و افقی.
اصلاحطلبان افقی، موجوداند و در حال فعالیت و با حضور آنها، افقی از اصلاحطلبی با نیتهای متفاوت سامان گرفته است که همگی مشروعیتشان را از یک «برند» میگیرند.
اصلاحطلبان در وضعیتی حساس قرار دارند. ترویج سیاستِ «اشمیتی»، یعنی «ما و آنها»کردن، به ساخت درونی آنها صدمه جبرانناپذیری وارد میکند. بخت خلق سیاست، سیاستی که کاملا در تضاد با سیاست ما و آنهاست، از متغیرهای دیگری پیروی میکند. باید بهسمت سیاستی رفت که تعارضجو نیست و همواره یا جدلیالطرفین یا مرضیالطرفین است. درواقع در طیفهای درونی اصلاحطلبان، سیاست میتواند برمبنای تئوری رانسیر شکل و قوام بگیرد. در این تئوری، سیاست از دل جدال بین سیاه و سفید بیرون نمیآید. همه بر سر سفیدی (اصلاحطلبی) اتفاقِنظر دارند، اما بر سر مصداقهای سفیدی جدل میکنند. این جدل بر سر «مصداق سفیدی» است که «سیاست» میسازد و درعینحال، از تضاد میان ما و آنها مبراست.
بهطور خلاصه میشود اینگونه نتیجه گرفت که اصلاحطلبان در صفبندی جلو مخالفانشان باید با رئیسجمهور، «مایی» را شکل بدهند در برابر اصولگرایان، و این امر محقق نمیشود مگر اینکه در جمع درونی خودشان، ما و آنهایی نباشد.
هر «برندی» حتی جاافتادهترین آنها پتانسیل محدودی دارد و نمیشود از آن فقط بهرهبرداری کرد. باید به این برند اعتباری دیگر داد و به آن چیزی افزود و کسانی میتوانند این برند را امتداد دهند که به تفکر اصیل اصلاحطلبی وفادار باشند و مهمتر اینکه بیمصلحتاندیشی در هر شرایطی به اصول بنیادی آن عمل کنند. اینک هیچکس تردید ندارد که حضور علی مطهری در مجلس، مؤثرتر از حضور کسانی بوده است که بارها با برند اصلاحطلب وارد مجلس شدهاند.
مردم سالاری:رفتار خارج از اصول
«رفتار خارج از اصول»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن میخوانید؛ به صراحت باید گفت آنچه در هفته گذشته در مورد «امضاهای مخدوش» در خانهملت اتفاق افتاد با هیچ میثاق و میزان و قاعدهای قابل توجیه نبود و نیست! این که نمایندهای به قصد تنظیم بیانیهای یا تذکری از نمایندگان ملت شریف ایران امضا بگیرد آن گاه خلف عهد کند و سبب «غش» در عمل شود، بیشک عملی خارج از اصول و برخلاف موازین حقوقی و خلاف ادب رفتاری است و ارتکاب آن از فردی عادی هم انتظار نیست چه برسد به نمایندهای که منتخب مردم است و به خانه ملتش بردهاند و به وی اعتماد کرده و بر مسند حفظ امانت نشاندهاند خاصه اینکه این برگزیده در خانه ملت، مدعی اصولگرایی و متعهد به اخلاق اسلامیو اطاعت از ولایت هم باشد.
البته راستی، صداقت و عمل صالح و رفتار پسندیده وظیفه هر مسلمان معتقدی است اما نماینده مردم که به خانه ملت میرود و رای موکلان را با خود دارد و به وی اعتماد شده است باید امانتدار، مدافع حقوق مردم، حافظ عزت و شرف و سربلندی و نگاهبان ارزشهای قومی و سنتهای مردمی و منافع ملی و مصالح کشور باشد. وانگهی از نظر شخصی هم نماینده در چنین جایگاهی باید زبده حسن خلق، فرهیختگی و سنجیدگی در گفتار و رفتار و مدافع آن چیزی باشد که در حضور دیگر نمایندگان انتخابی و انتصابی و در پیشگاه کلام مقدس الهی سوگند یاد کرده است. بنابراین در این مقام و مسند رسالت، هیجانات فردی و خصایل شخصی و نیز تعلقات جناحی، هیچ جایی ندارد و هرگز نباید نماینده مردم، آن هم در جایگاه قوه قانون گذاری و نظارت بر اجرای قوانین، وجودش سرشار از نفرت، خودبینی، محدودنگری و علقههای فردی نامستحسن باشد. در مکتبی که رسول مکرمش (ص) تاکید فرموده است که حتی به شوخی هم دروغ نگویید، عمل نمایندهای که همکارانش به صدق دل و به مصلحت نظام و به حسن اعتماد در موضوعی خاص پای ورقهای را امضا میکنند، چرا باید در غیاب و عدم رضای آنان، متن و موضوع دیگری به امضاها پیوست شود.
در اینجا به غیر از خلف رفتار و عمل آن نماینده که از حسن اعتماد همکاران سوءاستفاده کرده، باید از آن نمایندگان محترم پرسید که چرا تا مطلبی را نخواندهاند و به کنه قضایا نرسیدهاند و امر بر آنان مسلم و مسجل نشده است امضا و تایید میکنند؟ مجلس که خانه شخصی نیست. اینجا سرنوشت کشور و کیان نظام رقم میخورد. اینجا جایی است که اگر در اقتصاد اشتباه شود، نتیجهاش گدایی ملت است و اشتباه در سیاست، خیانت و خفت مردمی است که نامش را ملت نهادهاند به همین علت و اهمیت است که آن مرد بزرگ، مجلس را در راس امور، تصریح کردند و اگر برخی به خود اجازه عدول و عبور از این شعار شعورمند را دادند به دستاویز اعمال یکسونگرانه و به خود اندیشانه امثال همین نماینده مردم عزیز بوده است که سوزنشان از آغاز دولت یازدهم در موضوعی گیر کرده و دلواپسی تمامیندارد.
باور کنید که حافظه دور و نزدیک مردم شریف ما دقیقهای از نطق و عملشان غافل نبوده است. وقتی موضوع تک بعدی است، به آن دلیل است که غفلت از موضوعات حساس دیگر در میان است و اشراف و احاطهای در قضایای داخلی و خارجی نیست تا به آن پرداخته شود. وگرنه چگونه ممکن است که بر مبنای «نرمش قهرمانانه» و توجه به عزت و مصلحت و آن همه رنج و خون دل خوردنهای مورد تایید نظام و حاکمیت، خلاف جهت به آب زد و آسمان و ریسمان کرد تا تشفی هیجانات فردی و جناحی باشد؟
در اینجا پرسش نگارنده این است که آیا همین دیدگاه چشمیخواب و چشمیبیدار نبوده است که موجب صدور بورسیههای آن چنانی دیروز و دیپلمهای این چنینی امروزش، منزلت دو نهادی را که تولید اندیشه و علم میکنند و انسان خبیر و متعهد میسازند، امروز آن چنان زیر سوال برده که در بین 76 کشور موفق از نظر علمی، متاسفانه و شوربختانه در رتبه 51 جا خوش کرده است ! اگر دیروز با علم و عالم شوخی نمیشد، امروز چنین نبود و اگر همین امروز چشمانمان باز نباشد، فردایی اسفناک تر خواهیم دید. در اینجا باید از این نماینده پرسید که این «طرح سه فوریتی توقف مذاکرات هستهای» آیا در راستای شعار همدلی دولت و ملت است و آیا گرته برداری احساسی از کنگره آمریکا نیست آیا آنها باور آن را ندارند که زود میتوانند ما را عصبانی کنند و عواطف و تعقل ما را تحت تاثیر قرار دهند؟ آیا امثال نگارنده حق ندارند که از دستگاههای قانونی نظارت تقاضا کنند که کسانی را مورد تایید قرار دهند که عقلانیت و معرفت خاص نمایندگی را دارا باشند و مدرس وار زندگی کنند و بیندیشند و از مصالح مردم، لحظهای غافل نباشند و نیز آخرت خود و مردم را فدای دنیای خویش نسازند و سخن پایانی اینکه «هیات نظارت بر رفتار نمایندگان» بنا به وظیفه قانونی خود باید رفتار نمایندهای را که مرتکب چنین خطای غیرقابل گذشتی شده و اعتبار مجلس و نمایندگان و ایران را زیر سوال آورده مورد پیگیری قرار دهد.
ابتکار:حداقل یک سال همدلی و همزبانی کنید
«حداقل یک سال همدلی و همزبانی کنید »عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم دکتر آیت پیمان است که در آن میخوانید؛در دو ماه اول سال جدید نقدها وانتقادهای افراطی وپاسخگویی های تقابلی وخشم آلود اشخاص وجریانات مختلف بسیار تعجب برانگیز است . مطبوعات وسایت ها سخنان تند وپراتهام برخی امامان جمعه وخطبا و فعالان سیاسی منتقد دولت را همچون گذشته با تیترهای محرک منعکس کرده اند و در مقابل بعضی مسئولین دولتی سعی کرده اند به اینگونه منتقدین بی ملاحظه پاسخ دندان شکن بدهند . بعضی روزنامه های مشهور دست از ادبیات تخریبی وتفرقه افکنانه خود برنداشته ، بلکه با همان عادت مالوف به حمله های غیرمنصفانه خود به روحانی وظریف و برخی وزیران دولت ودیگر شخصیت های جریان مقابل پرداخته واخیرا هاشمی رفسنجانی ومحسن رضایی را حسابی نواخته اند. افراد محترمی همچون آیت الله علم الهدی وبرخی نمایندگان مجلس و ... تا توانسته اند دراین مدت سنگ تمام گذاشته اند و گویا اگر توصیه به همدلی وهمزبانی نشده و تشویق به تقابل وحمله به یکدیگر هم شده بود بالاتر از این حملات را نمی توانستند انجام دهند.
آیا جای تعجب وحیرت نیست که یک امام جمعه عادل رسماَ اعلام کند همه پول ارشاد اسلامی در مشهد به مطربین داده می شود وحتی یک ریال آن صرف دین نمی شود!؟ آن هم در مشهد که متولی جشنواره عظیم وبین المللی امام رضا علیه السلام است و صدها کانون فرهنگی وهنری مساجد وتشکل های دینی وقرآنی وامور نشر وچاپ هزاران عنوان کتاب ومطبوعات دینی در آن استان را برنامه ریزی وهدایت ونظارت میکند. آیا جای تعجب نیست که برخی افراد هرگونه نسبت وارتباط روحی ومعنوی بین آقای هاشمی و امام رانفی میکند و آقای شریعتمداری با بازی با کلمات ، سردارمحسن رضایی را حامی دولت عربستان سعودی معرفی می کند !؟ تعجب آنگاه بیشتر میشود که همین محترمین نامبرده ولایت مداری وذوب بودن در ولی فقیه را از خصال اختصاصی وانحصاری خود می دانند و سهمی به دیگران نمی دهند.
از آن طرف هم تعدادی از مدافعان دولت که شعارشان اعتدال، عقلانیت وبا تدبیر عمل کردن است ، در مقابل منتقدین بر افروخته می شوند و مقابله به مثل می کنند. گویا همدلی وهمزبانی مطالبه شده از سوی رهبری را در همین آغاز سال از یاد برده اند و به همین زودی به سرنوشت دیگر شعارهای سال دچار کرده اند. اگر تحقق نیافتن شعارهایی مثل اصلاح الگوی مصرف و یا جهاد اقتصادی و غیره به برنامه ریزی وبودجه و مدیریت و کار وتلاش نیاز داشت ، همدلی وهم زبانی که دیگر این هزینه ها وکارکردهای سنگین و سخت را ندارد ، تحقق این شعار که دیگر آسان است ، فقط به یک عنصر نیاز دارد ، اخلاق و بس . با بیرون کردن حب وبغض های بی پایه واساس جناحی که فقط بر اثر عادت و وابستگی ایجاد شده است می توان به همدلی وهمزبانی رسید و انتقاد ها را متین تر و عقلانی تر و مشفقانه و بدون خشم مطرح کرد که آن موقع موثر تر هم خواهد بود .
از طرفی اگر طالب هم دلی وهمزبانی دولت وملت هستیم باید بدانیم که مواجهه درست دولت با مردم با هموارسازی مسیر همکاری و مشارکت مردم در امور کشور ، گسترش بسترهای مشارکت مردمی در عرصه های گوناگون اعم از سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی واستفاده مناسب تر از فرصت ها و دفع به موقع تهدیدهای دشمن زمین های واقعی شکل گیری این شعار است. دولت به جای تقابل ، شایسته است که در ارائه تصویر دقیق ، هنرمندانه و البته «واقع بینانه» از شرایط کشور با لحاظ دستاوردها و نقاط قوت در کنار نقاط ضعف و پرهیز از سیاه نمایی گذشته ویا بزرگ نمایی عملکرد خود ، با تبیین درست ظرفیت ها ، استعدادها و توانمندی های بالقوه و بالفعل در جهت تحقق اهداف و آرمان های ملی و انقلابی ، ایستادگی کند.تعامل دو سویه برای تحقق شعار امسال نه دور از دسترس است و نه نیازی به صرف هزینهای دارد، کافی است اصول اخلاقی را به یادمان بیاوریم و به آنها عمل کنیم.
دنیای اقتصاد:آیا این بار، تولید سامان خواهد گرفت؟
«آیا این بار، تولید سامان خواهد گرفت؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر فرخ قبادی است که در آن میخوانید؛نگاهی اجمالی به نشریات اقتصادی طی هفتههای اخیر، نشان میدهد که تلاشی چندجانبه برای کمکرسانی به تولید نحیف و متزلزل کشور آغاز شده است. وزارت صنعت، معدن و تجارت «بازگرداندن رونق به صنایعی که در سالهای اخیر به حالت تعطیل یا نیمه تعطیل درآمدهاند و استفاده از ظرفیت خالی این صنایع» را یکی از اهداف اصلی این وزارتخانه در سال جاری اعلام کرده است. معاون اول رئیسجمهور، مصوبه تشکیل «کارگروه رفع موانع تولید» در استانها را ابلاغ کرده است. اتاق بازرگانی ایران همایشی را برگزار میکند که در آن از تمام دستگاهها خواستهاست تا برای سیاستگذاری حل مشکلات پیشروی بخش اقتصادی حضور یافته و نظر کارشناسی خود را اعلام کنند.
مدیرعامل شرکت شهرکهای صنعتی استان تهران از برنامه دولت برای تامین ۸ درصد از سود تسهیلات بانکی برای صنایع کوچک خبر داده است.
این تلاش چند جبههای برای حل و فصل یکی از جانسختترین معضلات اقتصادی کشور جای خوشحالی دارد. افسوس که بسیاری از فعالان اقتصادی کشور، بهویژه آن دستهای که به فعالیتهای تولیدی مشغولند، این تلاشها را با دیده تردید مینگرند. این نخستین باری نیست که آنها «طرح» مسائل تولید را در سخنان دولتمردان میشنوند و در رسانهها میخوانند، اما گشایشی در کار خود نمیبینند. البته دولت جدید امیدواری آنها را بالا برده است، اما با گذشت زمان و تداوم مشکلات تولید، این امیدواری نیز رفته رفته رنگ میبازد. بهنظر میرسد اکنون همه چشمها به آن سوی مرزها دوخته شده که شاید توافق پیش رو، معجزهای صورت دهد و گرهی از کارها بگشاید.
خدا کند که این معجزه رخ دهد و کارها بسامان شود و تولیدکنندگان از مخمصهای که در آن گرفتار شدهاند، رهایی یابند. اما نادیده گرفتن سیاستها و راهکارهای منطقی موجود و چشم دوختن به تحولات معجزه آسا، خود جزئی از مشکلات جامعه و اقتصاد ما است. واقعیت این است که چنانچه ریشههای مشکلات شناسایی شوند و عزم جدی برای مقابله با آنها وجود داشته باشد، بسیاری از مشکلات فراراه تولید قابلدرمان یا دست کم قابلتخفیف است. گذشته از این، با تحقق توافق هستهای و ورود سرمایهگذاران خارجی، حل و فصل برخی مشکلات ریشهای تولید ضرورتی دوچندان میشود.
اما مشکل عاجل تولید در شرایط کنونی چیست و چه راهکارهایی برای مقابله با آن وجود دارد؟ به نوشته یکی از پیشکسوتان تولید کشورمان «بنگاههای اقتصادی به شدت دچار مضیقه مالیاند و دولت به همان میزان تحت فشار کمبود منابع است. از سوی دیگر بانکها بهعنوان مهمترین نهادهای مالی کشور برای اعطای تسهیلات به بنگاههای صنعتی ناتوان یا بیمیل هستند. این معادله چندمجهولی، معضل تامین منابع مالی بنگاههای تولیدی و صنعتی است.» اما میتوان پرسید که چرا بانکها از اعطای تسهیلات به بنگاههای تولیدی ناتوانند؟ دلیل کلی آن، بیتدبیریهای گذشته و میراثی است که از سیاستهای نسنجیده و بیحساب و کتاب دهه 80 بر جای مانده است. یکی از «ترکش»های بیتدبیریهای گذشته، مطالبات معوق سر به فلک کشیدهای است که رمقی برای بانکها باقی نگذاشته و توان مالی آنها را به شدت کاهش داده است.
سوال دیگر این است که چرا بانکها برای اعطای تسهیلات به بنگاههای صنعتی بیمیل هستند؟ پاسخ این سوال آسانتر است: سودآوری بنگاههای تولیدی پایین و خطر تعویق بازپرداخت یا نکول وامهای آنها بالا است. به راستی، از دیدگاه بانکها، چرا باید منابع مالی کمیاب را به بنگاههایی داد که حتی در خرج و دخل خود هم ماندهاند و گاه از پرداخت حقوق و مزایای کارکنان خود نیز ناتوانند؟ چرا این منابع برای معاملات مقطعی، با ریسک ناچیز و دورههای بازپرداخت کوتاه (یا برای تامین مالی شرکتهای اقماری خودشان) به کار نیفتد تا هم سودشان بالاتر رود و هم خواب آشفته نبینند؟ انصاف باید داد که رفتار بانکها از دیدگاه اقتصادی منطقی است و انتظار ما و مسوولان دولتی از آنها پایه و اساس محکمی ندارد. اینکه بنگاههای تولیدی در فضائی نامساعد و پرچالش به فعالیت مشغولند، اینکه آنها آماج انواع و اقسام باج و خراجها و مقررات بازدارنده و هزینهبر هستند و اینکه در نتیجه فضای کسبوکار نامساعد و فناوری قدیمی، تولید داخلی بهرهوری نازل و هزینه تمامشده بالایی دارد، جملگی غیرقابل انکارند؛ اما این توضیحات موجه، حتی اگر با بخشنامههای شدید و تهدیدکننده مسوولان دولتی نیز همراه باشند، نمیتواند رفتار بانکها را تغییر دهد.
راهحل اساسی، بهسازی فضای کسبوکار، اتخاذ سیاستهای تولید محور، کمک به افزایش بهرهوری و خلاصه سودآور کردن تولید داخلی است. و اگر هم دولت، با درک معضلات کنونی تولید و پذیرش نقش سیاستهای نسنجیده و خسارت بار دولتهای گذشته در پدید آمدن این اوضاع نابسامان، درصدد کمک اضطراری به بنگاههای تولیدی است، نمیتواند از کیسه بانکها هزینه کند و به هر حال تلاشهایش در این زمینه به نتیجهای نخواهد رسید. این دولت است که باید فضای کسبوکار را اصلاح کند، از هزینههای تحمیلی خود به تولید بکاهد، با سیاست مدبرانه ارزی از کاهش رقابتپذیری تولیدکنندگان داخلی جلوگیری کند و تفاوت نرخ بهره رایج را با نرخی که مناسب تولید میداند، متقبل شود.
در این میان یک گلوگاه اصلی هم وجود دارد که غفلت از آن همه تدابیر اعلام شده اخیر را ناکام خواهد گذاشت. فرض کنیم دولت میخواهد با تزریق نقدینگی و حل مشکل فلجکننده «سرمایه در گردش» ناکافی بنگاهها، ظرفیت بلااستفاده بنگاهها را کاهش دهد یا کارخانههای نیمهتمام را به پایان رساند یا برخی واحدهای تعطیلشده موجه را بازگشایی کند. آیا این تزریق جز از مجرای بانکها صورت خواهد گرفت؟ و آیا کسی هست که نداند اغلب بنگاههای فعال و تشنه سرمایه در گردش و البته بنگاههای تعطیل شده و واحدهای نیمه تمام، بدهی معوقه دارند و طبق دستورالعملهای بانک مرکزی، اساسا نمیتوانند از تسهیلات بانکی بهرهمند شوند؟ در این شرایط هرگونه تسهیلات فراهم شده تنها به بنگاههای تازه تاسیس (و بدون کارنامه) و نیز درصد کوچکی از واحدهای فعال تعلق خواهد گرفت و در هر حال گشایشی در «استفاده از ظرفیتهای تولید بلا استفاده»، تکمیل واحدهای نیمه تمام و راهاندازی بنگاههای تعطیل شده رخ نخواهد داد.
بخش بزرگی از این معضلات (و صد البته نه همه مشکلات تولید) یک راهحل نسبتا ساده دارد که اشکال مختلفی از آن در کشورهای دیگر کاملا شناخته شده است. نسخه ایرانی این راهحل که مشکلات ویژه تولید در کشور ما در آن لحاظ شده، به اختصار میتواند به قرار زیر باشد:
- در هر استان، یک یا چند کمیته ویژه «بحران» تشکیل شود که در آن نمایندگان بخش خصوصی (اتاق بازرگانی، خانه صنعت و...) همراه با نمایندگان نهادهای دولتی متولی تولید (ادارات و سازمانهای صنایع، جهاد کشاورزی، کار و تعاون، استانداری و...) حضور داشته باشند. وظیفه این کمیته در وهله اول شناسایی و جدا کردن بدهکاران «نااهل» (کسانی که به برکت رانت و زد و بند، پولهای کلانی گرفته و در جایی غیر از مقصد اصلی خرج کردهاند) از بدهکاران «اهلیتدار» است. بدهکاران اهلیت دار کسانی هستند که تسهیلات دریافتی را در تولید سرمایهگذاری کردهاند و به دلیل سیاستهای نابخردانه اقتصادی گذشته و ظلم و جورهایی که بر تولید رفته است یا به دلیل اشتباه محاسبه یا بدبیاری یا ضعف مدیریت، گرفتار بدهیهای معوقه شدهاند.
- با این جداسازی، رانتخواران و سایر بدهکاران «نااهل» میتوانند به دست قانون سپرده شوند و مجازات شوند. اگر هم ارادهای برای مجازات آنها نیست یا «حفرههای قانونی» راه فرار آنها را باز میگذارد، لااقل میتوان آنها را از «اهل تولید» جدا کرد و همه «معوقهای»ها را به یک چوب نراند. شاید این جداسازی تاثیرگذارترین و کمهزینهترین، اقدامی باشد که به تولیدکنندگان واقعی روحیه میبخشد و دیدگاه جامعه را نیز نسبت به «کارخانه داران زیادهخواه»، منطقیتر میسازد. گروه دوم؛ یعنی بنگاههایی را که خلاف قانونی یا اخلاقی مرتکب نشدهاند نیز باید به دو دسته کلی تقسیم کرد:
الف- بنگاههایی که تولید آنها توجیه اقتصادی دارد یا میتواند داشته باشد و در شرایط مناسب خواهند توانست روی پای خود بایستند و رقابتپذیر شوند، باید مورد حمایت جدی قرار گیرند. بدهی این دسته از بنگاهها باید برای مدتی طولانی و با شرایطی واقع گرایانه استمهال شود و بدون توجه به بدهیهای معوق، تسهیلات جدید در اختیار آنها قرار گیرد و هرگونه مساعدت دولت نیز شامل حال آنها شود. به گمان ما بخش بزرگی از بنگاههای تولیدی «مسالهدار» کنونی در این گروه جای میگیرند.
ب- بنگاههایی که آینده روشنی پیشروی خود ندارند، فناوری آنها منسوخ است یا صنعت آنها رقابتپذیر نیست، بهتر است تعطیل شوند. این امر مستلزم اصلاح قانون ورشکستگی است، اما فعلا میتوان تدابیری اندیشید که این قبیل بنگاهها بدون جار و جنجال و هتک حرمت و با سعه صدر، از حمایتهای قانونی بهرهمند شوند و فعالیت خود را متوقف سازند. این ساز و کار طبیعی نظام بازار است که همواره تعدادی از بنگاهها که بهدلیل اشتباه محاسبه یا مدیریت ضعیف یا «عوامل خارجی»، بهرهوری نازل و هزینه تمامشده بالایی دارند، از میدان خارج شوند و بنگاههای تازهای به میدان بیایند و خون تازهای به پیکر اقتصاد تزریق کنند.
فرآیندی که توصیف شد، هم زمینهساز موفقیت سیاستهای جدید دولت است، هم یکی از شرایط لازم برای رونقگیری تولید را محقق میسازد و هم تنش و درهم ریختگی اعصاب تولیدکنندگان بیگناه و بدهکار را تخفیف میدهد. یادمان باشد که رفتاری که با کارآفرینان ناموفق یا بداقبال میشود، در رغبت سرمایهگذاران جدید در ورود به عرصه تولید، تاثیری تعیینکننده خواهد داشت.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد