کارآگاه آدرس را گرفت و بعد از عذرخواهی از همسر و فرزندانش از آنها خواست به مهمانی بروند تا بعد از تحقیقات به آنها ملحق شود.
عقربههای ساعت، 8 شب را نشان میداد که سروان به کارخانه رسید. مامور کلانتری با مشاهده کارآگاه به سمت او آمد و گفت: مقتول نگهبان کارخانه شخصی به نام نصیر است که با ضربههای چاقو به قتل رسیده است. قتل زمانی که کارخانه تعطیل بود رخ داده و نصیر در مقابل در انبار به قتل رسیده است.
سرقتی هم انجام شده؟
مدیر کارخانه و مسئول اداری آمدهاند. آنها متوجه نشدهاند و منتظر انباردار هستیم.
چه کسی جسد را پیدا کرده؟
حدود ساعت 6 عصر یک کامیون مواد اولیه میآید که راننده به باز بودن در و غیبت نگهبان مشکوک میشود. به جستجو در محوطه پرداخته و با جسد در مقابل در انبار روبهرو شده و موضوع را به مدیر اداری اطلاع میدهد. با حضور امیری، مدیر اداری ماجرای قتل به ما اعلام شد.
کارآگاه سپس به محل جنایت رفت. جسد نصیر غرق در خون و دکتر در حال معاینات اولیه بود. دکتر با مشاهده سروان گفت: قتل حدود ساعت 5 تا 6 و 30 دقیقه عصر رخ داده و نگهبان با شش ضربه چاقو به قتل رسیده است. هیچ آثاری از درگیری روی بدنش مشاهده نمیشود و از سوی قاتل غافلگیر شده است. باید معاینات کامل را در پزشکی قانونی انجام دهم تا گزارش کامل را تهیه کنم.
مدیر کارخانه و بخش اداری در اتاقک نگهبانی حضور داشتند، سروان سراغ آنها رفت. وسایل اتاقک خیلی منظم در محل قرار داشت.
رئیس کارخانه که از این جنایت در کارخانهاش شوکه شده بود، گفت: کارخانه ساعت 4 تعطیل میشود و کارگران و بخش اداری با سرویس یا خودروهای شخصی محل را ترک میکنند. این منطقه امن است و تاکنون سرقت یا قتل رخ نداده بود. نصیر امروز شیفت نگهبان بود و در طول پنج سالی که اینجا کار میکند، مورد مشکوکی از او ندیدم. او خیلی منظم بود و باز بودن در کارخانه مشکوک به نظر میرسد.
کلید انبار در اختیار چه افرادی بود؟
یک کلید در نگهبانی نگهداری میشود که روی دیوار است. کلید دیگر هم در اختیار انباردار است.
سروان سپس دفتر ورود و خروج کارخانه را بررسی کرد. امیری، مدیر اداری ساعت 5 از کارخانه خارج شده بود و بعد از او کسی وارد یا خارج نشده بود.
کارآگاه میری به تحقیق از امیری پرداخت که او گفت: ساعت 5 بعدازظهر کارهایم را تمام کردم و راهی خانه شدم. نصیر در اتاقک نگهبانی بود و در را برایم باز کرد.
همیشه بعد از کارگران اینجا را ترک میکنید؟
در روزهای پایانی ماه برای تهیه گزارش ماهانه میمانم.
کسی در محوطه نبود؟
وقتی من میرفتم کسی را ندیدم.
راننده کامیون که جسد را پیدا کرده بود سومین فردی بود که مورد بازجویی قرار گرفت. او هم کسی را در محوطه ندیده بود و در بازجوییها گفت: ساعت 6 و 30 دقیقه عصر به مقابل کارخانه رسیدم. گفتم ماشین را در محوطه پارک میکنم و فردا بار را تحویل میدهم. در کارخانه باز بود، اما خبری از نگهبان نبود. در این چند سالی که اینجا کار میکنم چنین صحنهای را ندیده بودم. وارد محوطه شدم. چند بار بوق زدم اما کسی نیامد. کامیون را پارک کرده و به جستجو در محوطه پرداختم تا اینکه با جسد مقابل در انبار روبهرو شدم. با آقای امیری سریع تماس گرفتم و او خودش را به اینجا رساند.
سروان در حال تحقیق از راننده بود که مامور کلانتری همراه مرد جوانی به سمت آنها آمدند.
«جناب سروان، کریم انباردار کارخانه است. میگوید چند قطعه گرانقیمت از انبار سرقت شده است.»
کارآگاه به تحقیق از کریم پرداخت که او سعی میکرد خودش را از این قتل ناراحت نشان دهد.
دقیقا مشخص است چه قطعاتی سرقت شده؟
دقیق که نه، اما چند قطعه که برای دستگاهها استفاده میشوند و بتازگی وارد کشور کردهایم سرقت شده. انبار را به طور کامل بررسی نکردیم.
امروز چه ساعتی کارخانه را ترک کردید؟
ساعت 6 عصر در انبار را قفل کردم و از کارخانه خارج شدم. نصیر در اتاق نگهبانی بود. مثل همیشه خوشبرخورد خداحافظی کرد و به خانه رفتم تا اینکه مدیر کارخانه تماس گرفت و موضوع قتل را مطرح کرد و به اینجا آمدم.
کلید انبار همراهتان است؟
کریم در حالی که کلید را نشان سروان میداد، گفت: من هیچ وقت دسته کلید انبار را از خودم دور نمیکنم.
سروان گشتی در محوطه کارخانه زد. اظهارات مظنونان را یک بار بررسی و بعد دستور بازداشت قاتل را صادر کرد تا فردا در پلیس آگاهی از او بازجویی کند.
وحید شکری / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد