هرچند باید برای اطلاع از جزئیات این دیدار غیرمترقبه دست کم 30 سال صبر کرد تا متن این مذاکره خصوصی از رده اسناد فوقمحرمانه واشنگتن خارج شود، اما نتیجه پرواز آن روز وزیر خارجه عربستان از ریاض به وین مشخص بود: به نتیجه نرسیدن گفتوگوهای وین و موکول شدن تفاهم سیاسی دو طرف تا 13 فروردین 94.
سنگاندازی عربستان در مسیر گفتوگوهای هستهای البته سابقهای طولانی داشته و تنها متوقف به برهم زدن مذاکرات وین و در آستانه ضرب الاجل یکساله توافق ژنو نیست. ریاض از دهه 50 شمسی و آنگاه که رژیم پهلوی تحت حمایت واشنگتن و برخی دیگر از متحدان اروپایی تلاش میکرد تا برنامه هستهای خود را آغاز کند، از پیشرفت فناوری ایران ناخرسند بوده و گمان میکند به نتیجه رسیدن این برنامه، موقعیت عربستان نه فقط در جهان اسلام، بلکه در خاورمیانه را تضعیف میکند.
هرچند ریاض در دوره پهلوی نه قدرت کافی برای مخالفت با برنامه هستهای کشورمان را داشت و نه احساس میکرد نفوذ فرهنگی و سیاسی تهران در خاورمیانه به اندازهای است که شیوخ سعودی را نگران سازد، ولی با پیروزی انقلاب اسلامی و اثرپذیری جهان اسلام از مدل انقلاب اسلامی، ریاض را چنان ترسی از موقعیت کشورمان فراگرفت که در مسائل مختلف منطقهای و جهانی رو در روی کشورمان به ایفای نقشی منفی پرداخت و در دهه 60 خورشیدی آنگاه که حرف از تاسیسات مخفی هستهای رژیم صدام ـ که متحد ریاض در جنگ با ایران بود – به میان آمد، فرصت را غنیمت شمرد تا به کمک تندروهای اپوزیسیون ایرانی که تحت حمایت اعراب ضدایرانی بودند، حرف از برنامه هستهای نامتعارف کشورمان به میان آورد.
ریاض همراه برخی دیگر از کشورهای عرب منطقه از جمله امارات، بحرین، گاهی قطر و در دورهای مصر و البته در کنار همه آنها، تل آویو که همگی ترسی تاریخی از قدرت ایران در منطقه داشته و دارند، برنامه هستهای کشورمان را با سناریوی «ایران هراسی» گره زد تا نشان دهد تهران از هر برنامه علمی، اقتصادی، نظامی و یا سیاسی خود، برای سیطره بر خاورمیانه و احیای آنچه آنها «امپراتوری پارس» میخواندند، استفاده میکند.
در دهه 80 و آنگاه که شکست خوردگان در جنگ ایران و عراق دریافتند که واشنگتن به دنبال حضور نظامی در خاورمیانه است و شکار یک به یک کشورهای موسوم به «محور شرارت» را در دستورکار دارد، تلاش کردند تا با بزرگنمایی برخی اطلاعات منتشر شده از برنامه هستهای کشورمان، کاخ سفید را قانع کنند که ایران را هدف حمله نظامی قرار داده و به این ترتیب خیال رقبای منطقهای را از قدرت روبه رشد ایران راحت کنند. با این حال بازی دیپلماتیک بی نظیر تهران در آن مقطع زمانی و پذیرش داوطلبانه برخی محدودیتهای هسته ای، در کنار قدرت بالای نظامی تهران که منتهی به هراس تندروهای خاورمیانه شده بود، نه فقط باعث شد تا واشنگتن خیال حمله به ایران را از سر بیرون کند، بلکه به جای کشورمان، این رژیم بعث در بغداد بود که به عنوان یک دشمن سیاسی از سپهر سیاسی منطقه حذف شد و راه را برای افزایش قدرت اثرگذاری تهران بر ملتهای منطقه گشود.
با این همه، تندروهای عربی با کمک لابی اسرائیل که در ابتدای قرن بیست و یکم قدرت بالایی در تاثیرگذاری بر ایالات متحده داشت، همچنان با کوبیدن بر طبل ایرانهراسی، تلاش میکردند تا پس از بغداد، این ایران باشد که هدف حمله نظامی آمریکا و متحدانش قرار گیرد. شکست خوردگان پروژه فراگیر کردن حوزه کنش تروریستها در خاورمیانه که میدیدند چطور ایران بهعنوان جزیره ثبات، نه فقط از حضور نظامی آمریکا در کابل و بغداد تضعیف نشده، بلکه به فعالیتهای خود توسعه داده است، راهبرد مقاومت تهران در برابر زیادهخواهیهای هستهای را بهانه کرده و با بزرگنمایی شکاف شیعه و سنی در منطقه تلاش کردند تا در کنار تحریم ایران، غرب را به روی آوردن به سیاست انزوای ایران وادارند. رویکردی که در کنار سیاست تل آویو برای ترور دانشمندان هستهای کشورمان و نیز به راه انداختن جنگ سایبری علیه تاسیسات هستهای ایران، پازل فشار بر ایران را کامل میکرد.
با این همه، سنگ اندازیها در برابر توسعه ایران نه فقط از قدرت ایران نکاست، بلکه باعث شد تا نفوذ فرهنگی ایران بر منطقه و تبدیل شدن ایستادگی ایران در برابر غرب به یک الگوی موفق در جهان اسلام، موجی از بیداری اسلامی را به ثمر برساند. انقلابهایی که برای غربیها یک پیام را روشن کرد: دوره تکیه بر دیکتاتوریهای عرب برای حفظ موازنه قدرت در خاورمیانه به سر رسیده است.
پس از جریان بیداری اسلامی بود که واشنگتن و متحدانش دریافتند باید به دنبال یک عامل ثبات آفرین دیگر در منطقه باشند. آمریکا و اروپاییها که میدیدند چطور قدرت و نفوذ ایران مانع از انحراف بهار عربی شده و شیوخ عرب توان مقابله با دولت سوریه را ندارند، ترجیح دادند به جای بازی در زمین تندروها، رویکرد خود در قبال ایران را تغییر دهند. چنین بود که رئیس جمهور آمریکا همزمان با تصویب آنچه تحریمهای فلج کننده علیه ایران میخواند، دست دوستی به سوی ایران دراز کرد و البته با پاسخ قاطع تهران روبهرو شد: گفتوگو، فقط بر سر پرونده هسته ای، نه چیز دیگر!
در آغاز دهه 90 شمسی، تندروهای عبری و عربی بخوبی شاهد پیروزی راهبرد مقاومت ایران در برابر فشار غرب بودند و کابوس آنها، نرمش واشنگتن در برابر ایران شده بود. این نرمش که در مهر 1392 با مکالمه تلفنی روسای جمهور ایران و آمریکا شکلی عینی به خود گرفت، چنان شتابی به پیشرفت مصالحه هستهای داد که تندروهای شکست خورده در سوریه، عراق و لبنان را واداشت با به راه انداختن موجی تازه از حملات تروریستی، خاورمیانه را چنان دچار آشفتگی کنند تا دست کم مصالحه هستهای برای مدتی به تعویق بیفتد.
ریاض که پیش از این تجربه مدیریت رفتار آمریکا با توسل به گروههایی چون القاعده و طالبان را داشت، در آستانه توافق ژنو، موضوع جنگ سوریه را به موضوع اصلی منطقه تبدیل کرد و موجی از نگرانی درباره احتمال افتادن دمشق در دست تروریستها را راه انداخت. این سناریو البته با نقش آفرینی بموقع تهران و نیفتادن اوباما در تله تندروها به نتیجه نرسید. شش ماه بعد از توافق ژنو، وقتی که ایران و 1+5 میخواستند گام نهایی برای توافق هستهای را بردارند، عربستان و متحدانش این بار داعش را علم کردند و با به آتش کشیدن عراق، تلاش کردند بر تحولات سیاسی منطقه سایه بیفکنند. با اینحال این راهبرد نه فقط مذاکرات را متوقف نکرد، بلکه انگیزهای تازه برای همکاری ایران و غرب ایجاد کرد. سه ماه بعد در آستانه گفتوگوهای نیویورک و احتمال به نتیجه رسیدن مذاکرات در وین، این بار نوبت رژیم صهیونیستی بود که با حمله به غزه، تلاش کند منطقه را دچار آشوب کند و مذاکرات را در حاشیه ببرد، اما نتیجه این جنگ، فقط شکست سیاسی و تبلیغاتی این رژیم بود و بس! در فروردین 94، و زمانی که دوباره ایران و آمریکا به یک توافق نزدیک شدند، ریاض بار دیگر جنگی در منطقه به راه انداخت و این بار ناامید از موفقیت تروریستها، با ارتش خود سراغ یمن رفت تا شاید این جنگ به توافق احتمالی دو طرف ضربه بزند. تاکتیکی که با پایان موفقیتآمیز مذاکرات لوزان نشان داد تا چه اندازه ساده لوحانه بوده است.
به این ترتیب الگوی رفتار رقبای منطقهای ایران نشان میدهد که آنها در آستانه هر دور تعیین کنندهای از مذاکرات تهران و شش قدرت جهانی، جنگی منطقهای به راه انداخته و چه به طور مستقیم – همچون مورد جنگ غزه یا جنگ یمن – و چه غیر مستقیم – مانند جنگ نیابی در سوریه یا در عراق – به راه انداخته و تلاش کردند مانع از فروپاشی تز نخ نمای ایران هراسی شوند. هرچند این جنگ ها، نقش مهمی در ویرانی کشورهای منطقه داشته، اما بی تردید نتوانسته تاثیری بر قدرت ایران و در اختیار داشتن دست برتر در مذاکرات را داشته باشد.
چنین است که دقایقی پس از قرائت بیانیه مشترک لوزان، باراک اوباما با دفاع از راهبرد دیپلماتیک در قبال تهران، به متحدان منطقهای خود گفت که به کمپ دیوید بیایند تا برایشان از اهمیت توافق با ایران سخن بگوید. اوباما احتمالا در کمپ دیوید به ائتلاف شکست خوردگان منطقهای یادآوری خواهد کرد که هیچ یک از جنگهایی که در سوریه، عراق، فلسطین و یمن به راه انداخته، نتوانسته ایرانیها را در ادامه راه مقاومت حتی اندکی به تردید بیندازد و برای همین، دولت آمریکا چارهای جز مصالحه با ایران نداشته و ترجیح میدهد برای بیرون آمدن از باتلاق حوادث خاورمیانه، به نیرویی مقتدر در این منطقه تکیه کند نه آنکه دست خود را به دست دولتهایی چون عربستان سعودی دهد که خود در حال فرورفتن در این باتلاق است.
یوسف آبشاریان / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد