مرد قانون هر هفته خواب صحنه قتل میبیند و همسرش از رفتن به صحنه جنایت بیزار است. اجازه نمیدهند که کار در زندگیشان تاثیر بگذارد. مرد قانون محمدحسین شاملو است که 15 سال از کارش را در میان پروندههای قتل گذرانده است و اکنون مدتی است کار وکالت انجام میدهد.
همسرش فاطمه عباسی هم 13 سال است که در مراجع قضایی کار میکند و اکنون به عنوان دادیار در واحد اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه 2 تهران مشغول به کار است. ثمره زندگیشان 3 فرزند، یک پسر 18 ساله به نام علیرضا و دوقلوی 9 سالهشان نیما و نیلوفر است. در گفتوگویی دوساعته با ما از زندگی در کنار قانون و پروندههای جنایی گفتند.
شما زودتر واردکار قضاوت شدید یا همسرتان؟
مرد قانون: من چند سال زودتر از همسرم پا به عرصه قضاوت گذاشتم و بعد همسرم با پایان یافتن درسش و قبول شدن در آزمون، قضاوت را آغاز کرد. من سال 75 در آزمون قضاوت قبول شدم وسال 76 کارم را در شهر اصفهان شروع کردم.
از اولین روزهای کاریتان بگویید؟
مرد قانون: اولین روزهای کاریام را همراه همسرم شروع کردیم. اولین پروندهای که رسیدگی کردم مربوط به قتل یک مرد بود که در ادامه تحقیقات قاتل او دستگیر شد. بعد از آن به تهران آمدیم. ابتدا به عنوان بازپرس جنایی مشغول به کار شده و بعد از آن به عنوان مستشار دادگاه کیفری به فعالیت ادامه دادم.
زن قانون: شیفته کار قضایی بودم، اما در ابتدای شروع کارم دلشوره داشتم. چون من یک دادیار زن بودم و نمیدانستم مردم چه رفتاری نسبت به من خواهند داشت. احساس میکردم شاید رفتار خوبی نداشته باشند. حالا دیدگاه مراجعهکنندگان به اتاقم به گونهای شده که مرا با یک قاضی مرد مقایسه نمیکنند.
از نحوه آشنایی و ازدواجتان بگویید؟
مرد قانون: در دانشگاه شهید بهشتی در رشته حقوق تحصیل میکردم، همزمان در انجمن اسلامی دانشگاه نیز فعالیت داشتم. پس از یک ماه رفت و آمد به انجمن اسلامی، همسرم را در آنجا دیدم و به او علاقهمند شدم. موضوع را بعد دو سال از طریق همسر دوستم به گوش او رساندم. اوزمانی که پافشاریام را دید، سرانجام رضایت داد و پس از آشنایی خانوادهها ازدواج کردیم. خانوادههایمان با این وصلت موافقت کردند و زندگی مشترکمان را در یک اتاق 12 متری در خانه پدریام شروع کردیم. همسرم در این سالها هیچ وقت گلایه نکرد و دوشادوش من برای اداره زندگیمان و تربیت سه فرزندمان علیرضا هجده ساله و نیما و نیلوفر دوقلوهای 9 سالهمان تلاش کرد.
خانم عباسی شما با عشق ازدواج کردید؟
زن قانون: اوایل اصلا علاقهای به همسرم نداشتم، اما بعد از خواستگاری به او علاقهمند شدم و هر چه زمان گذشت این عشق بیشتر شد.
مهریه همسرتان چقدر است؟
مرد قانون: مهریه همسرم 14 سکه بهار آزادی، چهار میلیون تومان پول و یک جلد کلامالله مجید است. خودم خیلی دوست داشتم مهریه همسرم 1000 سکه باشد، اما نپذیرفت و معتقد است مهریه بالا هیچ وقت خوشبختی نمیآورد. هنوز همسرم مهریهاش را طلب نکرده، اما هر وقت مهریهاش را بخواهد، حاضرم پرداخت کنم.
تا به حال با زبان قانون با همسرتان حرف زدهاید؟
مرد قانون: خیلی کم، اما همسر و پسرم هر کدام یک بار با زبان قانون با من حرف زدهاند. یک روز یادم میآید همسرم برای دیدار من به مجتمع قضایی آمده بودکه متوجه شد من در حال بلند صحبت کردن با یک ارباب رجوع هستم. آن روز خستگی کار روی رفتارم تاثیر گذاشته بود. همسرم با دیدن این صحنه خیلی ناراحت شد و به من تذکر قانونی داد که بهتر است کمی آرامتر با مراجعانم برخورد کنم که از آن موقع به بعد مراقب رفتارم بودم. مورد دوم به زمانی برمیگردد که پسرم علیرضا پنج ساله بود. یک روز او را با خودم به مرجع قضایی برده بودم. من در جریان رسیدگی به پروندهای بودم و یک مرد سالخورده مدام به داخل اتاقم میآمد و سرک میکشید. این سرک کشیدن باعث شد که هر بار به او تذکر بدهم و بخواهم منتظر بماند که نوبتش شود. آخر سر هم از دست او ناراحت شدم و خواستم دیگر این قدر در جریان رسیدگی وارد اتاقم نشود. پیرمرد با شنیدن حرفهایم ناراحت شد و رفت. پسرم که شاهد این صحنه بود به من اعتراض کرد و گفت چرا با صدای بلند با او حرف زدی کارت جرم است. او میخواست هر چه سریعتر از پیرمرد عذرخواهی کنم. کمی فکر کردم متوجه اشتباهم شدم و سراسیمه از اتاق خارج شدم. پس از جست و جوی فراوان پیرمرد را در حال خروج از در ورودی مجتمع قضایی دیدم و پس از عذرخواهی از او دلجویی کردم.
زن قانون: کم پیش آمده، اما همسرم راست میگوید همین یک بار که او اشاره کرد با زبان قانون حرف زدم و دیگر یادم نمیآید.
در جریان رسیدگی به پروندهها از همسرتان کمک میگیرید؟
مرد قانون: در اکثر پروندهها از همسرم مشورت میگیرم. یادم میآید یک روز جسد مردی در خیابان رودکی از سوی پلیس کشف شد. او هیچ گونه مدرک هویتی همراه نداشت. در ادامه تحقیقات هویت او کشف شد و در جستوجوی قاتل او بودیم. شب که به خانه آمدم ماجرای این پرونده را به همسرم گفتم که از من خواست از همسر مقتول تحقیقات بیشتری کنم. پس از این مشورت روز بعد که در دادسرا حاضر شدم، زن مقتول را احضار کردم که او در بازجویی ابتدا از ماجرای قتل شوهرش اظهار بیاطلاعی کرد و بعد گفت که با مرد غریبهای همدستی کرده و او را کشته است. همان جا خوشحال شدم که به حرف همسرم گوش دادم و خون بیگناهی پایمال نشد و قاتلان دستگیر شدند.
زن قانون: راستش آن روز که شوهرم از ماجرای قتل مرد جوان برایم حرف زد، متوجه شدم زن مقتول خیلی خونسرد بوده و با مرگ شوهرش خیلی زود کنار آمده است و همین موضوع مرا به شک انداخت. احساس زنانهام و حس قضاوتم به من میگفت او مقصر است. به شوهرم پیشنهاد دادم از این زن بیشتر تحقیق کند که خدا را شکر پیشنهادم جواب داد و ماجرای این جنایت افشا شد.
همسرتان را سر صحنه قتل بردهاید؟
مرد قانون:همسرم علاقهای به حضور در صحنههای قتل ندارد.
در کارهای خانه چقدر به همسرتان کمک میکنید؟
مرد قانون: متاسفانه به خاطر مشغلههای کاریام چه زمانی که بازپرس قتل بودم و چه الان که وکیل شدهام نتوانستم به درستی در امور خانه به همسرم کمک کنم و بیشتر مسئولیتها بر گردن همسرم است.
آشپزی کردهاید؟
مرد قانون: آشپزی بلد نیستم و فقط بلدم نیمرو درست کنم، اما همسرم استاد است.
شب کابوس قتل میبینید؟
مرد قانون: هنوز هم با توجه به این که سه سال است از محیط پروندههای قتل و سر صحنه جنایت رفتن دور شدهام، اما همچنان هفتهای سه بار خواب قتل، قاتل، جسد، خانوادههای طرفین پرونده و پرونده قتلهایی که به آن رسیدگی کردهام را میبینم.
مرد قانون بودن سخت است یا پدر بودن؟
مرد قانون: مرد قانون بودن یک جور سختی دارد. پدر بودن هم سختیها و مسئولیتهای خاص خودش را دارد. قانون برای خانواده حاکم نیست. بلکه عرف و شخصیت است که در خانوادهها حکمفرماست. انعکاس رفتار ما والدین همچون انعکاس آینهای است که در رفتار فرزندانمان میتوانیم آن را ببینیم.
زن قانون بودن سخت است یا همسر و مادر بودن؟
زن قانون: هر کدامشان مسئولیت جداگانه دارد. شما زمانی که زن قانون هستی باید به گونهای رفتار و از قانون پیروی کنی که حق به حقدار برسد و پیش وجدانت آسوده باشی. چون رسیدگی به پروندهها به سرنوشت انسانها بستگی دارد. مادر و همسر بودن مسئولیتهای دیگری هستند.
تا به حال از کسی شکایت کرده اید؟
مرد قانون: بله. دو بار خانهام را دزد زد و هیچ وقت هم سارق دستگیر نشد. یک بار سال 79 و یک بار هم سال 82 که هر دو بار شکایت کردم که به نتیجه نرسید.
از تعطیلات عید یک بازپرس ویژه قتل بگویید؟
مرد قانون: با توجه به این که بازپرس ویژه قتل بودم در تعطیلات نوروز کشیک بوده و در این روزها کمتر پیش همسر و سه فرزندم علیرضا، نیما و مینا میماندم. همین موضوع باعث شده بود بچهها کمحوصله شوند. خانوادهام اکثر مواقع مجبور بودند تنهایی به مهمانی و دید و بازدید بروندوسیزده بدرها تنها باشند. هر لحظه امکان داشت تلفن کشیک زنگ بخورد و مجبور شوم سرصحنه جنایت بروم.
شما عیدی میدهید یا میگیرید؟
مرد قانون: بیشتر اهل عیدی دادن هستم و کمتر پیش میآید که عیدی بگیرم.
بیشتر چه کتابهایی میخوانید؟
مرد قانون: کتابهای حقوقی، جنایی و روانشناسی. چون این کتابها بیشتر در کشف جرم و این که متهم را روانکاوی کنم، کمکم میکند.
زن قانون: کتابهای حقوقی، ادبیات، تاریخی و کمی هم روانشناسی. بیشتر فیلمهای خانوادگی، اما فیلمهای جنایی کمتر. چون اغلب با پروندههایی که ما در عالم واقعیت با آن روبهرو هستیم فاصله دارد.
تا حالا رفتار مجرمان بر روی شما تاثیری داشته است؟
مرد قانون: گاهی پیش آمده. البته خانواده مجرمان بخصوص فرزندان آنها بیشتر باعث ناراحتی من شدهاند.
زن قانون: یک روز در واحد اجرای احکام بودم که یک زندانی با تلفن اجرای احکام تماس گرفت و در رابطه با پروندهاش با من حرف زد، به او گفتم مسیری که رفتهای اشتباه است و باید از زندان درس بگیرد.
مدتی بعد پسر جوانی به واحد اجرای احکام آمد و سراغ مرا گرفت. وقتی مقابلم ایستاد خودش را معرفی کرد و فهمیدم همان زندانی است و بعد از آزادی از زندان در کارخانهای مشغول کار شده است.
در طول فعالیت قضایی با پروندهای روبهرو بودید که به نتیجه نرسد؟
مرد قانون: زمانی که در اصفهان بودم، پدری همراه دو کودکش کشته شدند. این پرونده هیچ وقت به نتیجه نرسید و ماجرای آن در ذهنم مانده است. امیدوارم یک روزعامل این جنایت دستگیر شود.
پروندههایی که رسیدگی کردید در زندگی شخصی شما هم تاثیری داشته است؟
مرد قانون: یادم میآید به پروندهای رسیدگی کردم که در آن پسر یک خانواده پولدار، خواهرش را کشته بود. پدر خانواده باورش نمیشد این جنایت رخ داده است. او همه جور امکانات را برای پسرش فراهم کرده بود. این پرونده تاثیر عمیقی در زندگیام گذاشت تا توجه بیشتری به فرزندانم داشته باشم که خدای ناکرده روزی فرزندان من هم گرفتار چنین
مشکلاتی نشوند.
رفتار مردم با شما چگونه است؟
مرد قانون: اکثر مردم نام مرا به عنوان بازپرس ویژه قتل از طریق روزنامهها خواندهاند و مرا میشناسند. برخی از آنها هم در جریان رفت و آمد به دادسرا یا دادگاه با من آشنا شده بودند. یادم میآید مردی در شعبهام پرونده داشت و چون قانون او را گناهکار شناخته بود از من کینه به دل گرفته و برایم ایجاد مزاحمت میکرد و حتی کارش به تهدید من و خانوادهام کشیده شد. سرانجام مجبور شدم از او شکایت کنم و همین موضوع باعث شد دست از کارهایش بردارد.
زن قانون: بیشتر مراجعان از طریق رفت و آمد به دادسرا مرا میشناسند.
وکالت سختتر است یا قضاوت؟ دوست دارید همسرتان هم وکیل شود؟
مرد قانون: به نظرم وکالت سختتر از قضاوت است. چون شما زمانی که قاضی هستید با توجه به ادلههایی که در پرونده وجود دارد فردی را گناهکار تشخیص داده و برای او حکم صادر میکنی، اما زمانی که شما وکیل باشی باید ادلههایی را به دست بیاوری که بیگناهی موکلت را اثبات کنی.
معصومه ملکی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد