حوادث در گذر زمان

جیب‌بر ایرانی کاپ مسابقات فوتبال انگلستان را دزدید!

در صفحه آخر ضمیمه «تپش» به اخبار جالب حدود 50 سال پیش پرداخته می‌شود، اخباری که از نظر نگارش، تیتر و محتوا بسیار متفاوت‌تر از اخباری است که این روزها در روزنامه‌ها چاپ می‌شود. این هفته ماجرای سارقی که کاپ مسابقات فوتبال انگلیس را دزدید و دستگیری عاشق کور را می‌خوانید که در روزنامه کیهان چاپ شده بود.
کد خبر: ۷۸۲۰۴۰
جیب‌بر ایرانی کاپ مسابقات فوتبال انگلستان را دزدید!

به خانه پدرزن آینده‌ام دستبرد زدم

جیب‌بر ایرانی کاپ مسابقات فوتبال انگلستان را دزدید!

اکبر، جیب‌بر ماهری است که 40 سال سابقه سرقت دارد، او کیف‌زنی و جیب‌بری را یک نوع هنر می‌داند! اکبر به چند زبان خارجی آشنایی دارد و جمعا ده سال در زندان به سر برده و به قول خود به اندازه موهای سرش کیف خانم‌ها را زده است!

اکبر می‌گوید مهارت من فقط در ربودن کیف خانم‌هاست و در حقیقت من یک آرتیستم، نه یک دزد.

پس از گذراندن سه ماه محکومیت خود از زندان آزاد شده است، همچنین می‌گفت: این روزها کیف خانم‌ها خالی است و بازارم کساد شده است. سه ماه قبل ناچار شدم دو جعبه پرتقال بدزدم و چون در این کار مهارت نداشتم زودتر گیر افتادم و سه ماه زندانی شدم.

او که در گوشه‌ای از کریدور دادگستری کز کرده بود، گفت: دزدیدن کیف خانم‌ها با آن‌که دزدی محسوب می‌شود یک نوع هنر است و کیف‌زن یک هنرمند به حساب می‌آید، زیرا این کار هنر و مهارت خاصی می‌خواهد!

اکبر می‌گوید من به انگلستان و چند کشور اروپایی هم سفر کرده‌ام، خاطرم هست در شهر لندن مسابقه فوتبال بود و من قبل از آن‌که مسابقه تمام شود کاپ قهرمانی فوتبالیست‌ها را دزدیدم و هنگام توزیع جوایز ناگهان اداره‌کنندگان مسابقه متوجه شدند که کاپ نقره به سرقت رفته است. من چون قهرمانان را افسرده و غمگین یافتم کاپ را مجددا به جای خود بردم و در آنجا گذاشتم و باید بگویم همه از این واقعه غرق تعجب شدند.

اکبر تاکنون ازدواج نکرده است و تنها زندگی می‌کند. او می‌گوید چند سال قبل اعضای فامیلم تصمیم گرفتند که برایم زن بگیرند. و روزی که قرار بود برایم به خواستگاری بروند من به اتهام جیب‌بری به زندان افتادم.

اعضای فامیل به خواستگاری رفتند و به بهانه این‌که من به یک سفر چند روزه رفته‌ام عکسم را نشان خانواده عروس دادند و دختر هم که قبلا مرا دیده بود راضی شد و قرار بر این شد که پس از بازگشت من از این سفر عروسی را راه بیندازند.

من پس از آن که از زندان آزاد شدم بی‌خبر از همه‌جا همان شب به دزدی رفتم و از بخت بد خانه‌ای را که برای دزدی وارد آن شدم خانه پدرزن آینده‌ام بود! هنگامی که مشغول جمع‌آوری اثاث بودم پدر دختر از خواب بیدار شد و مرا دستگیر کرد. صبح در کلانتری دریافتند که سارق کسی جز داماد آینده‌شان نیست و به این ترتیب عروسی ما به‌هم خورد. اکبر که بین کیف‌زن‌ها معروف است فعلا دست از دزدی کشیده است و می‌گوید دزدی آخر و عاقبت خوبی ندارد. به آنهایی که فن و هنر کیف‌زنی یاد داده‌ام همیشه نصیحت می‌کنم که از استاد خود پند بگیرند و دست از این کار بردارند و شغل شرافتمندانه‌ای برای خود دست و پا کنند.

کیهان - 12 / 11 / 1342

عاشق کور را به کلانتری بردند

نیمه‌شب عاشق کوری را که در جلوی خانه معشوقه پرسه می‌زد به نام سارق دستگیر کردند.

نیمه شب گذشته مامور گشت یکی از کوچه‌های شمیران در تاریکی کوچه متوجه شد که شبحی در مقابل یکی از خانه‌ها ایستاده و گوش خود را برای شنیدن سر و صدای داخل خانه به در منزل چسبانده است. مامور گشت به گمان این‌که این مرد قصد سرقت از آن خانه را دارد در گوشه‌ای مخفی و مواظب حرکات شبح شد. ساعت‌ها گذشت؛ ولی آن مرد جز تکرار حرکات خود و گوش کردن به صداهای داخل خانه و گاهی هم کورمال کورمال قدم زدن کاری نمی‌کرد. مامور که دیگر طاقتش طاق شده بود جلو رفت و در حالی که اسلحه خود را در دست داشت به مرد که گمان می‌کرد سارق است ایست داد.

ولی وقتی جلوی او رسید خود را در مقابل مردی ژنده‌پوش و کور مشاهده کرد. هر چه به وی اصرار کرد که بگوید برای چه اینجا آمده است و از این خانه چه می‌خواهی مرد کور هیچ جوابی نداد.

اجبارا او را به کلانتری برد و در کلانتری پس از ساعت‌ها تحقیق و بازجویی مرد کور اعتراف کرد که او از راه نی زدن در خیابان‌ها و اتوبوس‌ها امرار معاش می‌کند؛ ولی روزی که از در خانه مزبور رد می‌شد صدای آواز دختری را شنید که سوزناک و متاثر کننده بود. مرد کور پس از آن هر روز عصر در حالی که نی می‌زد از آن کوچه رد می‌شد و در انتظار آواز دختر بود و حالا ماه‌هاست که نیمه شب‌ها به در خانه معشوقه خود می‌آید که شاید صدای حرف زدن یا آواز او را بشنود، گاهی موفق می‌شود و گاهی هم با ناامیدی راه کلبه خود را که در اطراف شمیران واقع است پیش می‌گیرد. او پس از اعترافات خود نی‌لبک بلند و آهنی خود را از جیب بیرون آورد و برای آنهایی که در کلانتری بودند نی زد. افسر نگهبان پس از این‌که کاملا فهمید که مرد کور واقعیت را می‌گوید او را آزاد کرد به شرطی که دیگر در خانه معشوقه خوش‌صدا نرود.

کیهان - 28 / 2 / 1340

تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها