سروان در مسیر خانه بود که تلفن همراهش به صدا در آمد. وقتی جواب داد، مردی که خود را یکی از مسئولان زندانی در حاشیه شهر معرفی کرد و گفت: امروز یکی از زندانیان در سلول خودش به قتل رسیده. ماجرا را به بازپرس اطلاع دادیم که خواست شما هم برای بررسی موضوع صحنه را بررسی کنید.
کارآگاه چند بار برای تحقیق به این زندان رفته بود. وقتی مقابل در زندان رسید، هوا تاریک شده بود. مامور زندان به سمت او آمد سروان خودش را معرفی کرد و بعد از هماهنگی با مسئولان زندان اجازه ورود صادر شد.
یکی از ماموران در محوطه زندان منتظر کارآگاه بود و او را به سمت اتاق رئیس راهنمایی کرد.
رئیس زندان در تشریح ماجرا گفت: قتل در بند مجرم جرایم جنایی رخ داده است. مقتول به نام اصغر به اتهام سرقت مسلحانه و قتل دستگیر شده بود. شش ماه قبل در جریان دستبرد به یک طلافروشی، مرد طلافروش را به قتل رسانده بود. او مجرمی خشن بود که در مدت زندانی بودنش چند بار با زندانیان دیگر درگیر شده بود. اصغر امروز بر عکس همیشه موقع هواخوری از بند خارج نشده بود. بعد از هواخوری زندانیان وقتی به سلول بازگشتند با جسد اصغر روی تخت روبهرو شدند. علت مرگ اصابت جسم نوک تیز به قلب بوده است. درگیری در زندان سابقه دارد اما قتل به این شیوه تا حالا رخ نداده بود که ماجرا را کمی پیچیده میکند.
سروان از رئیس زندان خواست به محل قتل بروند. قتل در بند 88 رخ داده بود. زندانیان بند به محل دیگری منتقل شده بودند. رئیس زندان در طول مسیر گفت: همبندیهای مقتول از ماجرا اظهار بیاطلاعی میکنند و آنها را به بندهای مختلف منتقل کردیم تا پیش هم نباشند.
وقتی به محل جنایت رسیدند جسد روی یکی از تختها قرار داشت. فقط یک ضربه به سینه مقتول وارد شده بود و هیچ آثاری از درگیری روی بدن او دیده نمیشد. اصغر مردی قوی هیکل بود که آثار زخمهای قدیمی روی سر و صورتش دیده نمیشد. مقاومت نکردن مقتول باعث شک کارآگاه شد، چطور او با این هیکل هیچ واکنشی در برابر ضربه از خود نشان نداده بود؟
حسن، کامران، میثم و مجید همبندیهای مقتول بودند که سروان به تحقیق از آنها پرداخت. حسن نخستین زندانیای بود که مورد بازجویی قرار گرفت.
چه کسی اصغر را کشت؟
من نمیدونم وقتی از هواخوری آمدم با جسد او روبهرو شدم و موضوع را به مسئول بند اطلاع دادم. الان هم دنبال دردسر نیستم و هیچ اطلاعی از ماجرا ندارم.
مقتول با کسی اختلاف نداشت؟
او پرخاشگر بود و به خاطر هیکلش به همه زور میگفت و هر روز با یک نفر دعوا میکرد. دو روز قبل هم با مجید درگیر شد و او را کتک زد. اصغر خوابش سبک بود و با کوچکترین صدایی بیدار میشد. مجید هم سرما خورده بود و سرفه میکرد. اصغر با صدای او بیدار شد و به خاطر همین مجید را کتک زد. البته امروز آشتی کردن و ناهار را با هم خوردن.
وقتی برگشتی کسی اینجا نبود؟
نه.
میثم دومین زندانی بود که به اتاق بازجویی آمد. او هم حرفهای حسن را تکرار کرد و گفت: ساعت پنج برای هواخوری بند را ترک کردم و زمانی که برگشتم متوجه قتل شدم. من هیچ موردی ندیدم و دنبال دردسر نیستم.
با اصغر اختلاف نداشتی؟
او با همه درگیری داشت. با من هم درگیر شده بود اما من قتلی انجام ندادم.
کامران وقتی روبهروی سروان نشست، گفت: من یکی هیچ ندیدم. امروز مجید و اصغر را آشتی دادم و ناهار را با هم خوردیم. من و مجید از قدیمیهای سلول هستیم و نمیخواستم درگیری آنها باعث اتفاقی تلخ شود.
در زمان هواخوری چه میکردی؟
مثل هر روز همراه مجید در محوطه قدم میزدیم.
آخرین زندانی مجید بود که او هم از پایان اختلافش با مقتول گفت و در حالی که با عینکش بازی میکرد ادامه داد: اصغر خیلی پرخاشگر بود و با همه درگیری داشت.
چه کسی او را کشت؟
من نمیدانم. اما دنبال قاتل در میان بندهای دیگر باشید. امروز وقتی برای هواخوری از بند خارج میشدم دو نفر مقابل بند به طور مشکوکی ایستاده بودند.
آنها را شناختی؟
نه عینکم همراهم نبود.
سروان به بررسی اظهارات زندانیان پرداخت و دوباره به محل قتل بازگشت. رئیس زندان به سمت او آمد و پرسید: متوجه شدی قاتل کیست؟
بله منتظر بازپرس هستم تا دستور قضایی لازم را بگیرم.
شما خواننده گرامی با اشاره به 2 دلیل کارآگاه برای اثبات قتل اصغر میتوانید در مسابقه معمای پلیسی شرکت کنید. پاسخ خود را همراه نام و نام خانوادگی به شماره 300011224 ارسال کنید.
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
از نظر من هم سلولیهای اصغر با هم ان قتل را انجام دادن
علتش هم ان هست كه:
- همه این افراد با اصغر مشكل داشتند و از اصغر به نوعی شاكی بودند.
- همه این افراد دقیقا یك جور حرف زدند كه ان نشان از هماهنگی قبلی با یكدیگر دارد.
-گفته شد قاتل را در سلولهای دیگر جویا شوید.
با تشكر سعدی